
دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word دارای 22 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word
چکیده
مقدّمه
ملاک مرزبندی علوم
ملاک مرزبندی علوم برهانی
نظریه امام خمینی(قدس سره) درباره موضوع علم
نظریه علّامه طباطبائی درباره موضوع علم
نکاتی پیرامون حقیقت علوم برهانی
نکته اول
نکته دوم
نکته سوم
نکته چهارم
نکته پنجم
تدوین علوم توصیفیاند یا توصیهای؟
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله ملاک تمایز علوم برهانی با word
ـ ابنسینا، البرهان من الشفاء، (مصر، دارالنهضهالعربیه، 1966م)؛
ـ جوادیآملی، عبداللّه، رحیق مختوم، (قم، اسراء، 1376)؛
ـ خراسانی، آخوند، کفایهالاصول، (قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1423ق)؛
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، تعلیقات اسفار، (قم، دارالمعارف الاسلامیه، 1379 ق)؛
ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، (تهران، دانشگاه تهران، 1377)؛
ـ لاریجانی، صادق، درس خارج اصول
ـ مصباح، محمّدتقی، ترجمه و شرح برهان شفاء، یزدی، مقدمه، نگارش و تحقیق محسن غرویان، (تهران، امیرکبیر، 1373)؛
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار (اصول فلسفه و روش رئالیسم)، (تهران، صدرا، 1374)؛
ـ یزدانپناه، یداللّه، جزوه درسی «معقول ثانی»
چکیده
یکی از مسائلی که به تناسب در علوم گوناگون، مورد بحث قرار گرفته بررسی تمایز علوم از یکدیگر است که چه ملاکی دارد و چگونه علوم از یکدیگر متمایز میگردد؟ در این مقاله، سعی شده این مطلب اثبات گردد که ملاک تمایز علوم برهانی به موضوعات آنهاست و در این علوم، فقط از اعراض ذاتی موضوع بحث میشود. برای اثبات این مطلب، ابتدا توضیحی در مورد برهان آمده و بیان شده که «برهان» قیاسی است منتج یقین، و به همین مناسبت، درباره «حقیقت یقین» توضیحاتی داده شده و سپس در خصوص اعراض ذاتی مطالبی ارائه گردیده است. در نهایت، این مطلب مطرح شده که علوم برهانی دارای وحدت حقیقی است. بحثی درباره توصیفی یا توصیهای بودن علوم پایان بخش مقاله است
کلید واژهها
علوم برهانی، اعراض ذاتی، یقین، وحدت حقیقی
مقدّمه
در توضیح علت و انگیزه جداسازی علوم از یکدیگر، میتوان گفت: از یک سو، مسائل قابل شناخت طیف گستردهای را تشکیل میدهند، در حالی که در این طیف بعضی از مسائل در ارتباطی تنگاتنگ با بعضی دیگر قرار میگیرند و بعضی دیگر از مسائل به طور کلی از هم بیگانهاند. از سوی دیگر، فرا گرفتن بعضی از معلومات متوقف بر بعضی دیگر است. از اینرو، از دیرباز دانشمندان درصدد برآمدهاند مسائل مرتبط و متناسب را دستهبندی کنند و نیاز هر علمی را به علم دیگر و در نتیجه، تقدّم یکی را بر دیگری روشن نمایند تا اولا، متعلّم بتواند دانش موردنظر خود را بیابد و راه رسیدن به هدفش را بشناسد؛ ثانیاً، بداند فرا گرفتن آن علم را از کجا آغاز کند و سیر علمی او در آن رشته خاص چگونه است
بدینسان، علوم به قسمتهای گوناگون تقسیم شده و هر قسمت در مرتبه خاصی قرار گرفته است. از جمله تقسیمات علوم، تقسیم کلی آنها به علوم نظری و علوم عملی، تقسیم علوم نظری به طبیعیات و ریاضیات و الهیّات، و تقسیم علوم عملی به اخلاق، تدبیر منزل و سیاست است
ملاک مرزبندی علوم
پس از آنکه لزوم دستهبندی علوم روشن شد، مطلب دیگر این است که سه معیار عمده دستهبندی علوم عبارت است از: 1 روش؛ 2 غایت و هدف؛ 3 موضوع
1 روش: به دلیل آنکه همه علوم را نمیتوان با روش واحدی مورد تحقیق و بررسی قرار داد و روشهای کلی تحقیق علوم متفاوت است، از اینرو، همه علوم را با توجه به روشهای کلی تحقیق، میتوان به سه دسته تقسیم کرد
الف. علوم عقلی: فقط با براهین عقلی و استنتاجات ذهنی قابل بررسی است؛ مانند: منطق و فلسفه
ب. علوم تجربی: فقط با روشهای تجربی که بر دو خصیصه مشاهده و آزمون استوار است، قابل بررسی است؛ مانند: فیزیک و شیمی
ج. علوم نقلی: بر اساس اسناد و مدارک منقول و تاریخی بررسی میشود؛ مانند: تاریخ و فقه
2 غایت و هدف: ملاک دیگری که بر اساس آن میتوان علوم را دستهبندی کرد، هدف و غایتی است که از یادگیری علم به دنبال آن هستیم؛ مثلا، کسی که هدفش یادگیری علم کشاورزی است به یک سلسله معلومات نیازمند است و با کسی که هدفش یادگیری علم فقه است، فرق میکند. از اینرو، علوم را میتوان بر اساس اهداف و اغراض گوناگون، به چند گونه دستهبندی کرد
3 موضوع: با توجه به اینکه هر مسئله موضوعی دارد و تعدادی از موضوعات در عنوان جامعی مندرج است، آن عنوان جامع را محور قرار میدهند و همه مسائل مربوط به آن را زیر چتر یک علم گردآوری میکنند؛ همچنانکه «عدد» موضوع علم حساب، و «مقدار» (کمیّت متصل) موضوع علم هندسه است
ملاک مرزبندی علوم برهانی
منظور از علوم برهانی علومی است که
اولا، رابطه بین موضوع و محمول واقعی و نفسالامری باشد و نه اعتباری. بدینروی، علومی مانند فقه و اصول از این مقوله خارج است
ثانیاً، قابل استنتاج منطقی باشد؛ یعنی برهان به معنای صحیح منطقی بر آنها صدق کند و قضایای آنها کلی بوده، شخصی نباشد. از اینرو، علومی مانند تاریخ و جغرافیا محل بحث نیست
در مورد ملاک مرزبندی علوم برهانی، هرگاه معتقد به وجود موضوعی واحد به وحدت حقیقی ـ و نه وحدت اعتباری ـ برای علوم برهانی باشیم در آن صورت، تمایز علوم گوناگون در علوم برهانی، به موضوعات آنها خواهد بود. اما اگر برای علوم برهانی معتقد به وجود موضوعی واحد به وحدت حقیقی نباشیم در آن صورت، در مورد ملاک تمایز علوم، نظریات گوناگونی قابل طرح خواهد بود. برای مثال، صاحب کفایهالاصول تمایز علوم را به تمایز اغراض و اهداف مستند کرده، هرچند در مورد موضوع واحد برای علوم معتقد است: هر علم، اعم از برهانی و غیربرهانی، دارای موضوعی است که نسبت آن موضوع با موضوعات مسائل، نسبت کلی به مصادیق بسیار آن است. ایشان معتقد است: اگر تمایز علوم به موضوعات یا محمولات باشد تالی فاسد دارد و آن اینکه لازم میآید هر بابی از ابواب علم، بلکه هر مسئلهای از مسائل یک باب، علم جداگانهای محسوب شود و در نتیجه، یک علم به هزاران علم تبدیل گردد که هیچکس بدان ملتزم نیست. در نتیجه، موضوعات و محمولات نقشی در تعدّد علوم ندارند؛ همانگونه که موضوعات و محمولات نقشی در وحدت یک علم ندارند، بلکه آنچه سبب وحدت یا تعدّد علوم است اغراض و اهداف است
نظریه امام خمینی(قدس سره) درباره موضوع علم
امام خمینی(قدس سره) با نفی موضوع برای علوم، بلکه با نفی هر نوع وجود حقیقی برای علوم، تمایز علوم به خاطر موضوعات آنها را نیز نفی مینماید. از سوی دیگر، در برابر قول صاحب کفایهالاصول، که تمایز علوم را به تمایز اهداف میداند، این بیان را تقویت میکند که تمایز علوم به تمایز سنخیت مسائل آنهاست؛ زیرا سنخیت مسائل مقدّم بر اغراض مترتّب بر آنهاست
