سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، آدم هفتاد ساله ای را که در رفتار و جلوه، چون جوان بیست ساله است، دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
شنبه 95 تیر 19 , ساعت 2:49 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word

چکیده  
مقدّمه  
ملاک مرزبندی علوم  
ملاک مرزبندی علوم برهانی  
نظریه امام خمینی(قدس سره) درباره موضوع علم  
نظریه علّامه طباطبائی درباره موضوع علم  
نکاتی پیرامون حقیقت علوم برهانی  
نکته اول  
نکته دوم  
نکته سوم  
نکته چهارم  
نکته پنجم  
تدوین علوم توصیفی‌اند یا توصیه‌ای؟  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word

ـ ابن‌سینا، البرهان من الشفاء، (مصر، دارالنهضه‌العربیه، 1966م)؛

ـ جوادی‌آملی، عبداللّه، رحیق مختوم، (قم، اسراء، 1376)؛

ـ خراسانی، آخوند، کفایه‌الاصول، (قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1423ق)؛

ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، تعلیقات اسفار، (قم، دارالمعارف الاسلامیه، 1379 ق)؛

ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، (تهران، دانشگاه تهران، 1377)؛

ـ لاریجانی، صادق، درس خارج اصول

ـ مصباح، محمّدتقی، ترجمه و شرح برهان شفاء، یزدی، مقدمه، نگارش و تحقیق محسن غرویان، (تهران، امیرکبیر، 1373)؛

ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، (تهران، صدرا، 1374)؛

ـ یزدان‌پناه، یداللّه، جزوه درسی «معقول ثانی»

چکیده

یکی از مسائلی که به تناسب در علوم گوناگون، مورد بحث قرار گرفته بررسی تمایز علوم از یکدیگر است که چه ملاکی دارد و چگونه علوم از یکدیگر متمایز می‌گردد؟ در این مقاله، سعی شده این مطلب اثبات گردد که ملاک تمایز علوم برهانی به موضوعات آنهاست و در این علوم، فقط از اعراض ذاتی موضوع بحث می‌شود. برای اثبات این مطلب، ابتدا توضیحی در مورد برهان آمده و بیان شده که «برهان» قیاسی است منتج یقین، و به همین مناسبت، درباره «حقیقت یقین» توضیحاتی داده شده و سپس در خصوص اعراض ذاتی مطالبی ارائه گردیده است. در نهایت، این مطلب مطرح شده که علوم برهانی دارای وحدت حقیقی است. بحثی درباره توصیفی یا توصیه‌ای بودن علوم پایان بخش مقاله است

کلید واژه‌ها

علوم برهانی، اعراض ذاتی، یقین، وحدت حقیقی

 

مقدّمه

در توضیح علت و انگیزه جداسازی علوم از یکدیگر، می‌توان گفت: از یک سو، مسائل قابل شناخت طیف گسترده‌ای را تشکیل می‌دهند، در حالی که در این طیف بعضی از مسائل در ارتباطی تنگاتنگ با بعضی دیگر قرار می‌گیرند و بعضی دیگر از مسائل به طور کلی از هم بیگانه‌اند. از سوی دیگر، فرا گرفتن بعضی از معلومات متوقف بر بعضی دیگر است. از این‌رو، از دیرباز دانشمندان درصدد برآمده‌اند مسائل مرتبط و متناسب را دسته‌بندی کنند و نیاز هر علمی را به علم دیگر و در نتیجه، تقدّم یکی را بر دیگری روشن نمایند تا اولا، متعلّم بتواند دانش موردنظر خود را بیابد و راه رسیدن به هدفش را بشناسد؛ ثانیاً، بداند فرا گرفتن آن علم را از کجا آغاز کند و سیر علمی او در آن رشته خاص چگونه است

بدین‌سان، علوم به قسمت‌های گوناگون تقسیم شده و هر قسمت در مرتبه خاصی قرار گرفته است. از جمله تقسیمات علوم، تقسیم کلی آنها به علوم نظری و علوم عملی، تقسیم علوم نظری به طبیعیات و ریاضیات و الهیّات، و تقسیم علوم عملی به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست است

 

ملاک مرزبندی علوم

پس از آنکه لزوم دسته‌بندی علوم روشن شد، مطلب دیگر این است که سه معیار عمده دسته‌بندی علوم عبارت است از: 1 روش؛ 2 غایت و هدف؛ 3 موضوع

1 روش: به دلیل آنکه همه علوم را نمی‌توان با روش واحدی مورد تحقیق و بررسی قرار داد و روش‌های کلی تحقیق علوم متفاوت است، از این‌رو، همه علوم را با توجه به روش‌های کلی تحقیق، می‌توان به سه دسته تقسیم کرد

الف. علوم عقلی: فقط با براهین عقلی و استنتاجات ذهنی قابل بررسی است؛ مانند: منطق و فلسفه

ب. علوم تجربی: فقط با روش‌های تجربی که بر دو خصیصه مشاهده و آزمون استوار است، قابل بررسی است؛ مانند: فیزیک و شیمی

ج. علوم نقلی: بر اساس اسناد و مدارک منقول و تاریخی بررسی می‌شود؛ مانند: تاریخ و فقه

2 غایت و هدف: ملاک دیگری که بر اساس آن می‌توان علوم را دسته‌بندی کرد، هدف و غایتی است که از یادگیری علم به دنبال آن هستیم؛ مثلا، کسی که هدفش یادگیری علم کشاورزی است به یک سلسله معلومات نیازمند است و با کسی که هدفش یادگیری علم فقه است، فرق می‌کند. از این‌رو، علوم را می‌توان بر اساس اهداف و اغراض گوناگون، به چند گونه دسته‌بندی کرد

3 موضوع: با توجه به اینکه هر مسئله موضوعی دارد و تعدادی از موضوعات در عنوان جامعی مندرج است، آن عنوان جامع را محور قرار می‌دهند و همه مسائل مربوط به آن را زیر چتر یک علم گردآوری می‌کنند؛ همچنان‌که «عدد» موضوع علم حساب، و «مقدار» (کمیّت متصل) موضوع علم هندسه است

ملاک مرزبندی علوم برهانی

منظور از علوم برهانی علومی است که

اولا، رابطه بین موضوع و محمول واقعی و نفس‌الامری باشد و نه اعتباری. بدین‌روی، علومی مانند فقه و اصول از این مقوله خارج است

ثانیاً، قابل استنتاج منطقی باشد؛ یعنی برهان به معنای صحیح منطقی بر آنها صدق کند و قضایای آنها کلی بوده، شخصی نباشد. از این‌رو، علومی مانند تاریخ و جغرافیا محل بحث نیست

در مورد ملاک مرزبندی علوم برهانی، هرگاه معتقد به وجود موضوعی واحد به وحدت حقیقی ـ و نه وحدت اعتباری ـ برای علوم برهانی باشیم در آن صورت، تمایز علوم گوناگون در علوم برهانی، به موضوعات آنها خواهد بود. اما اگر برای علوم برهانی معتقد به وجود موضوعی واحد به وحدت حقیقی نباشیم در آن صورت، در مورد ملاک تمایز علوم، نظریات گوناگونی قابل طرح خواهد بود. برای مثال، صاحب کفایه‌الاصول تمایز علوم را به تمایز اغراض و اهداف مستند کرده، هرچند در مورد موضوع واحد برای علوم معتقد است: هر علم، اعم از برهانی و غیربرهانی، دارای موضوعی است که نسبت آن موضوع با موضوعات مسائل، نسبت کلی به مصادیق بسیار آن است. ایشان معتقد است: اگر تمایز علوم به موضوعات یا محمولات باشد تالی فاسد دارد و آن اینکه لازم می‌آید هر بابی از ابواب علم، بلکه هر مسئله‌ای از مسائل یک باب، علم جداگانه‌ای محسوب شود و در نتیجه، یک علم به هزاران علم تبدیل گردد که هیچ‌کس بدان ملتزم نیست. در نتیجه، موضوعات و محمولات نقشی در تعدّد علوم ندارند؛ همان‌گونه که موضوعات و محمولات نقشی در وحدت یک علم ندارند، بلکه آنچه سبب وحدت یا تعدّد علوم است اغراض و اهداف است

نظریه امام خمینی(قدس سره) درباره موضوع علم

امام خمینی(قدس سره) با نفی موضوع برای علوم، بلکه با نفی هر نوع وجود حقیقی برای علوم، تمایز علوم به خاطر موضوعات آنها را نیز نفی می‌نماید. از سوی دیگر، در برابر قول صاحب کفایه‌الاصول، که تمایز علوم را به تمایز اهداف می‌داند، این بیان را تقویت می‌کند که تمایز علوم به تمایز سنخیت مسائل آنهاست؛ زیرا سنخیت مسائل مقدّم بر اغراض مترتّب بر آنهاست

اشکال: اگر قرار است سنخیت بین مسائل و تناسب حقیقی میان آنها را موجب امتیاز علوم بدانیم، چون مسائلْ متشکّل از موضوع و محمول و ربط بین آن دو است و ربطْ وابسته به موضوع و محمول، و محمول نیز از شئون موضوع است، بنابراین، تمایز را باید به موضوعات مسائل و از آنجا به موضوع علم بازگردانیم، و این در صورتی صحیح است که محمولات و موضوعات همگی از موجودات حقیقی بوده و ربط و پیوند آنها نیز برهانی باشد. اما در صورتی که مسائل به طور کلی و یا دست‌کم، محمولات آنها اعتباری باشد و یا بین موضوعات و محمولات پیوندی برهانی وجود نداشته باشد، جز در ظرف اعتبار میان آنها وحدت و یا سنخیتی تحقق پیدا نمی‌کند که قهراً هدف اعتباری به همراه دارد و در نتیجه، امتیاز اعتباری را طلب می‌نماید

به اعتقاد حضرت امام(قدس سره)، علوم چیزی جز مجموعه مسائل گوناگونی نیست که بنابر اعتبار معتبران گرد آمده. از این‌رو، علوم فاقد موضوع واحدی هستند که ضامن وجود، وحدت و یا امتیاز حقیقی آنها باشد

ایشان با طرح اشکال بر قول کسانی که برای علومْ وجود و یا امتیاز حقیقی قایلند، می‌فرماید: قبول موضوع واحد برای علوم و قول به امتیاز حقیقی بین آنها، اشکالی است که از دیگر علوم به فلسفه سرایت کرده

