سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفت دانش تکبّر است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
چهارشنبه 95 شهریور 31 , ساعت 6:16 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله تقدم فرهنگ بر دیگر حوزههای اجتماعی(تقدم ذهنیت بر عینیت) در اندیشه امام خمینی(ره) با word دارای 18 صفحه می باشد و دارای تنظیمات در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله تقدم فرهنگ بر دیگر حوزههای اجتماعی(تقدم ذهنیت بر عینیت) در اندیشه امام خمینی(ره) با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : در صورت  مشاهده  بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل ورد می باشد و در فایل اصلی دانلود مقاله تقدم فرهنگ بر دیگر حوزههای اجتماعی(تقدم ذهنیت بر عینیت) در اندیشه امام خمینی(ره) با word،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد


بخشی از متن دانلود مقاله تقدم فرهنگ بر دیگر حوزههای اجتماعی(تقدم ذهنیت بر عینیت) در اندیشه امام خمینی(ره) با word :

چکیده

یکی از دغدغههای متفکران اجتماعی آن است که در بین حوزههای زندگی جمعی، کدام یک بر دیگری تقدم دارد و تأثیر پایهس ای بر جای میگذارد. عدهای مقوله فرهنگ و عدهای سیاست و بعضی اقتصاد را پایهایتر میدانند. تشخیص درست این مسئله باعث میشود که سیاستورزان در برنامهریزی خود دچار خطای فاحش نشوند. هرچند به طور قاطع نمیتوان متفکری را یافت که به تأثیر یک طرفه جنبهای از زندگی اجتماعی بر دیگر جنبهها معتقد باشد اما مشهور آن است که مارکس و انگلس در بخش اقتصادمحوران و روسو و ماکیاولی در سیاست و قانونمحوران و کسانی مانند ماکس وبر در بخش فرهنگمحوران قرار دارند. امام خمینی(ره) را میتوان فرهنگمحور تلقی کرد. نتیجه اینکه هر چند حوزههای زندگی جمعی دارای تأثیر متقابلی هستند، اما به دلایلی میتوان فرهنگ یا تفکر و باورهای مردم و سیاستمداران را دارای نقش محوری در تغییرات و تحولات دانست. در این نوشته با توصیف کلی از نظرات مختلف در این باب به تبیین و توجیه نظر امام(ره) پرداختیم.

واژگان کلیدی: فرهنگ، سیاست، اقتصاد، امام خمینی،

کنگره ملی بررسی اندیشههای فرهنگی و اجتماعی حضرت امام خمینی(ره)
2

-1 مقدمه

مجموعه فعالیتهای زندگی اجتماعی یک جامعه را که شامل سه بخش فرهنگی، سیاسی و اقتصادی

میشود، میتوان به دو ساحت تقسیم کرد. یکی ساحت عینیت و دیگری ساحت ذهنیت.

ساحت عینیت(آبجکتیو) یعنی آنچه خارج از روان ما در جریان است؛ مانند وضعیت اقتصادی، وضعیت

سیاسی و وضعیت نهادهای فرهنگی، تراکم جمعیتی، وضعیت رشد تکنولوژی و مانند آن.

ساحت ذهنیت (سابجکتیو) عبارت از وجه درونی، انفسی و ذهنی شهروندان است؛ مانند این که مردم در

مورد سیاست چه میاندیشند و چه باورهایی در مورد منشأ قدرت و جایگاه حکومت دارند و مسائلی از این

دست (ذهنیت در حوزه سیاست)؛ یا در مورد دنیا و رفاه چه باوری دارند؟ به کار و تلاش برای دنیا چگونه مینگرند و مانند آن (ذهنیت در حوزه اقتصاد)؛ یا در حوزه مسائل فرهنگی، به عنوان مثال، چه چیز را دینداری

میدانند؟ چه چیزی را اخلاق میپندارند؟ بین اخلاق و آداب کدام را تقدم می دهند و مهمتر میشمرند، و

مانند آن (ذهنیت در حوزه فرهنگ).

بخش ذهنیت در هر یک از حوزههای مختلف سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را میتوان فرهنگ به معنای خاص نامید که در مقابل فرهنگ به معنای عام قرار میگیرد، که شامل ذهنیت شهروندان به علاوه نهادهای فرهنگی میشود.

در این نوشته وقتی که از فرهنگ به صورت مطلق نام میبریم، مقصود، فرهنگ به معنای خاص است که

عبارت است از حالتهای درونی انسانها که شامل عقاید و گرایشات درونی و احساسات میشود. و اگر در

جایی، مقصود، فرهنگ به معنای نهادهای فرهنگی باشد به قرینه مشخص خواهیم کرد.