اشکال: اگر قرار است سنخیت بین مسائل و تناسب حقیقی میان آنها را موجب امتیاز علوم بدانیم، چون مسائلْ متشکّل از موضوع و محمول و ربط بین آن دو است و ربطْ وابسته به موضوع و محمول، و محمول نیز از شئون موضوع است، بنابراین، تمایز را باید به موضوعات مسائل و از آنجا به موضوع علم بازگردانیم، و این در صورتی صحیح است که محمولات و موضوعات همگی از موجودات حقیقی بوده و ربط و پیوند آنها نیز برهانی باشد. اما در صورتی که مسائل به طور کلی و یا دستکم، محمولات آنها اعتباری باشد و یا بین موضوعات و محمولات پیوندی برهانی وجود نداشته باشد، جز در ظرف اعتبار میان آنها وحدت و یا سنخیتی تحقق پیدا نمیکند که قهراً هدف اعتباری به همراه دارد و در نتیجه، امتیاز اعتباری را طلب مینماید
به اعتقاد حضرت امام(قدس سره)، علوم چیزی جز مجموعه مسائل گوناگونی نیست که بنابر اعتبار معتبران گرد آمده. از اینرو، علوم فاقد موضوع واحدی هستند که ضامن وجود، وحدت و یا امتیاز حقیقی آنها باشد
ایشان با طرح اشکال بر قول کسانی که برای علومْ وجود و یا امتیاز حقیقی قایلند، میفرماید: قبول موضوع واحد برای علوم و قول به امتیاز حقیقی بین آنها، اشکالی است که از دیگر علوم به فلسفه سرایت کرده
این در حالی است که تبیین وجود حقیقی علوم و تعیین محور و تمایز آنها از همدیگر، از آغاز، درباره فلسفه و دیگر علوم حقیقی مبرهن شده است و همانگونه که علّامه طباطبائی معتقد بود،21 اگر اشتباهی هست تنها در سرایت این مطلب از علوم حقیقی به علوم اعتباری است، نه بالعکس
حضرت امام(قدس سره) قول کسانی را که موضوع هر علم را جامعی حقیقی میدانند که موضوعات مسائل آن علم را دربر میگیرد، نسبت به علم اصول و فقه نقض مینماید، با این بیان که اگر فعل مکلّف را موضوع علم فقه قرار دهیم بسیاری از احکام فقه همانند عمده احکام ارث، مطهّرات و یا ضمانات از حوزه فقه خارج میشود؛ زیرا اموری از قبیل مطهّر بودن زمین یا خورشید، هیچیک مربوط به فعل مکلّف نیست. ایشان با نقضهای یاد شده این قول را، که هر علم دارای وحدت اعتباری بوده و فاقد موضوع واحد است، تقویت میکند


دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word دارای 24 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word
چکیده
مقدّمه
بررسی
اصول صدرایی در اثبات معاد جسمانی
1 شیخ محمّدتقی آملی
2 حاج میرزا احمد آشتیانی
3 سید ابوالحسن رفیعی قزوینی
4 حاج شیخ مجتبی قزوینی
5 امام خمینی قدسسره
6 علّامه طباطبائی
7 شهید مطهّری
بررسی
گفتار دیگر حکیمان در موضوع معاد جسمانی
1 ابنسینا
2 محقق لاهیجی
3 خواجه نصیرالدین طوسی
4 حکیم زنوزی
5 محقق سبزواری
6 علّامه طباطبائی
نتیجه گیری
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله معاد جسمانی از نگاه حکیمان الهی با word
ـ آملی، محمّدتقی، دررالفوائد، قم، اسماعیلیان، 1374
ـ ابراهیمی دینانی، غلامحسین، معاد از دیدگاه حکیم زنوزی، تهران، حکمت، 1368
ـ ابنسینا، الشفاء الالهیات، قم، مکتبه آیهاللّه العظمی المرعشی النجفی، 1404
ـ انواری، جعفر، رساله المعاد الجسمانی علی ضوء النقل و الدلیل العقلانی، پایاننامه دکتری، علوم قرآنی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه، 1387
ـ ایجی، عضدالدین، شرح المواقف، قم، شریف رضی، 1325ق
ـ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، قم، شریف رضی، 1409
ـ حسینی تهرانی، محمّدحسین، معادشناسی، تهران، حکمت، 1360
ـ حکیمی، محمدرضا، معاد جسمانی در حکمت متعالیه، قم، دلیل ما، 1381
ـ خوئی، سیدابوالقاسم، مصباحالاصول، نجف، مطبعه النجف، 1386ق
ـ ربانی، حسین، معاد از دیدگاه قرآن، حدیث، فلسفه، بیجا، مؤلف، 1373
ـ رخشاد، محمّدحسین، در محضر علّامه طباطبائی، قم، نهاوندی، 1380
ـ سبحانی، جعفر، الالهیات، قم، مؤسسه امام صادق، 1417
ـ ـــــ ، «مقام علمی و فرهنگی علّامه طباطبائی»، کیهان فرهنگی 8 (پاییز 1368)، 5ـ7
ـ ـــــ ، منشور جاوید، قم، مؤسسه سیدالشهدا، 1369
ـ سبزواری، ملّاهادی، اسرارالحکم، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1362
ـ ـــــ ، حاشیه اسفار، قم، مصطفوی، 1379ق
ـ ـــــ ، شرح المنظومه، قم، دارالعلم، 1366
ـ سهروردی، شهابالدین (شیخ اشراق)، اعتقادالحکما، تهران، اساطیر، 1383
ـ ـــــ ، شرح حکمهالاشراق، قم، بیدار، بیتا
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373
ـ ـــــ ، هیاکلالنور، مصر، المکتبه التجاریه الکبری، 1377ق
ـ شفائی، محسن، معاد، بیجا، بینا، بیتا
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، جامعه مدرسین، بیتا
ـ ـــــ ، رسائل توحیدیه، قم، بنیاد فرهنگی ـ علمی علّامه طباطبائی، 1365
ـ ـــــ ، مجموعه مقالات، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1371
ـ طوسی، نصیرالدین، تجریدالاعتقاد، قم، اسلامی، بیتا
ـ غزالی، محمّدبن محمّد، تهافت الفلاسفه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1421
ـ فیّاض لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان، تهران، الزهرا، 1364
ـ ـــــ ، گوهر مراد، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372
ـ مجلسی، محمّدباقر، بحارالانوار، تهران، دارالکتب الاسلامیه، بیتا
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1379، ج 4 (معاد)
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، اسرارالآیات، بیجا، حبیب، 1420
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فیالاسفار العقلیه الاربعه، قم، مصطفوی، 1379ق
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1381
ـ ـــــ ، تفسیر القرآن الکریم، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1419
ـ ـــــ ، شرح اصول کافی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1366
ـ ـــــ ، شرح البدایهالاثیریه، اصفهان، مهدوی، بیتا
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفی اجوبهالمسائل الکاشانیه، تهران، حکمت، 1375
ـ ـــــ ، مفاتیحالغیب، بیروت، مؤسسه التاریخ العربی، 1419
چکیده
همه حکیمان الهی معاد را حق میدانند، با این حال درباره چگونگی آن دیدگاههای متفاوتی دارند. به باور صدرالمتألّهین، کسانی که معتقدند وقتی بدن نابود گردد دیگر بازگشت آن ناممکن خواهد شد و این نفس است که در قیامت حاضر خواهد گشت، از چگونگی عالَم آخرت غافلاند؛ به واقع اینان آیات صریح قرآنی را که به روشنی بر جسمانی بودن معاد دلالت دارند تأویل کردهاند! صدرالمتألّهین در اثبات جسمانی بودن معاد گفته است: اگر کسی با داشتن سلامت نفس به مقدّمات اثبات معاد جسمانی بنگرد، یقینا به این نتیجه خواهد رسید که همین بدن به عین آن در قیامت محشور خواهد شد. همچنین، شیخ اشراق بر وقوع معاد جسمانی با قالب مثالی تأکید دارد. سایر حکما از جمله ابنسینا نیز معاد جسمانی را بنابر خبر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به اثبات رساندهاند؛ ضمن اینکه محقق طوسی آن را ضرورت دین شمرده است. و در نهایت به این نتیجه دست خواهیم یافت که معاد جسمانی خواهد بود؛ یعنی انسان با بدن مادی و عنصری محشور میشود، گرچه در آنجا تغییراتی در نظام بدن رخ خواهد داد