این در حالی است که تبیین وجود حقیقی علوم و تعیین محور و تمایز آنها از همدیگر، از آغاز، درباره فلسفه و دیگر علوم حقیقی مبرهن شده است و همان‌گونه که علّامه طباطبائی معتقد بود،21 اگر اشتباهی هست تنها در سرایت این مطلب از علوم حقیقی به علوم اعتباری است، نه بالعکس

حضرت امام(قدس سره) قول کسانی را که موضوع هر علم را جامعی حقیقی می‌دانند که موضوعات مسائل آن علم را دربر می‌گیرد، نسبت به علم اصول و فقه نقض می‌نماید، با این بیان که اگر فعل مکلّف را موضوع علم فقه قرار دهیم بسیاری از احکام فقه همانند عمده احکام ارث، مطهّرات و یا ضمانات از حوزه فقه خارج می‌شود؛ زیرا اموری از قبیل مطهّر بودن زمین یا خورشید، هیچ‌یک مربوط به فعل مکلّف نیست. ایشان با نقض‌های یاد شده این قول را، که هر علم دارای وحدت اعتباری بوده و فاقد موضوع واحد است، تقویت می‌کند

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
شنبه 95 تیر 19 , ساعت 2:49 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word

چکیده  
مقدّمه  
بررسی  
اصول صدرایی در اثبات معاد جسمانی  
1 شیخ محمّدتقی آملی  
2 حاج میرزا احمد آشتیانی  
3 سید ابوالحسن رفیعی قزوینی  
4 حاج شیخ مجتبی قزوینی  
5 امام خمینی قدس‏سره  
6 علّامه طباطبائی  
7 شهید مطهّری  
بررسی  
گفتار دیگر حکیمان در موضوع معاد جسمانی  
1 ابن‏سینا  
2 محقق لاهیجی  
3 خواجه نصیرالدین طوسی  
4 حکیم زنوزی  
5 محقق سبزواری  
6 علّامه طباطبائی  
نتیجه ‏گیری  
••• منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word

ـ آملی، محمّدتقی، دررالفوائد، قم، اسماعیلیان، 1374

ـ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، معاد از دیدگاه حکیم زنوزی، تهران، حکمت، 1368

ـ ابن‏سینا، الشفاء الالهیات، قم، مکتبه آیه‏اللّه العظمی المرعشی النجفی، 1404

ـ انواری، جعفر، رساله المعاد الجسمانی علی ضوء النقل و الدلیل العقلانی، پایان‏نامه دکتری، علوم قرآنی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1387

ـ ایجی، عضدالدین، شرح المواقف، قم، شریف رضی، 1325ق

ـ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، شریف رضی، 1409

ـ حسینی تهرانی، محمّدحسین، معادشناسی، تهران، حکمت، 1360

ـ حکیمی، محمدرضا، معاد جسمانی در حکمت متعالیه، قم، دلیل ما، 1381

ـ خوئی، سیدابوالقاسم، مصباح‏الاصول، نجف، مطبعه النجف، 1386ق

ـ ربانی، حسین، معاد از دیدگاه قرآن، حدیث، فلسفه، بی‏جا، مؤلف، 1373

ـ رخشاد، محمّدحسین، در محضر علّامه طباطبائی، قم، نهاوندی، 1380

ـ سبحانی، جعفر، الالهیات، قم، مؤسسه امام صادق، 1417

ـ ـــــ ، «مقام علمی و فرهنگی علّامه طباطبائی»، کیهان فرهنگی 8 (پاییز 1368)، 5ـ7

ـ ـــــ ، منشور جاوید، قم، مؤسسه سیدالشهدا، 1369

ـ سبزواری، ملّاهادی، اسرارالحکم، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1362

ـ ـــــ ، حاشیه اسفار، قم، مصطفوی، 1379ق

ـ ـــــ ، شرح المنظومه، قم، دارالعلم، 1366

ـ سهروردی، شهاب‏الدین (شیخ اشراق)، اعتقادالحکما، تهران، اساطیر، 1383

ـ ـــــ ، شرح حکمه‏الاشراق، قم، بیدار، بی‏تا

ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373

ـ ـــــ ، هیاکل‏النور، مصر، المکتبه التجاریه الکبری، 1377ق

ـ شفائی، محسن، معاد، بی‏جا، بی‏نا، بی‏تا

ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، بی‏تا

ـ ـــــ ، رسائل توحیدیه، قم، بنیاد فرهنگی ـ علمی علّامه طباطبائی، 1365

ـ ـــــ ، مجموعه مقالات، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371

ـ طوسی، نصیرالدین، تجریدالاعتقاد، قم، اسلامی، بی‏تا

ـ غزالی، محمّدبن محمّد، تهافت الفلاسفه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421

ـ فیّاض لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان، تهران، الزهرا، 1364

ـ ـــــ ، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372

ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بی‏تا

ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1379، ج 4 (معاد)

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، اسرارالآیات، بی‏جا، حبیب، 1420

ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فی‏الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، 1379ق

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381

ـ ـــــ ، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1419

ـ ـــــ ، شرح اصول کافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366

ـ ـــــ ، شرح البدایه‏الاثیریه، اصفهان، مهدوی، بی‏تا

ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفی اجوبه‏المسائل الکاشانیه، تهران، حکمت، 1375

ـ ـــــ ، مفاتیح‏الغیب، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1419

چکیده

همه حکیمان الهی معاد را حق می‏دانند، با این حال درباره چگونگی آن دیدگاه‏های متفاوتی دارند. به باور صدرالمتألّهین، کسانی که معتقدند وقتی بدن نابود گردد دیگر بازگشت آن ناممکن خواهد شد و این نفس است که در قیامت حاضر خواهد گشت، از چگونگی عالَم آخرت غافل‏اند؛ به واقع اینان آیات صریح قرآنی را که به روشنی بر جسمانی بودن معاد دلالت دارند تأویل کرده‏اند! صدرالمتألّهین در اثبات جسمانی بودن معاد گفته است: اگر کسی با داشتن سلامت نفس به مقدّمات اثبات معاد جسمانی بنگرد، یقینا به این نتیجه خواهد رسید که همین بدن به عین آن در قیامت محشور خواهد شد. همچنین، شیخ اشراق بر وقوع معاد جسمانی با قالب مثالی تأکید دارد. سایر حکما از جمله ابن‏سینا نیز معاد جسمانی را بنابر خبر پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به اثبات رسانده‏اند؛ ضمن اینکه محقق طوسی آن را ضرورت دین شمرده است. و در نهایت به این نتیجه دست خواهیم یافت که معاد جسمانی خواهد بود؛ یعنی انسان با بدن مادی و عنصری محشور می‏شود، گرچه در آنجا تغییراتی در نظام بدن رخ خواهد داد

کلیدواژه‏ها: معاد، معاد روحانی، معاد جسمانی، چگونگی معاد جسمانی، قالب مثالی، بدن عنصری، بدن اخروی

 

مقدّمه

با نگاهی به تاریخ بشر، و مراجعه به کتاب‏های مورّخان جامعه‏شناس همچون ویل دورانت، می‏توان به این واقعیت دست یافت که بشر از دیرباز افزون بر نیازهای جسمی، ذاتا با نیاز دیگری نیز روبه‏رو بوده که تأمین آن برای او ضروری است: «کشف حقایق دینی». در میان موضوعات دینی، موضوع «معاد» همواره از جایگاه ویژه‏ای برخوردار بوده است و هر یک از اقوام به گونه‏ای به این اصل باور داشته‏اند

اساسا موضوع معاد از اصول اعتقادی ادیان آسمانی شمرده می‏شود و پیروان همه ادیان به آن باور دارند. از این‏رو در قرآن مجید (به منزله آخرین پیام الهی برای بشریت) به این موضوع پرداخته شده و یک سوم از آیات به این امر اختصاص یافته است. در این‏گونه از آیات به تفصیل از اهمیت، اثبات و چگونگی معاد سخن رفته است. همچنین، دانشمندان مسلمان رشته‏های فلسفه، کلام، تفسیر و; به پژوهش‏های گسترده‏ای در این‏باره پرداخته و کتاب‏ها و رساله‏هایی را نگاشته‏اند. در این میان، موضوع اساسی و درخور توجه برای همگان «چگونگی معاد» بوده است که این عنوان گرچه شامل مباحث گوناگونی می‏گردد، اما آنچه در اینجا مورد بحث است چیزی که با عنوان «معاد جسمانی» از آن یاد می‏شود و در پرتو آیات قرآنی و دلایل عقلانی به اثبات رسیده است. شایان ذکر است که عمدتا مفسّران و متکلّمان از آیات قرآنی، و فیلسوفان از دلایل عقلانی برای اثبات معاد جسمانی بهره می‏جویند

در نوشتار حاضر، این بحث را از نگاه حکیمان الهی طرح، و در ضمن به آیات قرآنی نیز اشاره خواهیم کرد. در بیان اهمیت این بحث، گفتنی است که برخی از فقیهان تحصیل علم آن را واجب شمرده[35] و برخی دیگر به کافر بودن منکر آن رأی داده‏اند.[36] صدرالمتألّهین در توضیح انواع دیدگاه‏ها درباره چگونگی وقوع معاد چنین نگاشته است: «محققان همه بر حق بودن معاد اتفاق‏نظر دارند، اما درباره چگونگی آن هم‏داستان نیستند. دیدگاه‏ها از این قرارند: 1 عموم فقیهان و اهل حدیث بر جسمانی بودن آن تأکید دارند؛ 2 جمهور فیلسوفان و پیروان مکتب مشّاء آن را روحانی می‏دانند؛ 3 بسیاری از بزرگان فلسفه و عارفان بزرگ و گروهی از متکلّمان بر جسمانی و روحانی بودن معاد پافشاری دارند. خود این دسته نیز دارای دو دیدگاه هستند: برخی جسم در آن جهان را از نوع جسم مثالی دانسته و برخی دیگر به عنصری بودن آن جسم رأی داده‏اند.»[37]

پس در زمینه جسمانی یا روحانی بودن معاد، به طور کلی چهار دیدگاه وجود دارد. محقق لاهیجی علّت این تنوّع دیدگاه‏ها را چنین دانسته است: «و موجب این اختلاف، اختلاف است در حقیقت انسان: پس نزد هر که حقیقت انسان نیست مگر هیکل محسوس، و روح عرضی است یا صورتی قائم به مادّه بدن که زائل شود; معاد نزد او نتواند بود مگر جسمانی فقط;؛ و نزد هر که حقیقت انسان نفس مجرّد اوست و بدن مر او را نیست مگر آلتی منفصل از حقیقت انسان، قائل است به معاد روحانی فقط؛ و هر که قائل است به ترکیب حقیقت انسان از نفس مجرّده و بدن، قائل است به وقوع معادین جمیعا; .»[38] در این بخش، به ارزیابی هر یک از این دیدگاه‏ها خواهیم پرداخت