نسبت این دو ساحت، از مباحث مهمی است که دلسوزان یک جامعه به طور معمول به آن میاندیشند یا باید بیندیشند؛ در غیر این صورت به نظر میرسد که ابهام در بخش نظری میتواند همیشه به تشویش و در نهایت به ناکامی در حوزه عمل منجر شود.1 پرسشی که در این نوشته در پی توصیف و تبیین نظر امام خمینی(ره) هستیم، این که کدام یک از این حوزهها پایهایتر است و به تبع در برنامهریزیها باید به آن توجه جدتری کرد؟ برای رسیدن به مقصود در ابتدا گذری میکنیم بر نظریاتی که در باب تقدم یکی از این حوزهها بر دیگری در بین متفکران مطرح شده است، سپس به توضیح دیدگاه امام خمینی در این مسئله میپردازیم. در

کشف نظر امام به دو شیوه توجه میکنیم: اول استناد به سخنان ایشان و دوم نوع رفتار امام در طول حیات اجتماعی ایشان و در ضمن به تبیین آن به صورت اجمال خواهیم پرداخت.

-2 گذری بر چند نظر

.1 این بحث از جهتی در حوزه جامعهشناسی، از جهتی در حوزه علوم سیاسی، از جنبهای در بخش معرفتشناسی و از جنبهای به بخش حکمت عملی مرتبط میشود که متاسفانه چنان که باید این شاخه از حکمت در فلسفه اسلامی چندان به جد گرفته نشده و فیلسوفان اسلامی به آن نپرداختهاند. علت این ضعف را در مقالهای به صورت اجمالی بررسی کردهام(رک: نادر شکراللهی، علل کمرنگی حکمت عملی در فلسفه اسلامی، مجله پژوهش و حوزه، شماره35-34، تابستان و پاییز(1387

کنگره ملی بررسی اندیشههای فرهنگی و اجتماعی حضرت امام خمینی(ره)
3

در تأثیر و تأثر هر یک از بخشهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی بر دیگر بخشها نمیتوان شک کرد. و

نمیتوان به علیت یک طرفه بین این حوزهها رأی داد و اصولاً در حوزههای اجتماعی، این حکم جاری است که مانند حوزه علوم طبیعی، علیت و معلولیت یک سویه نیست؛ اما میتوان از پایهایتر بودن یک بخش نسبت

به بخشهای دیگر سخن گفت.

»در دوره جدید عموماً نسبیگرایی بیشتر مورد توجه قرار گرفته است؛ به این معنا که حتی آنانی که به

یک عامل خاص توجه دارند به این امر معترفند که دگرگونی اجتماعی، همیشه حاصل چند عامل به هم

پیوسته یا مجموعهای از عوامل است که همزمان و به صورت متقارن عمل مینمایند و هر کدام نیز متقابلاً بر روی هم اثر میگذارند و در این مجموعه سهم همه عوامل به یک نسبت نیست، بعضی سهم بسیار مؤثرتری از

سایرین دارند.)«گی روشه، 1366، ص(40 یا میتوان گفت: »لااقل در وضعیت فعلی آگاهیهای علمی

نمیتوان به یک مدل عمومی که سهم عوامل را به صورت مطلق و جهان شمول توضیح دهد تکیه

کرد)«همان). به این معنا که وضعیت تأثیر و تأثر این عوامل در زمانهای مختلف و مکانهای مختلف متفاوت است و نمیتوان یک حکم کلی در این باب صادر کرد و ما چنین دانشی را که سهم عوامل را در موقعیتهای متفاوت مشخص کند در دست نداریم. متفکرانی در گذشته بودند که به صورت مطلق و جهانشمول حکم صادر میکردند اما امروزه به نسبت زمانی و مکانی در این باب بیشتر میتوان دل بست.

متفکران را با توجه به اینکه بیشتر بر کدام بخش تأکید میکنند میتوان در سه گروه طبقهبندی کرد:

(1سیاستمحوران، (2اقتصادمحوران و (3 فرهنگمحوران.1

-1-2 سیاستمحوران

اینان در زندگی اجتماعی نقش پایهای را به سیاست میدهند و هر پدیده دیگری را متأثر از آن میدانند.

تأکید اینان در حوزه سیاست هم به ساحت بیرونی سیاست ناظر است؛ یعنی، مجموعه نظام حاکم و قوانینی که

حاکمان برای اداره جامعه وضع میکنند. ماکیاولی و روسو را میتوان در این بخش جای داد. ماکیاولی مینویسد:

»وقتی میخوانیم شهر رم چگونه تاسیس شد و قانونگذارانش کدام کسان بودند و چه نهادهایی در آن به وجود آمد، تعجب نمیکنیم که چرا در طی چندین قرن چنان شایستگی و کمال فوقالعادهای در آنجا به قوت

خود باقی ماند و چرا آن شهرها بعدها به چنان امپراتوری چیرهگری مبدل شد)«نیکولو ماکیاولی، 1377،

ص.(37

در جای دیگری میگوید:

»قومی، نیکبخت است که مردمی خردمند چنان قوانین پایداری برای آن وضع کنند که مردمان بتوانند زمانی دراز در زیر لوای آنها زندگی کنند. و بیبهره از نیکبختی، شهرهایی هستند که در آنجا قانونگذاری خردمند

نداشتند و مجبور بودند نظم و قانون خویش را خود به وجود آورند.« (همان، ص(41

.1 البته میتوان بر تعداد این گروهها افزود و کسانی جمعیت محوری و بعضی به تکنولوژی به عنوان پایه اصلیِ تغییر اعتقاد دارند(رک: گی روشه، ص41 به بعد). بررسی این نظریات خارج از مقصود این نوشته است.