کلیدواژهها: معاد، معاد روحانی، معاد جسمانی، چگونگی معاد جسمانی، قالب مثالی، بدن عنصری، بدن اخروی
مقدّمه
با نگاهی به تاریخ بشر، و مراجعه به کتابهای مورّخان جامعهشناس همچون ویل دورانت، میتوان به این واقعیت دست یافت که بشر از دیرباز افزون بر نیازهای جسمی، ذاتا با نیاز دیگری نیز روبهرو بوده که تأمین آن برای او ضروری است: «کشف حقایق دینی». در میان موضوعات دینی، موضوع «معاد» همواره از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است و هر یک از اقوام به گونهای به این اصل باور داشتهاند
اساسا موضوع معاد از اصول اعتقادی ادیان آسمانی شمرده میشود و پیروان همه ادیان به آن باور دارند. از اینرو در قرآن مجید (به منزله آخرین پیام الهی برای بشریت) به این موضوع پرداخته شده و یک سوم از آیات به این امر اختصاص یافته است. در اینگونه از آیات به تفصیل از اهمیت، اثبات و چگونگی معاد سخن رفته است. همچنین، دانشمندان مسلمان رشتههای فلسفه، کلام، تفسیر و; به پژوهشهای گستردهای در اینباره پرداخته و کتابها و رسالههایی را نگاشتهاند. در این میان، موضوع اساسی و درخور توجه برای همگان «چگونگی معاد» بوده است که این عنوان گرچه شامل مباحث گوناگونی میگردد، اما آنچه در اینجا مورد بحث است چیزی که با عنوان «معاد جسمانی» از آن یاد میشود و در پرتو آیات قرآنی و دلایل عقلانی به اثبات رسیده است. شایان ذکر است که عمدتا مفسّران و متکلّمان از آیات قرآنی، و فیلسوفان از دلایل عقلانی برای اثبات معاد جسمانی بهره میجویند
در نوشتار حاضر، این بحث را از نگاه حکیمان الهی طرح، و در ضمن به آیات قرآنی نیز اشاره خواهیم کرد. در بیان اهمیت این بحث، گفتنی است که برخی از فقیهان تحصیل علم آن را واجب شمرده[35] و برخی دیگر به کافر بودن منکر آن رأی دادهاند.[36] صدرالمتألّهین در توضیح انواع دیدگاهها درباره چگونگی وقوع معاد چنین نگاشته است: «محققان همه بر حق بودن معاد اتفاقنظر دارند، اما درباره چگونگی آن همداستان نیستند. دیدگاهها از این قرارند: 1 عموم فقیهان و اهل حدیث بر جسمانی بودن آن تأکید دارند؛ 2 جمهور فیلسوفان و پیروان مکتب مشّاء آن را روحانی میدانند؛ 3 بسیاری از بزرگان فلسفه و عارفان بزرگ و گروهی از متکلّمان بر جسمانی و روحانی بودن معاد پافشاری دارند. خود این دسته نیز دارای دو دیدگاه هستند: برخی جسم در آن جهان را از نوع جسم مثالی دانسته و برخی دیگر به عنصری بودن آن جسم رأی دادهاند.»[37]
پس در زمینه جسمانی یا روحانی بودن معاد، به طور کلی چهار دیدگاه وجود دارد. محقق لاهیجی علّت این تنوّع دیدگاهها را چنین دانسته است: «و موجب این اختلاف، اختلاف است در حقیقت انسان: پس نزد هر که حقیقت انسان نیست مگر هیکل محسوس، و روح عرضی است یا صورتی قائم به مادّه بدن که زائل شود; معاد نزد او نتواند بود مگر جسمانی فقط;؛ و نزد هر که حقیقت انسان نفس مجرّد اوست و بدن مر او را نیست مگر آلتی منفصل از حقیقت انسان، قائل است به معاد روحانی فقط؛ و هر که قائل است به ترکیب حقیقت انسان از نفس مجرّده و بدن، قائل است به وقوع معادین جمیعا; .»[38] در این بخش، به ارزیابی هر یک از این دیدگاهها خواهیم پرداخت
1 معاد صرفا جسمانی: متکلّمان پیشین به مجرّد بودن روح باور نداشتند؛ بلکه آن را جسمی میپنداشتند که همچون جریان آتش در زغال، در بدن انسان جریان مییابد و همزمان با مرگ او نابود میشود. از اینرو، پیروان این گروه فقط بدن را در جریان معاد بازگشتپذیر میدانستند.[39] خاطرنشان میشود که دلایل موجود برای اثبات مجرّد بودن روح، برای نقد این دیدگاه کافی است
2 معاد صرفا روحانی: صدرالمتألّهین در تفسیر این دیدگاه چنین نوشته است: فلاسفه پیرو مکتب مشّاء معاد را فقط روحانی میدانند، چون پس از قطع پیوند بدن با نفسْ تمام صورتها و اعراض بدن نابود میشود و دیگر بازگشت روح به بدن امکانپذیر نمیشود؛ زیرا آنچه معدوم گردد دگر بازنمیگردد. اما نفس اینگونه نیست و همچنان باقی خواهد ماند؛ چه اینکه جوهری مجرّد است و فنا در آن راه ندارد. پس در قیامت، فقط روح بازمیگردد.[40]
وی در جای دیگری این دیدگاه را چنین تبیین کرده است: برخی از فیلسوفان باب تأویل را گشودهاند و آیاتی از قرآن را که به صراحت معاد جسمانی را بازگو میکنند به معاد روحانی تأویل کردهاند؛ با این توجیه که مخاطبان قرآن همانا عربهای بادیهنشینی بودهاند که امور روحانی را درک نمیکردهاند، و ضمنا زبان عربی همیشه با مجاز و استعاره همراه بوده است.[41] پس، به باور این گروه، سخن از نعمتهای جسمانی، کنایه از وجود نعمتهای روحانی است. همچنین، غزالی این نکته را چنین نقل میکند: اینها مثالهایی است که برای عوام زده شده است تا آنان به ثواب و عقاب روحانی رهنمون گردند. بدیهی است که ثواب و عقاب روحانی ـ از نظر رتبه ـ بر ثواب و عقاب جسمانی برتری دارد.[42]
اما صدرالمتألّهین صاحبان این دیدگاه را بدینسان نقد کرده است: جای بسی تعجب است که اینان چگونه از وجود عالم جسمانی در آخرت، که در آن اجسام با شکلهای آنسرایی خود وجود دارند، غافل شدهاند و چگونه آیات روشن قرآنی درباره معاد جسمانی را بر امور عقلی حمل کردهاند؟! ایشان که خود به رسالت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهو آیات قرآن ایمان دارند و آنهمه تأکید بر جسمانی بودن معاد را مشاهده کردهاند چگونه از پذیرفتن معاد جسمانی سر باز میزنند؟[43] برای تبیین بیشتر این نقد، قطعا نگاهی گذرا به آیات قرآنی بیثمر نخواهد بود. گفتنی است، آیاتی از قرآن که دلالت بر جسمانی ـ روحانی بودن معاد دارند به هشت دسته تقسیم میشوند
الف. آیاتی که بر بازگشت زندگی به بدنهای مردگان تأکید دارند (یس: 79 / صافات: 16 و 53 / مؤمنون: 35 و 82 / سبأ: 7 / واقعه: 47 و 62/ اسراء: 98 / ق: 2;)؛
ب. آیاتی که عنوانهای عود، بعث، نشر و خروج از قبر را دارند (یونس: 4 و 34/ عنکبوت: 19/ اسراء: 51;)؛
ج. آیاتی که از اعضای بدن انسان در آخرت سخن میگویند (نساء: 53 / ابراهیم: 43 / رحمن: 41 / انبیاء: 39 / فصّلت: 20 / یس: 65 / نور: 24 / حج: 20 / توبه: 35;)؛
د. آیاتی که به وجود جهت، مکان و حتی لباس در سرای آخرت اشاره دارند (حدید: 12 / مریم: 75 / حج: 19;)؛
ه . آیاتی که معاد را به زنده شدن زمین مرده تشبیه میکنند (اعراف: 57;)؛
و. آیاتی که نعمتهای مادّی را در آخرت بازگو میکنند (زخرف: 71 / انسان: 15 / توبه: 72 / رحمن: 54 و 72;)؛
ز. آیاتی که از عذابهای جسمانی سخن به میان میآورند (قمر: 48 / فرقان: 13و 34 / غافر: 71;)؛
ح. آیاتی که از زنده شدن مردگان در دنیا خبر میدهند (کهف: 21 / بقره: 73، 259 و 260).[44]