1 معاد صرفا جسمانی: متکلّمان پیشین به مجرّد بودن روح باور نداشتند؛ بلکه آن را جسمی می‏پنداشتند که همچون جریان آتش در زغال، در بدن انسان جریان می‏یابد و همزمان با مرگ او نابود می‏شود. از این‏رو، پیروان این گروه فقط بدن را در جریان معاد بازگشت‏پذیر می‏دانستند.[39] خاطرنشان می‏شود که دلایل موجود برای اثبات مجرّد بودن روح، برای نقد این دیدگاه کافی است

2 معاد صرفا روحانی: صدرالمتألّهین در تفسیر این دیدگاه چنین نوشته است: فلاسفه پیرو مکتب مشّاء معاد را فقط روحانی می‏دانند، چون پس از قطع پیوند بدن با نفسْ تمام صورت‏ها و اعراض بدن نابود می‏شود و دیگر بازگشت روح به بدن امکان‏پذیر نمی‏شود؛ زیرا آنچه معدوم گردد دگر بازنمی‏گردد. اما نفس این‏گونه نیست و همچنان باقی خواهد ماند؛ چه اینکه جوهری مجرّد است و فنا در آن راه ندارد. پس در قیامت، فقط روح بازمی‏گردد.[40]

وی در جای دیگری این دیدگاه را چنین تبیین کرده است: برخی از فیلسوفان باب تأویل را گشوده‏اند و آیاتی از قرآن را که به صراحت معاد جسمانی را بازگو می‏کنند به معاد روحانی تأویل کرده‏اند؛ با این توجیه که مخاطبان قرآن همانا عرب‏های بادیه‏نشینی بوده‏اند که امور روحانی را درک نمی‏کرده‏اند، و ضمنا زبان عربی همیشه با مجاز و استعاره همراه بوده است.[41] پس، به باور این گروه، سخن از نعمت‏های جسمانی، کنایه از وجود نعمت‏های روحانی است. همچنین، غزالی این نکته را چنین نقل می‏کند: اینها مثال‏هایی است که برای عوام زده شده است تا آنان به ثواب و عقاب روحانی رهنمون گردند. بدیهی است که ثواب و عقاب روحانی ـ از نظر رتبه ـ بر ثواب و عقاب جسمانی برتری دارد.[42]

اما صدرالمتألّهین صاحبان این دیدگاه را بدین‏سان نقد کرده است: جای بسی تعجب است که اینان چگونه از وجود عالم جسمانی در آخرت، که در آن اجسام با شکل‏های آن‏سرایی خود وجود دارند، غافل شده‏اند و چگونه آیات روشن قرآنی درباره معاد جسمانی را بر امور عقلی حمل کرده‏اند؟! ایشان که خود به رسالت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آلهو آیات قرآن ایمان دارند و آن‏همه تأکید بر جسمانی بودن معاد را مشاهده کرده‏اند چگونه از پذیرفتن معاد جسمانی سر باز می‏زنند؟[43] برای تبیین بیشتر این نقد، قطعا نگاهی گذرا به آیات قرآنی بی‏ثمر نخواهد بود. گفتنی است، آیاتی از قرآن که دلالت بر جسمانی ـ روحانی بودن معاد دارند به هشت دسته تقسیم می‏شوند

الف. آیاتی که بر بازگشت زندگی به بدن‏های مردگان تأکید دارند (یس: 79 / صافات: 16 و 53 / مؤمنون: 35 و 82 / سبأ: 7 / واقعه: 47 و 62/ اسراء: 98 / ق: 2;)؛

ب. آیاتی که عنوان‏های عود، بعث، نشر و خروج از قبر را دارند (یونس: 4 و 34/ عنکبوت: 19/ اسراء: 51;)؛

ج. آیاتی که از اعضای بدن انسان در آخرت سخن می‏گویند (نساء: 53 / ابراهیم: 43 / رحمن: 41 / انبیاء: 39 / فصّلت: 20 / یس: 65 / نور: 24 / حج: 20 / توبه: 35;)؛

د. آیاتی که به وجود جهت، مکان و حتی لباس در سرای آخرت اشاره دارند (حدید: 12 / مریم: 75 / حج: 19;)؛

ه . آیاتی که معاد را به زنده شدن زمین مرده تشبیه می‏کنند (اعراف: 57;)؛

و. آیاتی که نعمت‏های مادّی را در آخرت بازگو می‏کنند (زخرف: 71 / انسان: 15 / توبه: 72 / رحمن: 54 و 72;)؛

ز. آیاتی که از عذاب‏های جسمانی سخن به میان می‏آورند (قمر: 48 / فرقان: 13و 34 / غافر: 71;)؛

ح. آیاتی که از زنده شدن مردگان در دنیا خبر می‏دهند (کهف: 21 / بقره: 73، 259 و 260).[44]

3 معاد جسمانی ـ روحانی: به نظر برخی از حکیمان، معاد به صورت جسمانی ـ روحانی است؛ یعنی روح انسان در آن سرا به جسم وی می‏پیوندد و بدین ترتیب، انسان با جسم و روح پا به عرصه قیامت می‏نهد. اما آنچه اهمیت دارد این مسئله است که در آن سرا، جسم چه نوع جسمی خواهد بود؟ آیا جسم، همانند جسم دنیوی، عنصری است یا اینکه جسم به گونه قالب مثالی است؟ محقق لاهیجی می‏نویسد: «بسیاری از محققین اهل اسلام; و اشراقیین اسلام، تصریح معاد جسمانی به بدن مثالی کنند.»[45] گفتنی است که بدن مثالی جسم نیست، اما شکل و مقدار در آن ملاحظه می‏شود. شیخ اشراق درباره معاد جسمانی در قالب مثالی می‏گوید: بعث و حشر اجساد با اشباح مجرّد تحقق می‏پذیرد. تمام آیات و روایاتی که از بهره‏مندی بهشتیان و در عذاب بودن جهنمیان سخن گفته‏اند به همین نوع بدن اشاره داشته‏اند؛ زیرا نفس در این بدن مثالی تصرّف می‏کند و در نتیجه، این بدن همانند بدن عنصری می‏شود: تمام حواس ظاهری و باطنی را دارد و نفس ناطقه در آن، دارای نقش ادراک‏کننده است.[46]

توضیح آنکه فلاسفه اعتقاد دارند عالَم دارای سه مرحله است: عالَم عقل، عالَم مثال، و عالَم مادّه. شیخ اشراق در پاره‏ای از اظهارهای خود از این عوالم سه‏گانه سخن گفته،[47] اما در جایی دیگر به چهار عالَم اشاره کرده است: «أنّ العوالم اربعه أنوار؛ قاهره، أنوار مدبّره، عالم الاجسام و عالم المثال و الخیال.»[48]

صدرالمتألّهین نیز بدن و قالب مثالی را در معاد پذیرفته است؛ اما برخی از محققان معتقدند: دیدگاه وی در این‏باره با دیدگاه شیخ اشراق متفاوت است. محقق لاهیجی نوشته است: «واضح اقوال در بدن مثالی، بر تقدیر صحت وجود مثال، قولی است که ملّاصدرا پذیرفته است: تجرّد خیال و عدم حلولش در مادّه و بقای او با نفس ناطقه بعد از مفارقت از بدن.»[49]

همچنین، حکیم ملّاهادی سبزواری نوشته است

مثالی مباین با این بدن، چون اشراقیان از اثبات اینکه این دو بدن عین هم هستند ناتوان‏اند، چه اینکه شی‏ء بودن هر چیزی به صورت آن و تشخّص آن به وجود آن است و آنان بر این نکته دست نیافته‏اند. اما ما چون وجود این را همان وجود و تشخّص این را تشخّص همان می‏دانیم و تنها تفاوت را در شدّت و ضعف می‏بینیم و همین باعث می‏شود که اینها را دو شخص جدای از هم فرض نکنیم تا چه رسد دو نوع جدای از هم؛ البته بین این دو مرتبه تمیز وجود دارد، ولی تمیز غیر از تشخّص است. تفنن در تشخّص به بقای شخصیت آسیبی وارد نمی‏سازد، در عالَم آخرت تنها حدود و نقایص از شخص کاسته می‏گردد؛ از اموری که در او به فعلیت رسیده و صورت‏های نوعی و جسمی و شخصی، چیزی از بین نمی‏رود; .[50]

بررسی

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
شنبه 95 تیر 19 , ساعت 2:49 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word

چکیده  
مقدّمه  
پیشینه علم حضورى در سنّت اسلامى  
علم حضورى در نزد فارابى  
علم حضورى در نزد ابن‏سینا  
علم حضورى یا تعقّل  
علم حضورى در نزد شیخ اشراق  
علم حضورى در نزد ملّاصدرا  
علم حضورى پس از ملّاصدرا  
نتیجه ‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word

ـ ابن‏سینا، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، بیروت، مکتبه الاعلام‏الاسلامى، 1404ق

ـ ـــــ ، الشفاء، قم، مکتبه آیت‏اللّه مرعشى نجفى، 1404ق

ـ ـــــ ، المباحثات، قم، بیدار، 1371

ـ ـــــ ، رسائل، قم، بیدار، 1400ق

ـ حسین‏زاده، محمّد، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1386

ـ سلیمانى امیرى، عسکرى، «حضورى بودن محسوسات»، معرفت فلسفى، ش 7، بهار 1384، 11ـ41

ـ سهروردى، شهاب‏الدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1375

ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقى مرتضى مطهّرى، در: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 6، قم، صدرا، 1368

ـ ـــــ ، نهایه‏الحکمه، قم، نشر اسلامى، 1416ق

ـ طوسى، نصیرالدین، شرح‏الاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه، 1375

ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، تهران، سمت، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1385

ـ فارابى، ابونصر، الاعمال‏الفلسفیه، تحقیق جعفر آل‏یاسین، بیروت، دارالمناهل، 1413ق

ـ ـــــ ، فصوص‏الحکم، قم، بیدار، 1405ق

ـ فیاضى، غلامرضا، تعلیقه بر نهایه‏الحکمه، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره، 1378

ـ ـــــ ، هستى و چیستى در مکتب صدرایى، تحقیق و نگارش حسینعلى شیدان‏شید، قم، پژوهشگاه 1387

ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378

ـ ـــــ ، شرح اسفار، تحقیق و نگارش محمّد سعیدى‏مهر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1375

ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه‏المتعالیه فى الاسفارالعقلیه الاربعه، تعلیقه ملّاهادى سبزوارى، بیروت، دار احیاءالتراث، 1981م

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354

ـ ـــــ ، شرح الهدایه‏الاثیریه، تصحیح محمّدمصطفى فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخ‏العربى، 1422ق

ـ ـــــ ، شرح و تعلیقه صدرالمتألّهین بر الهیات شفا، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1382

ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألّهین، تحقیق و تصحیح حامد ناجى اصفهانى، تهران، حکمت، 1375

ـ ـــــ ، شرح و تعلیقه صدرالمتألّهین بر الهیات شفاء، به اشراف سیدمحمّد خامنه‏اى، تصحیح، تحقیق و مقدمه نجفقلى حبیبى، تهران، بنیاد حکمت اسلامى، 1382

چکیده

موضوع «علم حضورى» جنبه‏هاى گوناگونى دارد. یکى از این جنبه‏ها بررسى تاریخى علم حضورى و بازکاوى نگاه فلاسفه گذشته است. پرسش از اینکه علم حضورى یکى از آموزه‏هاى جدید فلسفه اسلامى است یا سابقه‏اى دیرین دارد؛ و در صورت مثبت بودن پاسخ بخش دوم سؤال نقش فیلسوفان گذشته در آن چه بوده است، مهم‏ترین سؤالاتى است که در این مقاله مورد بررسى قرار گرفته است

روش ما در بررسى این سؤالات مراجعه به منابع اصیل فلسفه اسلامى و تحلیل آراء فلاسفه مهم این سنّت بوده است. بدیهى است برداشت ما از مطالب قدما متأثر از یافته‏هاى جدیدى است که متأخرّان بر حرف‏هاى قدما اضافه کرده‏اند

نتایج حاصل این پژوهش عبارت است از: توجه فیلسوفان ـ از همان ابتدا ـ به موضوع علم حضورى و تفکیک آن از علم حصولى، و دانستن احکام خاصّ علم حضورى. ضمنا یکى دانستن تعقّل و علم حضورى، از طرف فیلسوفان مسلمان دست‏کم در برخى از مصادیق، از دیگر نتایج این پژوهش است

کلیدواژه‏ها: علم، حضور، علم حضورى، تعقّل، فارابى، ابن‏سینا، شیخ اشراق، ملّاصدرا، فلسفه اسلامى

 

مقدّمه

علم حضورى در معرفت‏شناسى اسلامى جایگاه ویژه‏اى دارد، تا جایى که امروزه بخشى از اساس معرفت‏شناسى اسلامى بر آن نهاده مى‏شود. حتى برخى از فلاسفه معاصر بدیهیات اوّلیه را بر اساس علم حضورى قابل توجیه مى‏دانند. اگر چنین نیز نگوییم، بى‏شک علم حضورى نقش مهمّى در معرفت‏شناسى اسلامى دارد؛ زیرا بخش مهمّى از معارف ما به صورت حضورى است. از طرفى، فیلسوف بزرگى همچون ملّاصدرا همه علوم را حضورى مى‏داند و اگر در مواردى علم را به حضورى و حصولى تقسیم کرده، در موارد متعدّدى، تصریح نموده: علم حصولى نیز در حقیقت و ذات خود حضورى است

موضوع علم حضورى ابعاد مختلفى دارد. حقیقت علم حضورى، ارزش معرفت‏شناختى آن، اقسام آن و نقشى که در هندسه معرفت ایفا مى‏کند یا مى‏تواند ایفا کند، از مسائل مهمّى هستند که مى‏توان درباره آنها سخن گفت. از طرفى، سابقه علم حضورى و فهمى که به صورت تاریخى از علم حضورى شکل گرفته است قابل تأمّل مى‏باشد و به نظر مى‏رسد که نیازمند بازنگرى است. بازکاوى تعریف و حقیقت علم حضورى در فلسفه و معرفت‏شناسى اسلامى نکات تازه و مهمّى را روشن خواهد ساخت که برخى از آنها مورد غفلت قرار گرفته است. در این مقاله، کوشش ما آن است که با رجوع به منابع اصلى در حوزه فلسفه اسلامى، نگاه فیلسوفان بخصوص فیلسوفان مکتب‏ساز را اصطیاد کنیم و با آنچه امروزه از علم حضورى فهمیده مى‏شود مقایسه نماییم. به نظر مى‏رسد، این امر مى‏تواند در راه درک بهتر علم حضورى و به‏کارگیرى آن ما را یارى رساند

 

پیشینه علم حضورى در سنّت اسلامى

شاید این‏طور پنداشته شود که در حوزه فلسفه اسلامى، اوّلین بار شیخ اشراق علم حضورى را مطرح کرده است؛ امّا این پندار درست نیست، زیرا پیش از او فیلسوفى همچون فارابى ـ که از نخستین فلاسفه مسلمان است ـ با صراحت تمام بر وجود علم حضورى تأکید دارد. شاید تعبیر علم حضورى از تعابیرى باشد که در دوران بعد، در کتب فلسفى شهرت یافته؛ امّا قطعا حقیقت علم حضورى از همان ابتدا مورد توجه فلاسفه مسلمان بوده است. این نکته را نیز مى‏توان اضافه کرد که شیخ اشراق موارد دیگرى بر اقسام علم حضورى افزوده است که قبل از وى تقریبا سخنى از آنها به میان نیامده بود. در بحث مربوط به نظریات شیخ اشراق، به این موضوع اشاره خواهیم کرد. این مقاله به بررسى و ارزیابى دیدگاه فلاسفه مشهور حوزه فلسفه اسلامى در باب علم حضورى اختصاص دارد

علم حضورى در نزد فارابى

فارابى، به حقیقت علم حضورى و تفاوت آن با علم حصولى توجه دارد؛ مثلاً وى در بحث «علم خدا به ذات خود و صور معقوله صادره از خود»، از این آموزه استفاده کرده است. عبارت زیر به روشنى بیانگر این نکته است

کلّ ما یصدر عن واجب‏الوجود فانّما یصدر بواسطه عقلیته له. و هذه الصور المعقوله یکون نفس وجودها نفس عقلیّته لها، لا تمایز بین الحالین و لا ترتّب لاحدهما على الآخر. فلیس معقولیّتها له غیر نفس وجودها عنه. فاذن من حیث هى موجوده معقوله، و من حیث هى معقوله موجوده. کما انّ وجود البارى لیس الّا نفس معقولیته لذاته؛ فالصور المعقوله یجب ان یکون نفس وجودها عنه نفس عقلیّته لها و الّا کانت معقولات اخرى علّه لوجود تلک الصور، فکان الکلام فى تلک المعقولات کالکلام فى تلک الصور و یتسلسل

عبارت «نفس وجودها نفس عقلیته لها» و نیز عبارت «فلیس معقولیتها له غیر نفس وجودها عنه» به روشنى بیان مى‏کند که وجود صور معقوله عینا تعقّل، و علم عقلى خداوند به این صور است. آشکار است که چنین علمى حضورى است، زیرا بین علم و معلوم هیچ واسطه‏اى در کار نیست. بنابراین، نمى‏توان مدّعى شد: تعقّل در اینجا به همان معناى معهودى است که در علم حصولى مطرح مى‏شود

فارابى در همین عبارت، در اثبات حضورى بودن علم به صور معقوله، استدلالى ارائه کرده است. صورت استدلال چنین است: اگر علم به صورْ توسط صورت‏هاى دیگرى حاصل شود (یعنى علم به آنها حصولى باشد)، لازمه‏اش تسلسل است؛ زیرا این صور نیز براى معقول شدن نیازمند صورت‏هاى دیگر خواهند بود. و ادامه یافتن چنین امرى چیزى جز تسلسل در علل نیست؛ زیرا نیازمندى یک صورت به صورت دیگر از مصادیق علّیت است. از طرفى، تسلسل در علل محال است؛ بنابراین، صور معقوله مستقیما و بدون واسطه مورد تعقّل حق تعالى واقع مى‏شوند. در همین عبارت، فارابى علم حق تعالى به ذات خود را نیز حضورى دانسته است؛ چراکه تعقّل ذات نسبت به خود، عین ذات است و این امر، به روشنى، حضورى بودن علم بارى تعالى به خودش را نشان مى‏دهد

در برخى از عبارات فصوص‏الحکم، فارابى از تعبیر علم به غایب و علم به مشاهَد استفاده مى‏کند و مى‏گوید: علم به امر خاص، در مقابل علم به امر عام (مثل انسان)، مى‏تواند به دو نحوِ «علم به امر غایب» و «علم به امر مشاهَد» باشد. آن‏گاه اضافه مى‏کند: علم به امر خاصِّ غیرغایب، بدون استدلال حاصل مى‏شود. او از چنین علمى تعبیر به «مشاهده» مى‏نماید و آن‏گاه علم خداوند به ذات خود را علم امر خاصِّ غیرغایب به خود مى‏نامد.2 این تعابیر به خوبى نشان مى‏دهند که در نزد فارابى، علم حضورى و علم حصولى مفاهیم کاملاً روشنى دارند؛ گرچه وى از این دو تعبیر به صورت صریح استفاده نکرده است

از آنچه گفته شد، معلوم مى‏شود: فارابى علم خداوند به ذات خود3 و علم علّت هستى‏بخش به معلول مجرّد خود4 را حضورى مى‏داند. با توجه به اینکه علم موجود مجرّد به خود از سنخ علم خداوند به خود است، مى‏توان نتیجه گرفت: وى به طور کلّى، علم موجود مجرّد به خود را حضورى مى‏داند. از طرفى، در انتهاى عبارت فصوص، ظاهر کلام فارابى به گونه‏اى است که به نظر مى‏رسد، او علم حضورى معلول خداوند ـ البته در صورتى که مجرّد باشد ـ به خداوند را نیز حضورى مى‏داند.5 در عبارات دیگرى، فارابى تصریح کرده است که نفسْ ذات خود را تعقّل مى‏کند.6 چنان‏که بعدا اشاره خواهیم کرد، منظور وى همان علم حضورى است. همچنین، دیدیم که وى علم عاقل به صور معقوله را نیز حضورى مى‏داند.7 پس، از این عبارات مى‏توان چهار قسم از اقسام علم حضورى را استخراج کرد: علم موجود مجرّد (شامل: خداوند متعال، عقول مجرّده، و نفس) به ذات خود؛ علم علّت به معلول مجرّد خود؛ علم معلول مجرّد به علّت خود؛ علم عاقل به صور معقوله