کنگره ملی بررسی اندیشههای فرهنگی و اجتماعی حضرت امام خمینی(ره)
4

و باز مینویسد:

»علت این که آتن در مقایسه با اسپارت فقط زمان کوتاهی از اقتدار و عظمت برخوردار گردید، این بود که در آنجا تعادلی میان قدرت توده مردم و شهریار و اشراف برقرار نبود.« (همان، ص(44

و در جای دیگری در مورد تأثیر سیاست بر اخلاق مینویسد:

»از این روست که میگویند آدمیان به سبب قانون، خوب میشوند و به سبب گرسنگی و فقر، ساعی.«

(همان، ص(47

و باز مینویسد:

»کشوری که سپاه مقتدری دارد همیشه از انضباط نیکو برخوردار است و به ندرت از بخت نیک بینصیب

میماند.« (همان، ص(48

و در جای دیگری مینویسد: »هیچ کشوری از اتحاد و نیکبختی برخوردار نمیشود مگر آنکه مانند اسپانیا

یا فرانسه به صورت یکپارچه در زیر لوای دولتی جمهوری یا پادشاهی به سر برد.« (همان، ص(76

در جایی تباهی جامعه را ناشی از فساد زمامداران میداند. (همان، (380

و در کتاب شهریار مینویسد: »پیامبران بیسلاح ناکام ماندند.« (ماکیاولی، 1375، ص(63

بعضی از جملاتی که از روسو نقل میشود هم دلالت بر این گرایش دارد:

»متوجه شدم همه چیز به نحو قاطع با سیاست ارتباط دارد و از هر زاویهای که بنگریم هر ملت چیزی جز

آنچه حکومت آن ملت میخواهد نخواهد شد. در نتیجه سؤال راجع به بهترین حکومت ممکن به یک سؤال تقلیل پیدا کرد: ماهیت کدام حکومت این اجازه را میدهد که پرهیزکارترین، شریفترین، روشنترین و به عبارت آخر بهترین ملت را به مفهوم واقعی ایجاد کند؟« (ژار شومین، 1379، ص.(11

البته همچنان که گفتیم هیچ متفکری را نمیتوان یافت که به صورت یک طرفه برای سیاست یا فرهنگ یا

اقتصاد علیت قائل باشد؛ اما به طور نسبی میتوان اندیشمندان را بر اساس اهمیتی که به یک حوزه میدهند در

یکی از این سه گروه جای داد. بر همین اساس، در کلمات دیگر ماکیاولی و روسو میتوان به نکاتی اشاره کرد که به فرهنگمحوری دلالت دارد. که در بخش فرهنگمحوری به آن اشاره خواهیم کرد.

-2-2 دیدگاه اقتصادمحور

کسانی هستند که در تعامل حوزههای اجتماعی پایه و اساس را اقتصاد قرار دادهاند و دیگر حوزهها را بیشتر متأثر از مسائل اقتصادی میدانند. عموماً مارکس و پیروان او را در این گروه جای میدهند. در مورد

نظریههای مارکس آوردهاند:

»مارکس باورها و نمادهای فرهنگی رایج در جامعه سرمایهداری را بخشی از روبنای ایدئولوژی و آگاهی کاذب میدانست؛ یعنی آنچه زیربناست روابط تولید است و هرگاه که شکلی از نظام تولید تشکیل میشود

باورهایی را برای توجیه وضع موجود تبلیغ و تلقین میکند و تغییر این فرهنگ که شکل ایستا دارد، تنها از

طریق دگرگونیهای تاریخی در زیر بنای مادی، یعنی از راه تغییر شیوه تولید و روابط طبقات امکانپذیر است.

کنگره ملی بررسی اندیشههای فرهنگی و اجتماعی حضرت امام خمینی(ره)
5

بنابراین، فرهنگ، نشأت گرفته از عملکردهای مادی جامعه و به طور مشخصتر منتج از پیامدهای روابط

کارگران با تولید خویش است.« (رونالد چیلکوت، 1377، ص(235

برداشت دیگران هم از سخن مارکس و انگلس همین بوده است:

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

لیست کل یادداشت های این وبلاگ