3 معاد جسمانی ـ روحانی: به نظر برخی از حکیمان، معاد به صورت جسمانی ـ روحانی است؛ یعنی روح انسان در آن سرا به جسم وی میپیوندد و بدین ترتیب، انسان با جسم و روح پا به عرصه قیامت مینهد. اما آنچه اهمیت دارد این مسئله است که در آن سرا، جسم چه نوع جسمی خواهد بود؟ آیا جسم، همانند جسم دنیوی، عنصری است یا اینکه جسم به گونه قالب مثالی است؟ محقق لاهیجی مینویسد: «بسیاری از محققین اهل اسلام; و اشراقیین اسلام، تصریح معاد جسمانی به بدن مثالی کنند.»[45] گفتنی است که بدن مثالی جسم نیست، اما شکل و مقدار در آن ملاحظه میشود. شیخ اشراق درباره معاد جسمانی در قالب مثالی میگوید: بعث و حشر اجساد با اشباح مجرّد تحقق میپذیرد. تمام آیات و روایاتی که از بهرهمندی بهشتیان و در عذاب بودن جهنمیان سخن گفتهاند به همین نوع بدن اشاره داشتهاند؛ زیرا نفس در این بدن مثالی تصرّف میکند و در نتیجه، این بدن همانند بدن عنصری میشود: تمام حواس ظاهری و باطنی را دارد و نفس ناطقه در آن، دارای نقش ادراککننده است.[46]
توضیح آنکه فلاسفه اعتقاد دارند عالَم دارای سه مرحله است: عالَم عقل، عالَم مثال، و عالَم مادّه. شیخ اشراق در پارهای از اظهارهای خود از این عوالم سهگانه سخن گفته،[47] اما در جایی دیگر به چهار عالَم اشاره کرده است: «أنّ العوالم اربعه أنوار؛ قاهره، أنوار مدبّره، عالم الاجسام و عالم المثال و الخیال.»[48]
صدرالمتألّهین نیز بدن و قالب مثالی را در معاد پذیرفته است؛ اما برخی از محققان معتقدند: دیدگاه وی در اینباره با دیدگاه شیخ اشراق متفاوت است. محقق لاهیجی نوشته است: «واضح اقوال در بدن مثالی، بر تقدیر صحت وجود مثال، قولی است که ملّاصدرا پذیرفته است: تجرّد خیال و عدم حلولش در مادّه و بقای او با نفس ناطقه بعد از مفارقت از بدن.»[49]
همچنین، حکیم ملّاهادی سبزواری نوشته است
مثالی مباین با این بدن، چون اشراقیان از اثبات اینکه این دو بدن عین هم هستند ناتواناند، چه اینکه شیء بودن هر چیزی به صورت آن و تشخّص آن به وجود آن است و آنان بر این نکته دست نیافتهاند. اما ما چون وجود این را همان وجود و تشخّص این را تشخّص همان میدانیم و تنها تفاوت را در شدّت و ضعف میبینیم و همین باعث میشود که اینها را دو شخص جدای از هم فرض نکنیم تا چه رسد دو نوع جدای از هم؛ البته بین این دو مرتبه تمیز وجود دارد، ولی تمیز غیر از تشخّص است. تفنن در تشخّص به بقای شخصیت آسیبی وارد نمیسازد، در عالَم آخرت تنها حدود و نقایص از شخص کاسته میگردد؛ از اموری که در او به فعلیت رسیده و صورتهای نوعی و جسمی و شخصی، چیزی از بین نمیرود; .[50]
بررسی


دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word دارای 31 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word
چکیده
مقدّمه
پیشینه علم حضورى در سنّت اسلامى
علم حضورى در نزد فارابى
علم حضورى در نزد ابنسینا
علم حضورى یا تعقّل
علم حضورى در نزد شیخ اشراق
علم حضورى در نزد ملّاصدرا
علم حضورى پس از ملّاصدرا
نتیجه گیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله پیشینه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى با word
ـ ابنسینا، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، بیروت، مکتبه الاعلامالاسلامى، 1404ق
ـ ـــــ ، الشفاء، قم، مکتبه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1404ق
ـ ـــــ ، المباحثات، قم، بیدار، 1371
ـ ـــــ ، رسائل، قم، بیدار، 1400ق
ـ حسینزاده، محمّد، منابع معرفت، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره، 1386
ـ سلیمانى امیرى، عسکرى، «حضورى بودن محسوسات»، معرفت فلسفى، ش 7، بهار 1384، 11ـ41
ـ سهروردى، شهابالدین، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1375
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، پاورقى مرتضى مطهّرى، در: مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 6، قم، صدرا، 1368
ـ ـــــ ، نهایهالحکمه، قم، نشر اسلامى، 1416ق
ـ طوسى، نصیرالدین، شرحالاشارات و التنبیهات، قم، البلاغه، 1375
ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدى به نظام حکمت صدرایى، تهران، سمت، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره، 1385
ـ فارابى، ابونصر، الاعمالالفلسفیه، تحقیق جعفر آلیاسین، بیروت، دارالمناهل، 1413ق
ـ ـــــ ، فصوصالحکم، قم، بیدار، 1405ق
ـ فیاضى، غلامرضا، تعلیقه بر نهایهالحکمه، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره، 1378
ـ ـــــ ، هستى و چیستى در مکتب صدرایى، تحقیق و نگارش حسینعلى شیدانشید، قم، پژوهشگاه 1387
ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378
ـ ـــــ ، شرح اسفار، تحقیق و نگارش محمّد سعیدىمهر، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1375
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمهالمتعالیه فى الاسفارالعقلیه الاربعه، تعلیقه ملّاهادى سبزوارى، بیروت، دار احیاءالتراث، 1981م
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1354
ـ ـــــ ، شرح الهدایهالاثیریه، تصحیح محمّدمصطفى فولادکار، بیروت، مؤسسه التاریخالعربى، 1422ق
ـ ـــــ ، شرح و تعلیقه صدرالمتألّهین بر الهیات شفا، تهران، بنیاد حکمت اسلامى صدرا، 1382
ـ ـــــ ، مجموعه رسائل فلسفى صدرالمتألّهین، تحقیق و تصحیح حامد ناجى اصفهانى، تهران، حکمت، 1375
ـ ـــــ ، شرح و تعلیقه صدرالمتألّهین بر الهیات شفاء، به اشراف سیدمحمّد خامنهاى، تصحیح، تحقیق و مقدمه نجفقلى حبیبى، تهران، بنیاد حکمت اسلامى، 1382
چکیده
موضوع «علم حضورى» جنبههاى گوناگونى دارد. یکى از این جنبهها بررسى تاریخى علم حضورى و بازکاوى نگاه فلاسفه گذشته است. پرسش از اینکه علم حضورى یکى از آموزههاى جدید فلسفه اسلامى است یا سابقهاى دیرین دارد؛ و در صورت مثبت بودن پاسخ بخش دوم سؤال نقش فیلسوفان گذشته در آن چه بوده است، مهمترین سؤالاتى است که در این مقاله مورد بررسى قرار گرفته است
روش ما در بررسى این سؤالات مراجعه به منابع اصیل فلسفه اسلامى و تحلیل آراء فلاسفه مهم این سنّت بوده است. بدیهى است برداشت ما از مطالب قدما متأثر از یافتههاى جدیدى است که متأخرّان بر حرفهاى قدما اضافه کردهاند
نتایج حاصل این پژوهش عبارت است از: توجه فیلسوفان ـ از همان ابتدا ـ به موضوع علم حضورى و تفکیک آن از علم حصولى، و دانستن احکام خاصّ علم حضورى. ضمنا یکى دانستن تعقّل و علم حضورى، از طرف فیلسوفان مسلمان دستکم در برخى از مصادیق، از دیگر نتایج این پژوهش است
کلیدواژهها: علم، حضور، علم حضورى، تعقّل، فارابى، ابنسینا، شیخ اشراق، ملّاصدرا، فلسفه اسلامى
مقدّمه
علم حضورى در معرفتشناسى اسلامى جایگاه ویژهاى دارد، تا جایى که امروزه بخشى از اساس معرفتشناسى اسلامى بر آن نهاده مىشود. حتى برخى از فلاسفه معاصر بدیهیات اوّلیه را بر اساس علم حضورى قابل توجیه مىدانند. اگر چنین نیز نگوییم، بىشک علم حضورى نقش مهمّى در معرفتشناسى اسلامى دارد؛ زیرا بخش مهمّى از معارف ما به صورت حضورى است. از طرفى، فیلسوف بزرگى همچون ملّاصدرا همه علوم را حضورى مىداند و اگر در مواردى علم را به حضورى و حصولى تقسیم کرده، در موارد متعدّدى، تصریح نموده: علم حصولى نیز در حقیقت و ذات خود حضورى است