نکته قابل توجه آن است که به‏کارگیرى تعبیر تعقّل، درباره علم حضورى، در آثار دیگر فلاسفه مشّاء نیز به چشم مى‏خورد. در ادامه، این موضوع را بررسى و دلیل آن را روشن خواهیم کرد

از آنچه گفته شد، معلوم مى‏شود که علم حضورى آموزه‏اى نیست که بعد از شیخ اشراق وارد فلسفه و معرفت‏شناسى ما شده باشد. آنچه نقل شد، نشان مى‏دهد که فارابى به عنوان یکى از متقدّمین و پایه‏گذاران فلسفه اسلامى به این آموزه کاملاً توجه داشته و از آن در تبیین مباحث معرفتى و فلسفى بهره جسته است. اینکه تعبیر علم حضورى در کلمات فارابى وجود ندارد، نمى‏تواند به عنوان دلیلى موجّه بر عدم توجه فارابى به علم حضورى تلقّى گردد

علم حضورى در نزد ابن‏سینا

ابن‏سینا همچون فارابى به موضوع علم حضورى توجه داشته و در این‏باره نیز از تعبیر تعقّل استفاده کرده است. وى علم خداوند متعال به ذات خود8 و صور مرتسمه را که معلول مجرّد او هستند، حضورى مى‏داند.9 همچنین، علم مجرّدات و عقول10 و نیز علم نفس11 به ذات خود را حضورى مى‏داند. ابن‏سینا حتى علم به صورت‏هاى ذهنى را حضورى دانسته؛12 بلکه در برخى از عبارات خود، تعبیر حضور را نیز به کار برده است

از طرفى، خواجه نصیر در شرح عبارات ابن‏سینا ـ هنگامى که وى به تشریح حقیقت ادراک پرداخته است ـ تقسیمى را متذکّر مى‏شود که قابل انطباق بر علم حضورى و حصولى است. او در شرح عبارت ابن‏سینا مى‏گوید

اشیاى مدرَک، یا امورى مادّى هستند و یا مفارق؛ اگر مادّى باشند، ادراک با انتزاع صورتى از آنها و تمثّل آن در نزد مدرِک حاصل مى‏شود و اگر مجرّد باشند، نیازى به این انتزاع نیست و حقیقت امرِ مجرّد خود در نزد مدرِک متمثّل مى‏شود

وى در جاى دیگرى مى‏نویسد

با دقّت در این بیان، به خوبى معلوم مى‏شود علم در قسم دوم، از سنخ حضورى است. خود شیخ ادراک را به تمثّل حقیقت شى‏ء (وقتى از امور موجود و بالفعل باشد)، و تمثّل صورتى مثالى از آن (وقتى از امور مفروض و غیرموجود باشد) تقسیم کرده است

در شرح خواجه نصیر، تعبیر دیگرى وجود دارد که قابل انطباق بر تقسیم علم به حضورى و حصولى است: «یقال تمثّل کذا عند کذا، إذا حضر منتصبا عنده بنفسه أو بمثاله.»16 مى‏بینیم که خواجه نصیر حتى کلمه «حضور» را نیز به کار برده است. در این کلام، حضور خود شى‏ء بر علم حضورى، و حضور مثال شى‏ء بر علم حصولى قابل انطباق است. همچنین، از این تعبیر برمى‏آید که در نزد مشّائیان نیز علم نوعى حضور بوده است. خواجه نصیر، در ادامه شرح خود، این حقیقت را با صراحت بیشترى بیان کرده است

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
شنبه 95 تیر 19 , ساعت 2:49 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word

چکیده  
مقدّمه  
خیال در ترازوى راست و دروغ  
پیشینه بحث: ارسطو  
فارابى و صدق و کذب خیال  
صور خیال در ترازوى زیبایى و زشتى  
پیشینه بحث: سقراط، افلاطون و ارسطو  
فارابى و تعریف زیبایى  
نسبت زیبایى فارابى و زیباشناسى  
خیال در ترازوى خوب و بد  
خوب و بد نزد متکلّمان  
رابطه زیبایى نزد فارابى و خوبى نزد متکلّمان  
خوب و بد نزد فارابى و رابطه آن با زیبا و زشت  
داور کیست؟  
ملاک نهایى نقد صور خیال  
نتیجه‏ گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word

ـ افلاطون، دوره آثار، ترجمه محمدحسین لطفى، تهران، خوارزمى، 1355

ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، بیروت، عالم‏الکتب، 1409ق

ـ سبحانى، جعفر، محاضرات فى الالهیات، تلخیص على ربّانى گلپایگانى، قم، مؤسسه النشر اسلامى، 1372

ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، رساله آغاز و انجام، به کوشش ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1335

ـ فارابى، ابونصر، آراء اهل المدینه الفاضله، مقدمه و حواشى على بوملحم، بیروت، دارالهلال، 2003م

ـ ـــــ ، التعلیقات، تحقیق جعفر آل‏یاسین، تهران، حکمت، 1371

ـ ـــــ ، السیاسه‏المدنیه، تصحیح و ترجمه حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1376

ـ ـــــ ، تحصیل السعاده و التنبیه على سبیل السعاده، ترجمه على‏اکبر جابرى مقدم، قم، دارالهدى، 1384

ـ ـــــ ، تلخیص نوامیس افلاطون، بیروت، دارالاندلس، 1402ق

ـ ـــــ ، فصول المنتزعه، تصحیح و ترجمه حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1382

ـ ـــــ ، موسیقى کبیر، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375

ـ کانت، ایمانوئل، نقد قوّه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، چ سوم، تهران، نى، 1383

- Baumgarten, A., Aesthetica, Hildesheim Georg Holms Verlagsbuchhandlung,

- Heidegger, M. Poetry, Language, Thaught, tr. A. Hofstadter, New York, Harper and Row,

- Lacoste, J., L’idee de Beau, Paris, Lacoste,

- Maritain, Jacques, The Responsibility of the Artist, Indiana University of notere dame, Bordas princton,

- Shaftesbury, L. Philosophies of Art and Beauty, Chicago University Press,

چکیده

فارابى اگرچه به نحو مدوّن و معنون وارد مسئله نقد خیال نشده است، امّا با عرضه این مسئله بر آثار وى مى‏توان به نتایجى دست یافت. مسئله نقد خیال متعلّق به گستره فلسفه هنر مى باشد و این‏گونه طرّاحى مسئله و تلاش براى حلّ آن، گامى در جهت توسعه فلسفه هنر اسلامى یا فلسفه هنر حکماى مسلمان است و از اهمیت راهبردى در تحلیل و نقد آثار هنرى برخوردار مى باشد. فارابى در نقد خیال با ملاک‏هاى صدق و کذب، زیبایى و زشتى، و خوبى و بدى داراى دیدگاه است و سرانجام همه این ملاک‏ها را در ترازوى سعادت ارزیابى مى‏کند. البته مفهوم صدق و کذب معطوف به صور خیال با صدق و کذبِ ناظر به قضیه و خبر تفاوت اساسى دارد. داور و حکم‏کننده در مقام سنجش خیال با ملاک‏هاى زیبایى و سعادت، تنها قوّه ناطقه است و قواى خیالى صلاحیت این داورى را ندارند

کلیدواژه‏ها: فارابى، صور خیال، صدق و کذب، زیبایى و زشتى، خوبى و بدى، سعادت، فلسفه هنر

 

مقدّمه

خیال با دامنه بى‏نهایت، و بدون قیود و ضوابط منطقى، به تصرّف در صور محسوس و محاکات از محسوس و معقول مى‏پردازد. نظر به اینکه خیال بالطبع آزاد و خلّاق است، چند مسئله جاى تأمّل دارد: فکر ذاتا سنجش‏پذیر مى‏باشد و ضوابطى بر آن حاکم است که در صورت مراعات آنها، به ثمر مى‏رسد و در صورت تخلّف از آنها، منتهى به خطا مى‏شود (این ضوابط در دانش منطق تدوین شده است)؛ امّا آیا صور خیالى نیز سنجش‏پذیر، و قابل ارزیابى‏اند و نقد آنها معناى محصّلى دارد؟ به فرض که صور خیالى نقد را برتابند، در چه ترازویى سنجیده مى‏شوند: صدق و کذب، زیبایى و زشتى، یا خوبى و بدى؟ ملاک نهایى نقد خیال کدام است؟ آیا چنین ملاکى وجود دارد؟ توضیح آنکه ملاک نهایى به این معناست که: اگر خیال به زیبایى و زشتى سنجیده مى‏شود، زیبایى و زشتى به چه سنجیده مى‏شوند؟ اگر خیال به خوبى و بدى سنجیده مى‏شود، خوبى و بدى به چه سنجیده مى‏شوند؟ اگر صور خیالى سنجش‏پذیرند، با نظر به هریک از معیارها و ملاک‏ها، داور کیست؟ آیا قوّه خیال مى‏تواند خود را ارزیابى کند یا داورى جز خیال ـ و فراتر از آن ـ قادر به سنجیدن آن است؟ در این میان، قوّه ناطقه نظرى و قوّه ناطقه عملى چه نقشى دارد؟

این پژوهش، که با هدف وسعت بخشیدن به فلسفه هنر اسلامى انجام شده است، ملاک‏هایى را براى تحلیل و نقد هنرى و اخلاق هنر به دست مى‏دهد و از این جهت اهمیت دارد که ارتباط نیکى و زیبایى را در مقام تحلیل و داورى، تبیین مى‏نماید

 

خیال در ترازوى راست و دروغ

آیا حمل راست و دروغ بر صور خیال معنادار است یا اساسا کذب در خلّاقیت خیال اخذ شده است؟ اگر حمل صدق و کذب بر صور خیال بى‏معناست، چگونه باید این‏گونه حمل‏ها را در سخنان فیلسوفان فهم کرد؟

پیشینه بحث: ارسطو

ارسطو در تمایز خیال از فکر و اعتقاد مى‏گوید: خیال در قدرت ما و بسته به میل ماست، در حالى که اعتقاد و فکر ناشى از خود ما نیست.1 از آنجا که تفکّر رفتارى اختیارى است، تفاوت تفکّر و تخیّل نمى‏تواند معطوف به اختیار باشد. از این‏رو، سخن ارسطو را مى‏توان چنین تفسیر نمود که: تفکّرْ، مقیّد به قوانین و ضوابط منطقى است، امّا تخیّل محکوم به این ضوابط نیست؛ در نتیجه، خطا و صواب منطقى درباره تخیّل معنا ندارد. بنابراین، صدق و کذب در تخیّلاتْ صدق و کذب گزاره‏هاى منطقى به شمار نمى‏آید و در واقع، داراى ارزش داورى نیست؛ بلکه توصیف است. و تعبیر موافق یا مخالف با محسوسات، که در گفته‏هاى فارابى خواهد آمد، قرینه بر توصیف است

ارسطو از یک‏سو مى‏گوید: «تخیّلْ هیچ‏یک از اعمالى نیست که همواره صائب است (مانند علم و تعقّل)؛ زیرا تخیّل مى‏تواند خطا باشد.»2 وى از سوى دیگر، خیال را در مقابل رأى قرار مى‏دهد: «ما درباره رأى رها نیستیم و نمى‏توانیم از تناوب صواب و خطا بگریزیم؛ در حالى که خیال، هرگاه بخواهیم، در قدرت ماست.»3 به نظر مى‏رسد، خطا در این دو بیان ناظر به دو معناست. همان‏طور که ذکر شد، صواب و خطا به معناى صدق و کذب در قضایا، درباره صور خیال بى‏معناست؛ زیرا «صور خیال» قضیه نیستند، امّا مى‏توانند دلالت التزامى بر خبر داشته باشند (و از این جهت، به گزاره‏هاى انشایى شباهت دارند.) براى مثال، انسانى مسکین در خیال خود تصوّر مى‏کند که بر تخت شاهى نشسته است. این تصویر به خودى خود، از حیث صدق و کذب، قابل سنجش نیست؛ ولى اگر با وضعیت مسکین در عالم واقع قیاس گردد، متّصف به کذب مى‏شود. به عبارت دیگر، صورت خیالى اوّلاً و بالذات نه صادق است و نه کاذب (زیرا شأنیت اتّصاف به راست و دروغ را ندارد)؛ امّا ثانیا و بالعرض متّصف به راست و دروغ مى‏شود. مسئله صدق و کذب در دیدگاه فارابى با تفصیل بیشترى بررسى خواهد شد

فارابى و صدق و کذب خیال

فارابى هنگامى که از تصرّفات قوّه متخیّله و ترکیب و تفصیل‏هایى که متخیّله در خواب و بیدارى بر روى صور مأخوذ از حس انجام مى‏دهد سخن مى‏گوید، برخى از این تصرّفات را صادق و برخى را کاذب قلمداد مى‏کند.4 تفسیر صدق و کذب صور خیال در گفته‏هاى خود او وجود دارد: «اتّفاق مى‏افتد که برخى ترکیباتْ موافق با امور محسوس باشد و برخى مخالف.»5 امّا هنوز موافقت و مخالفت با محسوسْ مبهم است. هنگامى که خیال دو صورت محسوس را ترکیب مى‏کند و صورت سومى مى‏سازد (یا یک تصویر را به چند پاره تجزیه مى‏نماید)، اگر موافقت با محسوس به معناى موافقت اجزاى صور با محسوس است، همواره این اجزا از محسوسات اخذ مى‏شوند و با آنها موافقت دارند؛ امّا اگر موافقتِ نتیجه تصرّفات با محسوسات منظور است، این نتیجه همواره محصول تصرّف ذهن است و بنابراین متفاوت با اجزایى است که از عالم حس اخذ شده‏اند. علاوه بر این، فارابى صدق و کذب را به صور متصرّفه محدود نکرده است؛ مثلاً درباره هنر موسیقى مى‏گوید: «تخیّلات صادق و کاذب حاصل در نفس، پایه عمل استعداد قرار مى‏گیرند.»

براى تحلیل معناى صدق و کذب در صور خیال، باید آن را در هریک از اقسام صور خیال به طور جداگانه مورد تأمّل قرار داد. فارابى قائل به سه دسته صور خیالى است: 1) صورى که به طور مستقیم از محسوسات اخذ مى‏شوند؛ 2) صورى که ناشى از تصرّفات و تجزیه و ترکیب‏هاى قوّه متخیّله‏اند؛ 3) صورى که از محاکات به دست مى‏آیند. محاکات داراى اشکالى است: محاکات محسوس توسط محسوس و محاکات از معقولات نظرى و معقولات عملى به واسطه صور محسوس.7 صور خیالى دسته اوّل همیشه در یک وضعیت، و مأخوذ از حسّ و مطابق با محسوسات‏اند؛ البته، مى‏توان صدق را بر آنها حمل کرد. در این صورت، همه این صور، پیوسته صادق‏اند و کذب در آنها راه ندارد. صور خیالى دسته دوم، ساخته‏هاى قوّه متخیّله‏اند و صدق در معناى مطابقت با محسوس، درباره آنها بى‏معناست؛ امّا فارابى موافقت و مخالفت با محسوس را بر آنها حمل مى‏کند. به نظر مى‏رسد، مخالفت با محسوس در مورد این صور به معناى محال وقوعى، و موافقت با محسوس به معناى ممکن وقوعى مى‏باشد. براى مثال، اگر خیالْ اسبى با سر انسان و بال‏هاى عقاب بسازد، کاذب است؛ زیرا چنین چیزى ممتنع وقوعى است. امّا اگر باغى را تجسّم کند که درختان آن به بار نشسته‏اند، ممکن وقوعى است. صور ناشى از محاکات نیز مى‏توانند ممکن‏الوقوع یا ممتنع‏الوقوع باشند؛ مثلاً مى‏توان گفتار ارزشمند حکیمان را با گوهر و مروارید، که داراى امکان وقوعى هستند، محاکات نمود. همچنین، مى‏توان بخل و حرص را با مار عظیم‏الجثه‏اى محاکات کرد که ساختمان‏ها، آدم‏ها و; را مى‏بلعد و ممتنع وقوعى است

اینکه کذب در تخیّل به معناى محال وقوعى باشد، از سخن فارابى پیرامون تخیّل افلاک نیز دانسته مى‏شود. او بر آن است که افلاک و کواکب، محال را تخیّل نمى‏کنند و تخیّل آنها نمى‏تواند کاذب باشد؛ بلکه آنها تنها امور واجب را تخیّل مى‏نمایند؛ زیرا عوامل و اسباب تخیّل کاذب که عبارت است از: فساد مزاج، عدم تعادل مزاج، آشفتگى فکر و تهى بودن فکر از قوّه عقل، هیچ‏یک در فلک راه ندارد.8 بنابراین، کذب در صور خیالى دسته دوم و سوم به معناى آنکه مستقیما از محسوس اخذ نشده‏اند، اساسا مقوّم آنهاست؛ امّا کذب به معناى امتناع وقوعى، مقوّم آنها نیست و بر آنها قابل حمل مى‏باشد

صور خیال در ترازوى زیبایى و زشتى

مهم‏ترین ویژگى صور خیال که بیش از سایر اوصاف آن، در فلسفه هنر انعکاس دارد و دانش زیبایى‏شناسى پیرامون آن تأسیس شده، زیبایى است. صرف‏نظر از خلّاقیت و ابداع، که مقوّم و جوهر خیال است، نخستین ترازویى که براى سنجش صور خیال به اذهان متبادر مى‏شود، ترازوى زیبا و زشت است.9 زیبا و زشت على‏رغم بداهت ظاهرى، هم در مقام مفهوم‏سازى و هم در مقام تعیین مصداق، بسیار چالش‏خیز بوده است. تا زمانى که مورد سؤال نیستیم، مى‏دانیم زیبا و زشت چیست؛ امّا همین که مورد سؤال واقع شدیم، از پاسخ درمى‏مانیم. آیا مى‏توان زیبایى را تعریف کرد؟ صرف‏نظر از تعریف، آیا مى‏توان براى تمیز مصادیق زیبا و زشت ملاک ارائه داد؟

پیشینه بحث: سقراط، افلاطون و ارسطو

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
شنبه 95 تیر 19 , ساعت 2:49 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه‏ حل هاى آن با word دارای 44 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه‏ حل هاى آن با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه‏ حل هاى آن با word

چکیده  
مقدّمه  
پیش‏فرض‏هاى جبرگرایى الهیاتى  
برهان پایه ناسازگارى  
پاسخ فیلسوفان مسلمان  
پاسخ توماسى  
پاسخ ارسطویى  
پاسخ اُکامى  
تعریف حقایق مستقر و غیرمستقر  
پاسخ‏هاى مبتنى بر نفى تقدّم علّت بر معلول  
پاسخ‏هاى مبتنى بر نفى اصل انتقال ضرورت  
پاسخ‏هاى فرانکفورتى  
پاسخ خداگرایى گشوده  
پاسخ مولینیسم  
نتیجه‏گیرى  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه‏ حل هاى آن با word

ـ ابن‏سینا، النجاه، تحقیق محمدتقى دانش‏پژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1364

ـ بوئتیوس، تسلاى فسلفه، ترجمه سایه میثمى، تهران، نگاه معاصر، 1385

ـ تالیافرو، چارلز، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه ان شاءاللّه رحمتى، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، 1382

ـ سعیدى‏مهر، محمد، «علم الهى و اختیار انسان»، در: محمد محمدرضایى و دیگران، جستارهایى در کلام جدید، تهران، سمت، 1381، ص 41ـ79

ـ ـــــ ، علم پیشین الهى و اختیار انسان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1375

ـ سلطانى، ابراهیم و احمد نراقى (ویراستار و مترجم)، کلام فلسفى (مجموعه مقالات)، چ دوم، تهران، صراط،

ـ محمدرضایى، محمد و دیگران، جستارهایى در کلام جدید، تهران، سمت و اشراق، 1381

- Adams, Marylin, “Is the Existence of God a Hard’ Fact”, The Philosophical Review, v. 76, No. 4, 1967b, p. 492-

- _____ , The Problem of God’s Foreknowledge and Free Will in Boethius and William Ockham, PhD Dissertation, Cornell University, 1967a

- Adams, Robert Merrihew, “Middle Knowledge and the Problem of Evil”, American Philosophical Quarterly, v. 14, No. 2, 1977, p. 109-

- _____ , “Middle Knowledge”, The Journal of Philosophy, v. 70, No. 17, 1973, p. 552-

- _____ , “Plantinga on the Problem of Evil”, in James Tomberlin & Peter van Inwagen, Alvin Plantinga, 1985, p. 225-

- Aquinas, Saint Thomas, Summa Theologica, tr. by Fathers of the English Dominican Province, Benziger Bros,

- Aristotle, Complete Works of Aristotle: The Revised Oxford Translation, ed. by Jonathan Barnes, v. 1, Princeton University Press,