موضوع علم حضورى ابعاد مختلفى دارد. حقیقت علم حضورى، ارزش معرفتشناختى آن، اقسام آن و نقشى که در هندسه معرفت ایفا مىکند یا مىتواند ایفا کند، از مسائل مهمّى هستند که مىتوان درباره آنها سخن گفت. از طرفى، سابقه علم حضورى و فهمى که به صورت تاریخى از علم حضورى شکل گرفته است قابل تأمّل مىباشد و به نظر مىرسد که نیازمند بازنگرى است. بازکاوى تعریف و حقیقت علم حضورى در فلسفه و معرفتشناسى اسلامى نکات تازه و مهمّى را روشن خواهد ساخت که برخى از آنها مورد غفلت قرار گرفته است. در این مقاله، کوشش ما آن است که با رجوع به منابع اصلى در حوزه فلسفه اسلامى، نگاه فیلسوفان بخصوص فیلسوفان مکتبساز را اصطیاد کنیم و با آنچه امروزه از علم حضورى فهمیده مىشود مقایسه نماییم. به نظر مىرسد، این امر مىتواند در راه درک بهتر علم حضورى و بهکارگیرى آن ما را یارى رساند
پیشینه علم حضورى در سنّت اسلامى
شاید اینطور پنداشته شود که در حوزه فلسفه اسلامى، اوّلین بار شیخ اشراق علم حضورى را مطرح کرده است؛ امّا این پندار درست نیست، زیرا پیش از او فیلسوفى همچون فارابى ـ که از نخستین فلاسفه مسلمان است ـ با صراحت تمام بر وجود علم حضورى تأکید دارد. شاید تعبیر علم حضورى از تعابیرى باشد که در دوران بعد، در کتب فلسفى شهرت یافته؛ امّا قطعا حقیقت علم حضورى از همان ابتدا مورد توجه فلاسفه مسلمان بوده است. این نکته را نیز مىتوان اضافه کرد که شیخ اشراق موارد دیگرى بر اقسام علم حضورى افزوده است که قبل از وى تقریبا سخنى از آنها به میان نیامده بود. در بحث مربوط به نظریات شیخ اشراق، به این موضوع اشاره خواهیم کرد. این مقاله به بررسى و ارزیابى دیدگاه فلاسفه مشهور حوزه فلسفه اسلامى در باب علم حضورى اختصاص دارد
علم حضورى در نزد فارابى
فارابى، به حقیقت علم حضورى و تفاوت آن با علم حصولى توجه دارد؛ مثلاً وى در بحث «علم خدا به ذات خود و صور معقوله صادره از خود»، از این آموزه استفاده کرده است. عبارت زیر به روشنى بیانگر این نکته است
کلّ ما یصدر عن واجبالوجود فانّما یصدر بواسطه عقلیته له. و هذه الصور المعقوله یکون نفس وجودها نفس عقلیّته لها، لا تمایز بین الحالین و لا ترتّب لاحدهما على الآخر. فلیس معقولیّتها له غیر نفس وجودها عنه. فاذن من حیث هى موجوده معقوله، و من حیث هى معقوله موجوده. کما انّ وجود البارى لیس الّا نفس معقولیته لذاته؛ فالصور المعقوله یجب ان یکون نفس وجودها عنه نفس عقلیّته لها و الّا کانت معقولات اخرى علّه لوجود تلک الصور، فکان الکلام فى تلک المعقولات کالکلام فى تلک الصور و یتسلسل
عبارت «نفس وجودها نفس عقلیته لها» و نیز عبارت «فلیس معقولیتها له غیر نفس وجودها عنه» به روشنى بیان مىکند که وجود صور معقوله عینا تعقّل، و علم عقلى خداوند به این صور است. آشکار است که چنین علمى حضورى است، زیرا بین علم و معلوم هیچ واسطهاى در کار نیست. بنابراین، نمىتوان مدّعى شد: تعقّل در اینجا به همان معناى معهودى است که در علم حصولى مطرح مىشود
فارابى در همین عبارت، در اثبات حضورى بودن علم به صور معقوله، استدلالى ارائه کرده است. صورت استدلال چنین است: اگر علم به صورْ توسط صورتهاى دیگرى حاصل شود (یعنى علم به آنها حصولى باشد)، لازمهاش تسلسل است؛ زیرا این صور نیز براى معقول شدن نیازمند صورتهاى دیگر خواهند بود. و ادامه یافتن چنین امرى چیزى جز تسلسل در علل نیست؛ زیرا نیازمندى یک صورت به صورت دیگر از مصادیق علّیت است. از طرفى، تسلسل در علل محال است؛ بنابراین، صور معقوله مستقیما و بدون واسطه مورد تعقّل حق تعالى واقع مىشوند. در همین عبارت، فارابى علم حق تعالى به ذات خود را نیز حضورى دانسته است؛ چراکه تعقّل ذات نسبت به خود، عین ذات است و این امر، به روشنى، حضورى بودن علم بارى تعالى به خودش را نشان مىدهد
در برخى از عبارات فصوصالحکم، فارابى از تعبیر علم به غایب و علم به مشاهَد استفاده مىکند و مىگوید: علم به امر خاص، در مقابل علم به امر عام (مثل انسان)، مىتواند به دو نحوِ «علم به امر غایب» و «علم به امر مشاهَد» باشد. آنگاه اضافه مىکند: علم به امر خاصِّ غیرغایب، بدون استدلال حاصل مىشود. او از چنین علمى تعبیر به «مشاهده» مىنماید و آنگاه علم خداوند به ذات خود را علم امر خاصِّ غیرغایب به خود مىنامد.2 این تعابیر به خوبى نشان مىدهند که در نزد فارابى، علم حضورى و علم حصولى مفاهیم کاملاً روشنى دارند؛ گرچه وى از این دو تعبیر به صورت صریح استفاده نکرده است
از آنچه گفته شد، معلوم مىشود: فارابى علم خداوند به ذات خود3 و علم علّت هستىبخش به معلول مجرّد خود4 را حضورى مىداند. با توجه به اینکه علم موجود مجرّد به خود از سنخ علم خداوند به خود است، مىتوان نتیجه گرفت: وى به طور کلّى، علم موجود مجرّد به خود را حضورى مىداند. از طرفى، در انتهاى عبارت فصوص، ظاهر کلام فارابى به گونهاى است که به نظر مىرسد، او علم حضورى معلول خداوند ـ البته در صورتى که مجرّد باشد ـ به خداوند را نیز حضورى مىداند.5 در عبارات دیگرى، فارابى تصریح کرده است که نفسْ ذات خود را تعقّل مىکند.6 چنانکه بعدا اشاره خواهیم کرد، منظور وى همان علم حضورى است. همچنین، دیدیم که وى علم عاقل به صور معقوله را نیز حضورى مىداند.7 پس، از این عبارات مىتوان چهار قسم از اقسام علم حضورى را استخراج کرد: علم موجود مجرّد (شامل: خداوند متعال، عقول مجرّده، و نفس) به ذات خود؛ علم علّت به معلول مجرّد خود؛ علم معلول مجرّد به علّت خود؛ علم عاقل به صور معقوله
نکته قابل توجه آن است که بهکارگیرى تعبیر تعقّل، درباره علم حضورى، در آثار دیگر فلاسفه مشّاء نیز به چشم مىخورد. در ادامه، این موضوع را بررسى و دلیل آن را روشن خواهیم کرد
از آنچه گفته شد، معلوم مىشود که علم حضورى آموزهاى نیست که بعد از شیخ اشراق وارد فلسفه و معرفتشناسى ما شده باشد. آنچه نقل شد، نشان مىدهد که فارابى به عنوان یکى از متقدّمین و پایهگذاران فلسفه اسلامى به این آموزه کاملاً توجه داشته و از آن در تبیین مباحث معرفتى و فلسفى بهره جسته است. اینکه تعبیر علم حضورى در کلمات فارابى وجود ندارد، نمىتواند به عنوان دلیلى موجّه بر عدم توجه فارابى به علم حضورى تلقّى گردد
علم حضورى در نزد ابنسینا
ابنسینا همچون فارابى به موضوع علم حضورى توجه داشته و در اینباره نیز از تعبیر تعقّل استفاده کرده است. وى علم خداوند متعال به ذات خود8 و صور مرتسمه را که معلول مجرّد او هستند، حضورى مىداند.9 همچنین، علم مجرّدات و عقول10 و نیز علم نفس11 به ذات خود را حضورى مىداند. ابنسینا حتى علم به صورتهاى ذهنى را حضورى دانسته؛12 بلکه در برخى از عبارات خود، تعبیر حضور را نیز به کار برده است
از طرفى، خواجه نصیر در شرح عبارات ابنسینا ـ هنگامى که وى به تشریح حقیقت ادراک پرداخته است ـ تقسیمى را متذکّر مىشود که قابل انطباق بر علم حضورى و حصولى است. او در شرح عبارت ابنسینا مىگوید