- Brown, Campbell and Nagasawa, Yujin, “Anything You Can Do, God Can Do Better”, American Philosophical Quarterly, v. 42, No. 3, 2005, p. 221-

- Craig, William Lane, The Problem of Divine Foreknowledge and Future Contingents from Aristotle to Suarez, Brill’s Studies in Intellectual History 19, Leiden: E. J. Brill,

- Fischer, John Martin and Todd, Patrick and Tognazzini, Neal, “Engaging with Pike: God, Freedom and Time”, Philosophical Papers, v. 38, No. 2, 2009, p. 247-

- _____ , “Responsibility and Control”, Journal of Philosophy, v. 79, No. 1, 1982, p. 24-

- _____ , The Metaphysics of Free Will: An Essay on Control, Oxford, Blackwell Publishers,

- Frankfurt, Harry, “Alternate Possibilities and Moral Responsibility”, Journal of Philosophy, v. 66, No. 23, 1969, p. 829-

- Freddoso, Alfred, “Molina, Luis de”, in Edward Craig (ed.), Routledge Encyclopedia of Philosophy, London, Routledge,

- Geach, Peter Thomas, Providence and Evil, Cambridge University Press,

- Ginet, Carl, On Action, Cambridge, Cambridge University Press,

- Hasker, William, “A Refutation of Middle Knowledge”, Nous, v. 20, No. 4, 1986, p. 545-

- _____ , God, Time, and Knowledge, Ithaca, Cornell University Press,

- Honderich, Ted (ed.), Essays on Freedom of Action, Boston, Routledge and Kegan Paul,

- Hunt, David, “On Augustine’s Way Out”, Faith and Philosophy, v. 16, No.1, 1999, p. 3-

- Lucas, John Randolf, The Future: An Essay on God, Temporality, and Truth, London, Blackwell,

- Mann, William (ed.), The Blackwell Guide to the Philosophy of Religion, Oxford and New York, Blackwell,

- Markosian, Ned, “The Open Past”, Philosophical Studies, v. 79, No. 1, 1995, p. 95-

- Mavrodes, George, “Some Puzzles Concerning Omnipotence”, The Philosophical Review, v. 72, No. 2, 1963, p. 221-

- Molina, Luis de, Liberi Arbitrii cum Gratiae Donis, Divina Praescientia, Providentia, Praedestinatione et Reprobatione Concordia, ed. by J. Rabeneck, Ona and Madrid,

- _____ , On Divine Foreknowledge: Part IV of the Concordia, English translation of Part IV of Luis de Molina, Liberi Arbitrii cum Gratiae Donis, Divina Praescientia, Providentia, Praedestinatione et Reprobatione Concordia, tr. and introduction by Alfred J. Freddoso, Ithaca: Cornell University Press,

- O’Briant, Walter, “Determinism, Fatalism and Theism”, Sophia, v. 10, No. 2, 1971, p. 22-

- Ockham, William, Predestination, Foreknowledge, and Future Contingents, 2nd ed & tr. by Marilyn McCord Adams and Norman Kretzmann, Indianapolis, Hackett,

- Pike, Nelson, “Divine Omniscience and Voluntary Action”, The Philosophical Review, v. 74, No. 1, 1965, p. 27-

- Plantinga, Alvin, “On Ockham’s Way Out”, Faith and Philosophy, v. 3, No. 3, 1986, p. 235-

- _____ , “Which Worlds Could God have Created”, The Journal of Philosophy, v. 70, No. 17, 1973, p. 539-

- _____ , The Nature of Necessity, London, Oxford University Press,

- Prior, Arthur, “The Formalities of Omniscience”, Philosophy, v. 37, 1962, p. 114-

- Purtill, Richard, “Fatalism and the Omnitemporality of Truth”, Faith and Philosophy, v. 5, No. 2, 1988, p. 185-

- Rhoda, Alan and Boyd, Gregory and Belt, Thomas, “Open theism, omniscience, and the nature of the future”, Faith and Philosophy, v. 23, No. 4, 2006, p. 432-

- Rice, Hugh, “Fatalism”, Stanford Encyclopedia of Philosophy,

- Runzo, Joseph, “Omniscience and Freedom for Evil”, International Journal for Philosophy of Religion, v. 12, No. 3, 1981, p. 131-

- Stump, Eleonore and Kretzmann, Norman, “Eternity”, Journal of Philosophy, v. 78, No. 8, 1981, p. 429-

- _____ , Norman, “Prophecy, Past Truth, and Eternity”, Philosophical Perspectives, v. 5, Philosophy of Religion, edited by James Tomberlin, Atascadero: Ridgeview Press, 1991, p. 395-

- Swinburne, Richard, The Coherence of Theism, Oxford, Oxford University Press,

- Tomberlin, James and van Inwagen, Peter, Alvin Plantinga, Springer,

- Van Inwagen, Peter, An Essay on Free Will, Oxford, Oxford University Press,

- Widerker, David, “Libertarianism and Frankfurt’s Attack on the Principle of Alternative Possibilities”, The Philosophical Review, v. 104, No. 2, 1995, p. 247-

- _____ , “Libertarianism and Frankfurt’s Attack on the Principle of Alternative Possibilities: A Further Look”, Philosophical Perspectives, v. 14, Action and Freedom, ed. by James Tomberlin, Wiley-Blackwell, 2000, p. 181-

- Wiggins, David, “Towards a Reasonable Libertarianism”, in Ted Honderich, Essays on Freedom of Action, 1973, p. 31-

- Zagzebski, Linda, “Does Libertarian Freedom Require Alternate Possibilities”, Philosophical Perspectives, v. 14, Action and Freedom, ed. by James Tomberlin, Wiley-Blackwell, 2000, p. 231-

- _____ , “Foreknowledge and Free Will”, Stanford Encyclopedia of Philosophy,

- _____ , “Omniscience, Time, and Freedom”, in William Mann (ed.), The Blackwell Guide to the Philosophy of Religion, 2004, p. 3-

- _____ , The Dilemma of Freedom and Foreknowledge, New York, Oxford University Press,

 

 

چکیده

یکى از تقریرهاى جبرگرایى الهیاتى نظریه‏اى است که با تکیه بر علم پیشین و خطاناپذیر الهى، به نفع جبرگرایى استدلال مى‏کند. حامیان این نظریه معتقدند که چون خداوند از پیش به همه اعمال انسان علمِ خطاناپذیر دارد، پس انسان نمى‏تواند کارى جز آنچه خداوند از پیش مى‏داند انجام دهد؛ و بنابراین، اعمال انسان اختیارى نیستند. در این مقاله، پس از تشریح پیش‏فرض‏هاى مورد قبول اکثریت جبرگرایان الهیاتى، ابتدا برهان پایه جبرگرایى الهیاتى ـ به مثابه استدلالى که مى‏تواند کمابیش مورد اتّفاق این گروه از جبرگرایان باشد ـ تقریر مى‏شود و سپس، با بررسى مهم‏ترین راه‏حل‏هایى که تاکنون براى این نوع جبرگرایى به دست داده شده است، جایگاه هریک در ارتباط با مقدّمات این برهان تبیین مى‏شود

کلیدواژه‏ها: جبرگرایى الهیاتى، علم پیشین، اختیار، ضرورت گذشته، انتقال ضرورت، اکام، مولینا

 

 

مقدّمه

تقدیرگرایى یا جبرگرایى1 نظریه‏اى است که بر مبناى آن، اعمال انسان ضرورى و بنابراین غیراختیارى است. به بیان دیگر، جبرگرایى اعتقاد به این امر است که هیچ‏کس نمى‏تواند اعمال خود را به گونه‏اى متفاوت با آنچه فى‏الواقع انجام مى‏دهد، انجام دهد.2 جبرگرایان با تکیه بر مبانى و مقدّماتى متفاوت، از این نظریه دفاع مى‏کنند. جبرگرایى مثلاً گاهى بر مبناى قوانین منطقى و ضرورت‏هاى متافیزیکى (جبرگرایى منطقى3)، گاهى بر مبناى وجود و اوصاف خداوند (جبرگرایى الهیاتى4) و گاهى برمبناى تعیّن‏گرایى علّى5 مدلل مى‏شود

یکى از تقریرهاى جبرگرایى الهیاتى نظریه‏اى است که با تکیه بر علم پیشین7 وخطاناپذیر8 الهى، به نفع جبرگرایى استدلال مى‏کند. حامیان این نظریه معتقدند: چونخداوند از پیش به همه اعمال انسان علمِ خطاناپذیر دارد، انسان نمى‏تواند جز آنچه را خداوند از پیش مى‏داند، انجام دهد؛ بنابراین، اعمال انسان اختیارى نیستند. ارزیابى دقیق ادّعاى ناسازگارى علم پیشین و خطاناپذیر الهى با اختیار9 انسان، منوط به تبیینپیش‏فرض‏هایى است که در خصوص علم الهى و اختیار انسان داریم. بحث و فحص در خصوص این پیش‏فرض‏ها و نیز در خصوص اعتبار10 و صحت11 استدلال‏هایى که بهنفع جبرگرایى الهیاتى شده است، در تاریخ فلسفه و کلام، پیشینه‏اى بسیار طولانى دارد. برخى از فیلسوفان و متکلّمان معتقدند که این استدلال‏ها صحیح12 نیستند و از اثباتناسازگارى علم پیشین الهى با اختیار انسان عاجز هستند. در مقابل، برخى دیگر از فیلسوفان و متکلّمان معتقدند که دست‏کم، پاره‏اى از این استدلال‏ها صحیح هستند و ما ناگزیر به انتخاب یکى از این سه گزینه هستیم: الف) پذیرش علم پیشین و خطاناپذیر خداوند و نفى اختیار انسان؛ ب) نفى علم پیشین و خطاناپذیر خداوند و قول به اختیار انسان؛ ج) نفى توأمان علم پیشین و خطاناپذیر خداوند و اختیار انسان

جبرگرایى الهیاتى با مقاله نلسون پایک14 در فلسفه و کلام جدید تولّدى دوباره یافت.15 پس از آن هم استدلال‏هاى متعدّدى به نفع جبرگرایى الهیاتى ارائه شد؛16 استدلال‏هایى که داراى برخى وجوه مشترک هستند، امّا وجوه متفاوتى نیز دارند. وجوه متفاوت این استدلال‏ها باعث شده است که ردّ همه آنها با توسّل به پاسخ واحد دشوار باشد. در حقیقت، تنها با ردّ یکى از مفروضات و مقدّمات مشترک در همه این استدلال‏ها مى‏توان به‏یک‏باره همه آنها (و در نتیجه جبرگرایى الهیاتى) را مردود دانست. البته، تبیین اینکه مفروضات و مقدّمات مشترک در همه استدلال‏هاى جبرگرایى الهیاتى چه چیزهایى هستند، کار دشوارى است؛ با این‏همه، به نظر مى‏رسد که میان جبرگرایان الهیاتى، بر سر صحت برخى استدلال‏هاى جبرگرایانه، توافقى عمومى وجود دارد. در این مقاله، تلاش مى‏کنیم که با نظر به دیدگاه‏هاى فیلسوفان دین معاصر، ابتدا پیش‏فرض‏هاى مورد قبول اکثریت جبرگرایان الهیاتى را تبیین کنیم و بر مبناى این پیش‏فرض‏ها، استدلالى در دفاع از جبرگرایى الهیاتى ارائه دهیم که مورد وفاق اکثریت جبرگرایان الهیاتى باشد؛ و سپس نشان دهیم که دیدگاه‏هاى مختلف فلسفى، براى ردّ جبرگرایى الهیاتى، دقیقا کدام‏یک از مقدّمات استدلال مذکور را رد مى‏کنند و یا کدام‏یک از قواعد استنتاجى به‏کار رفته در این استدلال‏ها را نامعتبر مى‏دانند

باید متذکّر شد که بررسى قوّت و اعتبار پاسخ‏هاى مختلف به جبرگرایى الهیاتى، خارج از اهداف مقاله حاضر است. هدف اصلى این مقاله آن است که با ارائه الگویى تا حدّ امکان جامع، نشان دهد که هر دیدگاه فلسفى، براى ردّ جبرگرایى الهیاتى، دقیقا کدام‏یک از مقدّمات استدلال‏هاى جبرانگارانه را رد مى‏کند و یا کدام‏یک از قواعد استنتاجى به‏کار رفته در این استدلال‏ها را نامعتبر مى‏داند

پیش‏ فرض‏هاى جبرگرایى الهیاتى

به نظر مى‏رسد که اغلب جبرگرایان الهیاتى، در استدلال به نفع نظریه متبوع خود، ادّعاهاى زیر را مفروض مى‏گیرند

فرض 1 واژه «خدا» یا «خداوند» (و واژگان معادل آن در زبان‏هاى دیگر17) یک اسم خاص18 است، یعنى براى اشاره به هویّت یکتایى به‏کار برده مى‏شود. اگر خداوندوجود داشته باشد، مرجع واژه «خداوند» موجودى یکتاست؛ در غیر این صورت، این واژه یک نام تهى19 است

فرض 2 همه صفات خداوند ذاتى هستند؛20 یعنى اگر خداوند صفتى را دارا باشد، آن صفت به گونه‏اى است که ممکن نیست خداوند موجود باشد، امّا آن صفت را نداشته باشد. به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که خداوند وجود دارد و وجود او ضرورى است، باید بپذیریم که خداوند در همه جهان‏هاى ممکن وجود دارد و در همه آنها همان صفاتى را دارد که در جهان بالفعل دارد

فرض 3 خداوند ابدى است. منظور از ابدیت خداوند این است که خداوند در چارچوب زمانى انسان‏ها قرار دارد، امّا برخلاف انسان‏ها در همه زمان‏ها وجود دارد؛ یعنى در همه لحظات زمانى گذشته وجود داشته است، در لحظه حال وجود دارد، و در همه لحظات زمانى آینده هم وجود خواهد داشت. تفسیر دیگرى هم از معناى ابدیت وجود دارد که بر مبناى آن تفسیر، خداوند موجودى فرازمانى یا بى‏زمان21 است که از چارچوبزمانى ـ دست‏کم از چارچوب زمانى انسان‏ها ـ خارج است.22 برخى از فیلسوفانمدّعى هستند که جبرگرایى الهیاتى عمیقا وابسته به تفسیر اوّل از معناى ابدیت است و با ابدیت با تفسیر دوم ناسازگار است. این افراد، چنان‏که خواهیم دید، قبول این تفسیر دوم از ابدى بودن خداوند را راهى براى برون‏رفت از تنگناى جبرگرایى الهیاتى مى‏دانند

فرض 4 خداوند عالم مطلق است. منظور از «عالم مطلق» بودن خداوند این است که او همه گزاره‏هاى صادقِ همه زمان‏ها را مى‏داند. فرقى هم نمى‏کند که این گزاره‏ها مربوط به امور کلّى باشند یا مربوط به امور جزئى. پس، این نظر برخى فلاسفه اسلامى که «خداوند به امور جزئى علم ندارد»24 با جبرگرایى الهیاتى ناسازگار است و اگر بتوان مستقلاً از علم نداشتن خداوند به امور جزئى دفاع کرد، افق دیگرى براى ردّ جبرگرایى الهیاتى گشوده مى‏شود

فرض 5 علم مطلق خداوند خطاناپذیر است. البته، معناى خطاناپذیرى علم خداوند خود تفسیرپذیر و مورد مناقشه است. بنابر یکى از تفاسیر، معناى خطاناپذیرى علم خداوند این است که اگر گزاره‏اى در علم خداوند باشد، آن گزاره ضرورتا صادق است. به بیان دیگر، ممکن نیست خداوند چیزى را بداند و آن چیز در عالم واقع محقّق نشود. بنابر تفسیر دیگرى، معناى خطاناپذیرى علم خداوند این است که ضرورتا چنین است که اگر گزاره‏اى در علم خداوند باشد، آن گزاره صادق است. آلوین پلانتینگا25 در مقاله‏اى26درباره این دو تلقّى متفاوت بحث مى‏کند و نشان مى‏دهد که تلقّى مقبول، تلقّى دوم است

اگر این دو تفسیر مختلف از مفهوم خطاناپذیرى را در زبان منطق معرفتى27صورت‏بندى کنیم، تلقّى روشن‏ترى از آنها خواهیم داشت. بنابر تفسیر اول از معناى خطاناپذیرى علم الهى، اگر گزاره‏اى در علم خداوند باشد، آن گزاره ضرورتا صادق است. پس، تفسیر اوّل در زبان منطق معرفتى به صورت (PKGP)(P) درمى‏آید. در این صورت‏بندى، KaB معادل این است که «a گزاره B را مى‏داند» و G هم نمادى است که براى اشاره به خداوند به‏کار گرفته شده است. بنابر تفسیر دوم از معناى خطاناپذیرى علم الهى، ضرورتا چنین است که اگر گزاره‏اى در علم خداوند باشد، آن گزاره صادق است. پس، تفسیر دوم در زبان منطق معرفتى به صورت (KGPP)(P) درمى‏آید

تفسیر اوّل از خطاناپذیرى تفسیرى حدّاکثرى است و پذیرش آن نتایج عجیبى دارد. اگر خداوند عالم مطلق باشد، آن‏گاه بر پایه این تفسیر از مفهوم خطاناپذیرى علم الهى، هر گزاره صادقى ضرورتا صادق است؛ چون اگر خداوند عالم مطلق باشد، به هر گزاره صادقى علم دارد و اگر این تفسیر از خطاناپذیرى علم الهى درست باشد، هر گزاره‏اى که خداوند به آن علم داشته باشد، ضرورتا صادق است. پس، هر گزاره صادقى ضرورتا صادق است. تعبیر این نتیجه بر پایه معناشناسى جهان‏هاى ممکن،28 آن است که هرگزاره‏اى که صادق است، در همه جهان‏هاى ممکن، صادق است. این نتیجه را حتى جبرگرایان بسیار افراطى هم قبول ندارند. همین هم باعث مى‏شود که این تفسیر نخست از مفهوم خطاناپذیرى علم خداوند مورد قبول واقع نشود و جاى خود را به تفسیر دوم بدهد

فرض 6 جبرگرایان الهیاتى، در استدلال‏هایى که براى ناسازگارى علم پیشین و خطاناپذیر الهى با اختیار انسان اقامه مى‏کنند، پیش‏فرض‏هاى مهمّ دیگرى هم دارند که یکى از آنها اصل ضرورت گذشته29 است. بر اساس این اصل، در لحظه t، همه گزاره‏هاى مربوطبه گذشته (که اتّفاقاتى در زمان گذشته را شرح مى‏دهند) ضرورى هستند؛ یعنى مثلاً اکنون (هنگام نوشته شدن این مقاله)، ضرورى است که «آلمان در جنگ جهانى دوم شکست خورد.» در همه استدلال‏هاى جبرگرایان الهیاتى، اصل ضرورت گذشته یا اصلى شبیه به آن به‏کار گرفته شده است

فرض 7 پیش‏فرض دیگر جبرگرایان الهیاتى اصل انتقال ضرورت30 است. بر اساس ایناصل، اگر گزاره P و گزاره PQهر دو ضرورى باشند، آن‏گاه گزاره Q نیز ضرورى است. به طور خاص، اگر در لحظه t دو گزاره P وPQ ضرورى باشند، آن‏گاه گزاره Q نیز در آن لحظه ضرورى است. اضافه کردن قید زمانى به ضرورت به سبب آن است که بر مبناى اصل ضرورت گذشته، نوعى از ضرورت هست که به زمان بستگى دارد؛ یعنى با در نظر گرفتن این تلقّى از ضرورت، ممکن است یک گزاره در لحظه‏اى از زمان ممکن عام و در لحظه دیگرى ضرورى باشد. شایان ذکر است که اصل انتقال ضرورت در ضعیف‏ترین نظام‏هاى منطق وجهى31 هم برقرار است، مثلاً در نظام K؛32 به همین دلیل، کمترکسى در آن مناقشه مى‏کند

فرض 8 از دیرباز، چالش‏هاى گسترده‏اى در مورد مفهوم «اختیار» وجود داشته است. جبرگرایان الهیاتى هم دیدگاه‏هاى متفاوتى در خصوص مفهوم «اختیار» دارند؛ با این‏همه، به نظر مى‏رسد که همگى بر سر یک شرط حدّاقلى براى مختار بودن توافق دارند. این شرط در قالب اصل امکانات بدیل33 طرح مى‏شود. بر اساس اصل امکانات بدیل،شرط حدّاقلى مختار بودن آدمى این است که بتواند از میان دو یا چند امر بدیل، یکى را انتخاب کند.34 البته در میان جبرگرایان الهیاتى در خصوص ریشه و عامل اصلى این انتخاب اتّفاق‏نظر وجود ندارد؛ با این‏حال، همگى توافق دارند که اگر S نتواند A را انجام ندهد، در انجام A مختار نیست

برهان پایه ناسازگارى

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