اشیاى مدرَک، یا امورى مادّى هستند و یا مفارق؛ اگر مادّى باشند، ادراک با انتزاع صورتى از آنها و تمثّل آن در نزد مدرِک حاصل مىشود و اگر مجرّد باشند، نیازى به این انتزاع نیست و حقیقت امرِ مجرّد خود در نزد مدرِک متمثّل مىشود
وى در جاى دیگرى مىنویسد
با دقّت در این بیان، به خوبى معلوم مىشود علم در قسم دوم، از سنخ حضورى است. خود شیخ ادراک را به تمثّل حقیقت شىء (وقتى از امور موجود و بالفعل باشد)، و تمثّل صورتى مثالى از آن (وقتى از امور مفروض و غیرموجود باشد) تقسیم کرده است
در شرح خواجه نصیر، تعبیر دیگرى وجود دارد که قابل انطباق بر تقسیم علم به حضورى و حصولى است: «یقال تمثّل کذا عند کذا، إذا حضر منتصبا عنده بنفسه أو بمثاله.»16 مىبینیم که خواجه نصیر حتى کلمه «حضور» را نیز به کار برده است. در این کلام، حضور خود شىء بر علم حضورى، و حضور مثال شىء بر علم حصولى قابل انطباق است. همچنین، از این تعبیر برمىآید که در نزد مشّائیان نیز علم نوعى حضور بوده است. خواجه نصیر، در ادامه شرح خود، این حقیقت را با صراحت بیشترى بیان کرده است


دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word
چکیده
مقدّمه
خیال در ترازوى راست و دروغ
پیشینه بحث: ارسطو
فارابى و صدق و کذب خیال
صور خیال در ترازوى زیبایى و زشتى
پیشینه بحث: سقراط، افلاطون و ارسطو
فارابى و تعریف زیبایى
نسبت زیبایى فارابى و زیباشناسى
خیال در ترازوى خوب و بد
خوب و بد نزد متکلّمان
رابطه زیبایى نزد فارابى و خوبى نزد متکلّمان
خوب و بد نزد فارابى و رابطه آن با زیبا و زشت
داور کیست؟
ملاک نهایى نقد صور خیال
نتیجه گیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله صور خیال در ترازوى نقد از نگاه فارابى با word
ـ افلاطون، دوره آثار، ترجمه محمدحسین لطفى، تهران، خوارزمى، 1355
ـ تفتازانى، سعدالدین، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، بیروت، عالمالکتب، 1409ق
ـ سبحانى، جعفر، محاضرات فى الالهیات، تلخیص على ربّانى گلپایگانى، قم، مؤسسه النشر اسلامى، 1372
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، رساله آغاز و انجام، به کوشش ایرج افشار، تهران، دانشگاه تهران، 1335
ـ فارابى، ابونصر، آراء اهل المدینه الفاضله، مقدمه و حواشى على بوملحم، بیروت، دارالهلال، 2003م
ـ ـــــ ، التعلیقات، تحقیق جعفر آلیاسین، تهران، حکمت، 1371
ـ ـــــ ، السیاسهالمدنیه، تصحیح و ترجمه حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1376
ـ ـــــ ، تحصیل السعاده و التنبیه على سبیل السعاده، ترجمه علىاکبر جابرى مقدم، قم، دارالهدى، 1384
ـ ـــــ ، تلخیص نوامیس افلاطون، بیروت، دارالاندلس، 1402ق
ـ ـــــ ، فصول المنتزعه، تصحیح و ترجمه حسن ملکشاهى، تهران، سروش، 1382
ـ ـــــ ، موسیقى کبیر، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375
ـ کانت، ایمانوئل، نقد قوّه حکم، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، چ سوم، تهران، نى، 1383
- Baumgarten, A., Aesthetica, Hildesheim Georg Holms Verlagsbuchhandlung,
- Heidegger, M. Poetry, Language, Thaught, tr. A. Hofstadter, New York, Harper and Row,
- Lacoste, J., L’idee de Beau, Paris, Lacoste,
- Maritain, Jacques, The Responsibility of the Artist, Indiana University of notere dame, Bordas princton,
- Shaftesbury, L. Philosophies of Art and Beauty, Chicago University Press,
چکیده
فارابى اگرچه به نحو مدوّن و معنون وارد مسئله نقد خیال نشده است، امّا با عرضه این مسئله بر آثار وى مىتوان به نتایجى دست یافت. مسئله نقد خیال متعلّق به گستره فلسفه هنر مى باشد و اینگونه طرّاحى مسئله و تلاش براى حلّ آن، گامى در جهت توسعه فلسفه هنر اسلامى یا فلسفه هنر حکماى مسلمان است و از اهمیت راهبردى در تحلیل و نقد آثار هنرى برخوردار مى باشد. فارابى در نقد خیال با ملاکهاى صدق و کذب، زیبایى و زشتى، و خوبى و بدى داراى دیدگاه است و سرانجام همه این ملاکها را در ترازوى سعادت ارزیابى مىکند. البته مفهوم صدق و کذب معطوف به صور خیال با صدق و کذبِ ناظر به قضیه و خبر تفاوت اساسى دارد. داور و حکمکننده در مقام سنجش خیال با ملاکهاى زیبایى و سعادت، تنها قوّه ناطقه است و قواى خیالى صلاحیت این داورى را ندارند
کلیدواژهها: فارابى، صور خیال، صدق و کذب، زیبایى و زشتى، خوبى و بدى، سعادت، فلسفه هنر
مقدّمه
خیال با دامنه بىنهایت، و بدون قیود و ضوابط منطقى، به تصرّف در صور محسوس و محاکات از محسوس و معقول مىپردازد. نظر به اینکه خیال بالطبع آزاد و خلّاق است، چند مسئله جاى تأمّل دارد: فکر ذاتا سنجشپذیر مىباشد و ضوابطى بر آن حاکم است که در صورت مراعات آنها، به ثمر مىرسد و در صورت تخلّف از آنها، منتهى به خطا مىشود (این ضوابط در دانش منطق تدوین شده است)؛ امّا آیا صور خیالى نیز سنجشپذیر، و قابل ارزیابىاند و نقد آنها معناى محصّلى دارد؟ به فرض که صور خیالى نقد را برتابند، در چه ترازویى سنجیده مىشوند: صدق و کذب، زیبایى و زشتى، یا خوبى و بدى؟ ملاک نهایى نقد خیال کدام است؟ آیا چنین ملاکى وجود دارد؟ توضیح آنکه ملاک نهایى به این معناست که: اگر خیال به زیبایى و زشتى سنجیده مىشود، زیبایى و زشتى به چه سنجیده مىشوند؟ اگر خیال به خوبى و بدى سنجیده مىشود، خوبى و بدى به چه سنجیده مىشوند؟ اگر صور خیالى سنجشپذیرند، با نظر به هریک از معیارها و ملاکها، داور کیست؟ آیا قوّه خیال مىتواند خود را ارزیابى کند یا داورى جز خیال ـ و فراتر از آن ـ قادر به سنجیدن آن است؟ در این میان، قوّه ناطقه نظرى و قوّه ناطقه عملى چه نقشى دارد؟
این پژوهش، که با هدف وسعت بخشیدن به فلسفه هنر اسلامى انجام شده است، ملاکهایى را براى تحلیل و نقد هنرى و اخلاق هنر به دست مىدهد و از این جهت اهمیت دارد که ارتباط نیکى و زیبایى را در مقام تحلیل و داورى، تبیین مىنماید
خیال در ترازوى راست و دروغ
آیا حمل راست و دروغ بر صور خیال معنادار است یا اساسا کذب در خلّاقیت خیال اخذ شده است؟ اگر حمل صدق و کذب بر صور خیال بىمعناست، چگونه باید اینگونه حملها را در سخنان فیلسوفان فهم کرد؟
پیشینه بحث: ارسطو
ارسطو در تمایز خیال از فکر و اعتقاد مىگوید: خیال در قدرت ما و بسته به میل ماست، در حالى که اعتقاد و فکر ناشى از خود ما نیست.1 از آنجا که تفکّر رفتارى اختیارى است، تفاوت تفکّر و تخیّل نمىتواند معطوف به اختیار باشد. از اینرو، سخن ارسطو را مىتوان چنین تفسیر نمود که: تفکّرْ، مقیّد به قوانین و ضوابط منطقى است، امّا تخیّل محکوم به این ضوابط نیست؛ در نتیجه، خطا و صواب منطقى درباره تخیّل معنا ندارد. بنابراین، صدق و کذب در تخیّلاتْ صدق و کذب گزارههاى منطقى به شمار نمىآید و در واقع، داراى ارزش داورى نیست؛ بلکه توصیف است. و تعبیر موافق یا مخالف با محسوسات، که در گفتههاى فارابى خواهد آمد، قرینه بر توصیف است
ارسطو از یکسو مىگوید: «تخیّلْ هیچیک از اعمالى نیست که همواره صائب است (مانند علم و تعقّل)؛ زیرا تخیّل مىتواند خطا باشد.»2 وى از سوى دیگر، خیال را در مقابل رأى قرار مىدهد: «ما درباره رأى رها نیستیم و نمىتوانیم از تناوب صواب و خطا بگریزیم؛ در حالى که خیال، هرگاه بخواهیم، در قدرت ماست.»3 به نظر مىرسد، خطا در این دو بیان ناظر به دو معناست. همانطور که ذکر شد، صواب و خطا به معناى صدق و کذب در قضایا، درباره صور خیال بىمعناست؛ زیرا «صور خیال» قضیه نیستند، امّا مىتوانند دلالت التزامى بر خبر داشته باشند (و از این جهت، به گزارههاى انشایى شباهت دارند.) براى مثال، انسانى مسکین در خیال خود تصوّر مىکند که بر تخت شاهى نشسته است. این تصویر به خودى خود، از حیث صدق و کذب، قابل سنجش نیست؛ ولى اگر با وضعیت مسکین در عالم واقع قیاس گردد، متّصف به کذب مىشود. به عبارت دیگر، صورت خیالى اوّلاً و بالذات نه صادق است و نه کاذب (زیرا شأنیت اتّصاف به راست و دروغ را ندارد)؛ امّا ثانیا و بالعرض متّصف به راست و دروغ مىشود. مسئله صدق و کذب در دیدگاه فارابى با تفصیل بیشترى بررسى خواهد شد
فارابى و صدق و کذب خیال
فارابى هنگامى که از تصرّفات قوّه متخیّله و ترکیب و تفصیلهایى که متخیّله در خواب و بیدارى بر روى صور مأخوذ از حس انجام مىدهد سخن مىگوید، برخى از این تصرّفات را صادق و برخى را کاذب قلمداد مىکند.4 تفسیر صدق و کذب صور خیال در گفتههاى خود او وجود دارد: «اتّفاق مىافتد که برخى ترکیباتْ موافق با امور محسوس باشد و برخى مخالف.»5 امّا هنوز موافقت و مخالفت با محسوسْ مبهم است. هنگامى که خیال دو صورت محسوس را ترکیب مىکند و صورت سومى مىسازد (یا یک تصویر را به چند پاره تجزیه مىنماید)، اگر موافقت با محسوس به معناى موافقت اجزاى صور با محسوس است، همواره این اجزا از محسوسات اخذ مىشوند و با آنها موافقت دارند؛ امّا اگر موافقتِ نتیجه تصرّفات با محسوسات منظور است، این نتیجه همواره محصول تصرّف ذهن است و بنابراین متفاوت با اجزایى است که از عالم حس اخذ شدهاند. علاوه بر این، فارابى صدق و کذب را به صور متصرّفه محدود نکرده است؛ مثلاً درباره هنر موسیقى مىگوید: «تخیّلات صادق و کاذب حاصل در نفس، پایه عمل استعداد قرار مىگیرند.»
براى تحلیل معناى صدق و کذب در صور خیال، باید آن را در هریک از اقسام صور خیال به طور جداگانه مورد تأمّل قرار داد. فارابى قائل به سه دسته صور خیالى است: 1) صورى که به طور مستقیم از محسوسات اخذ مىشوند؛ 2) صورى که ناشى از تصرّفات و تجزیه و ترکیبهاى قوّه متخیّلهاند؛ 3) صورى که از محاکات به دست مىآیند. محاکات داراى اشکالى است: محاکات محسوس توسط محسوس و محاکات از معقولات نظرى و معقولات عملى به واسطه صور محسوس.7 صور خیالى دسته اوّل همیشه در یک وضعیت، و مأخوذ از حسّ و مطابق با محسوساتاند؛ البته، مىتوان صدق را بر آنها حمل کرد. در این صورت، همه این صور، پیوسته صادقاند و کذب در آنها راه ندارد. صور خیالى دسته دوم، ساختههاى قوّه متخیّلهاند و صدق در معناى مطابقت با محسوس، درباره آنها بىمعناست؛ امّا فارابى موافقت و مخالفت با محسوس را بر آنها حمل مىکند. به نظر مىرسد، مخالفت با محسوس در مورد این صور به معناى محال وقوعى، و موافقت با محسوس به معناى ممکن وقوعى مىباشد. براى مثال، اگر خیالْ اسبى با سر انسان و بالهاى عقاب بسازد، کاذب است؛ زیرا چنین چیزى ممتنع وقوعى است. امّا اگر باغى را تجسّم کند که درختان آن به بار نشستهاند، ممکن وقوعى است. صور ناشى از محاکات نیز مىتوانند ممکنالوقوع یا ممتنعالوقوع باشند؛ مثلاً مىتوان گفتار ارزشمند حکیمان را با گوهر و مروارید، که داراى امکان وقوعى هستند، محاکات نمود. همچنین، مىتوان بخل و حرص را با مار عظیمالجثهاى محاکات کرد که ساختمانها، آدمها و; را مىبلعد و ممتنع وقوعى است
اینکه کذب در تخیّل به معناى محال وقوعى باشد، از سخن فارابى پیرامون تخیّل افلاک نیز دانسته مىشود. او بر آن است که افلاک و کواکب، محال را تخیّل نمىکنند و تخیّل آنها نمىتواند کاذب باشد؛ بلکه آنها تنها امور واجب را تخیّل مىنمایند؛ زیرا عوامل و اسباب تخیّل کاذب که عبارت است از: فساد مزاج، عدم تعادل مزاج، آشفتگى فکر و تهى بودن فکر از قوّه عقل، هیچیک در فلک راه ندارد.8 بنابراین، کذب در صور خیالى دسته دوم و سوم به معناى آنکه مستقیما از محسوس اخذ نشدهاند، اساسا مقوّم آنهاست؛ امّا کذب به معناى امتناع وقوعى، مقوّم آنها نیست و بر آنها قابل حمل مىباشد
صور خیال در ترازوى زیبایى و زشتى
مهمترین ویژگى صور خیال که بیش از سایر اوصاف آن، در فلسفه هنر انعکاس دارد و دانش زیبایىشناسى پیرامون آن تأسیس شده، زیبایى است. صرفنظر از خلّاقیت و ابداع، که مقوّم و جوهر خیال است، نخستین ترازویى که براى سنجش صور خیال به اذهان متبادر مىشود، ترازوى زیبا و زشت است.9 زیبا و زشت علىرغم بداهت ظاهرى، هم در مقام مفهومسازى و هم در مقام تعیین مصداق، بسیار چالشخیز بوده است. تا زمانى که مورد سؤال نیستیم، مىدانیم زیبا و زشت چیست؛ امّا همین که مورد سؤال واقع شدیم، از پاسخ درمىمانیم. آیا مىتوان زیبایى را تعریف کرد؟ صرفنظر از تعریف، آیا مىتوان براى تمیز مصادیق زیبا و زشت ملاک ارائه داد؟
پیشینه بحث: سقراط، افلاطون و ارسطو


دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه حل هاى آن با word دارای 44 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه حل هاى آن با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه حل هاى آن با word
چکیده
مقدّمه
پیشفرضهاى جبرگرایى الهیاتى
برهان پایه ناسازگارى
پاسخ فیلسوفان مسلمان
پاسخ توماسى
پاسخ ارسطویى
پاسخ اُکامى
تعریف حقایق مستقر و غیرمستقر
پاسخهاى مبتنى بر نفى تقدّم علّت بر معلول
پاسخهاى مبتنى بر نفى اصل انتقال ضرورت
پاسخهاى فرانکفورتى
پاسخ خداگرایى گشوده
پاسخ مولینیسم
نتیجهگیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله جبرگرایى الهیاتى و راه حل هاى آن با word
ـ ابنسینا، النجاه، تحقیق محمدتقى دانشپژوه، تهران، دانشگاه تهران، 1364
ـ بوئتیوس، تسلاى فسلفه، ترجمه سایه میثمى، تهران، نگاه معاصر، 1385
ـ تالیافرو، چارلز، فلسفه دین در قرن بیستم، ترجمه ان شاءاللّه رحمتى، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردى، 1382
ـ سعیدىمهر، محمد، «علم الهى و اختیار انسان»، در: محمد محمدرضایى و دیگران، جستارهایى در کلام جدید، تهران، سمت، 1381، ص 41ـ79
ـ ـــــ ، علم پیشین الهى و اختیار انسان، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1375
ـ سلطانى، ابراهیم و احمد نراقى (ویراستار و مترجم)، کلام فلسفى (مجموعه مقالات)، چ دوم، تهران، صراط،
ـ محمدرضایى، محمد و دیگران، جستارهایى در کلام جدید، تهران، سمت و اشراق، 1381
- Adams, Marylin, “Is the Existence of God a Hard’ Fact”, The Philosophical Review, v. 76, No. 4, 1967b, p. 492-
- _____ , The Problem of God’s Foreknowledge and Free Will in Boethius and William Ockham, PhD Dissertation, Cornell University, 1967a
- Adams, Robert Merrihew, “Middle Knowledge and the Problem of Evil”, American Philosophical Quarterly, v. 14, No. 2, 1977, p. 109-
- _____ , “Middle Knowledge”, The Journal of Philosophy, v. 70, No. 17, 1973, p. 552-
- _____ , “Plantinga on the Problem of Evil”, in James Tomberlin & Peter van Inwagen, Alvin Plantinga, 1985, p. 225-
- Aquinas, Saint Thomas, Summa Theologica, tr. by Fathers of the English Dominican Province, Benziger Bros,
- Aristotle, Complete Works of Aristotle: The Revised Oxford Translation, ed. by Jonathan Barnes, v. 1, Princeton University Press,
- Brown, Campbell and Nagasawa, Yujin, “Anything You Can Do, God Can Do Better”, American Philosophical Quarterly, v. 42, No. 3, 2005, p. 221-
- Craig, William Lane, The Problem of Divine Foreknowledge and Future Contingents from Aristotle to Suarez, Brill’s Studies in Intellectual History 19, Leiden: E. J. Brill,
- Fischer, John Martin and Todd, Patrick and Tognazzini, Neal, “Engaging with Pike: God, Freedom and Time”, Philosophical Papers, v. 38, No. 2, 2009, p. 247-
- _____ , “Responsibility and Control”, Journal of Philosophy, v. 79, No. 1, 1982, p. 24-
- _____ , The Metaphysics of Free Will: An Essay on Control, Oxford, Blackwell Publishers,
- Frankfurt, Harry, “Alternate Possibilities and Moral Responsibility”, Journal of Philosophy, v. 66, No. 23, 1969, p. 829-
- Freddoso, Alfred, “Molina, Luis de”, in Edward Craig (ed.), Routledge Encyclopedia of Philosophy, London, Routledge,
- Geach, Peter Thomas, Providence and Evil, Cambridge University Press,
- Ginet, Carl, On Action, Cambridge, Cambridge University Press,
- Hasker, William, “A Refutation of Middle Knowledge”, Nous, v. 20, No. 4, 1986, p. 545-
- _____ , God, Time, and Knowledge, Ithaca, Cornell University Press,
- Honderich, Ted (ed.), Essays on Freedom of Action, Boston, Routledge and Kegan Paul,
- Hunt, David, “On Augustine’s Way Out”, Faith and Philosophy, v. 16, No.1, 1999, p. 3-
- Lucas, John Randolf, The Future: An Essay on God, Temporality, and Truth, London, Blackwell,
- Mann, William (ed.), The Blackwell Guide to the Philosophy of Religion, Oxford and New York, Blackwell,
- Markosian, Ned, “The Open Past”, Philosophical Studies, v. 79, No. 1, 1995, p. 95-
- Mavrodes, George, “Some Puzzles Concerning Omnipotence”, The Philosophical Review, v. 72, No. 2, 1963, p. 221-
- Molina, Luis de, Liberi Arbitrii cum Gratiae Donis, Divina Praescientia, Providentia, Praedestinatione et Reprobatione Concordia, ed. by J. Rabeneck, Ona and Madrid,
- _____ , On Divine Foreknowledge: Part IV of the Concordia, English translation of Part IV of Luis de Molina, Liberi Arbitrii cum Gratiae Donis, Divina Praescientia, Providentia, Praedestinatione et Reprobatione Concordia, tr. and introduction by Alfred J. Freddoso, Ithaca: Cornell University Press,
- O’Briant, Walter, “Determinism, Fatalism and Theism”, Sophia, v. 10, No. 2, 1971, p. 22-
- Ockham, William, Predestination, Foreknowledge, and Future Contingents, 2nd ed & tr. by Marilyn McCord Adams and Norman Kretzmann, Indianapolis, Hackett,
- Pike, Nelson, “Divine Omniscience and Voluntary Action”, The Philosophical Review, v. 74, No. 1, 1965, p. 27-
- Plantinga, Alvin, “On Ockham’s Way Out”, Faith and Philosophy, v. 3, No. 3, 1986, p. 235-
- _____ , “Which Worlds Could God have Created”, The Journal of Philosophy, v. 70, No. 17, 1973, p. 539-
- _____ , The Nature of Necessity, London, Oxford University Press,
- Prior, Arthur, “The Formalities of Omniscience”, Philosophy, v. 37, 1962, p. 114-
- Purtill, Richard, “Fatalism and the Omnitemporality of Truth”, Faith and Philosophy, v. 5, No. 2, 1988, p. 185-
- Rhoda, Alan and Boyd, Gregory and Belt, Thomas, “Open theism, omniscience, and the nature of the future”, Faith and Philosophy, v. 23, No. 4, 2006, p. 432-
- Rice, Hugh, “Fatalism”, Stanford Encyclopedia of Philosophy,
- Runzo, Joseph, “Omniscience and Freedom for Evil”, International Journal for Philosophy of Religion, v. 12, No. 3, 1981, p. 131-
- Stump, Eleonore and Kretzmann, Norman, “Eternity”, Journal of Philosophy, v. 78, No. 8, 1981, p. 429-
- _____ , Norman, “Prophecy, Past Truth, and Eternity”, Philosophical Perspectives, v. 5, Philosophy of Religion, edited by James Tomberlin, Atascadero: Ridgeview Press, 1991, p. 395-
- Swinburne, Richard, The Coherence of Theism, Oxford, Oxford University Press,
- Tomberlin, James and van Inwagen, Peter, Alvin Plantinga, Springer,
- Van Inwagen, Peter, An Essay on Free Will, Oxford, Oxford University Press,
- Widerker, David, “Libertarianism and Frankfurt’s Attack on the Principle of Alternative Possibilities”, The Philosophical Review, v. 104, No. 2, 1995, p. 247-
- _____ , “Libertarianism and Frankfurt’s Attack on the Principle of Alternative Possibilities: A Further Look”, Philosophical Perspectives, v. 14, Action and Freedom, ed. by James Tomberlin, Wiley-Blackwell, 2000, p. 181-
- Wiggins, David, “Towards a Reasonable Libertarianism”, in Ted Honderich, Essays on Freedom of Action, 1973, p. 31-
- Zagzebski, Linda, “Does Libertarian Freedom Require Alternate Possibilities”, Philosophical Perspectives, v. 14, Action and Freedom, ed. by James Tomberlin, Wiley-Blackwell, 2000, p. 231-
- _____ , “Foreknowledge and Free Will”, Stanford Encyclopedia of Philosophy,
- _____ , “Omniscience, Time, and Freedom”, in William Mann (ed.), The Blackwell Guide to the Philosophy of Religion, 2004, p. 3-
- _____ , The Dilemma of Freedom and Foreknowledge, New York, Oxford University Press,
چکیده
یکى از تقریرهاى جبرگرایى الهیاتى نظریهاى است که با تکیه بر علم پیشین و خطاناپذیر الهى، به نفع جبرگرایى استدلال مىکند. حامیان این نظریه معتقدند که چون خداوند از پیش به همه اعمال انسان علمِ خطاناپذیر دارد، پس انسان نمىتواند کارى جز آنچه خداوند از پیش مىداند انجام دهد؛ و بنابراین، اعمال انسان اختیارى نیستند. در این مقاله، پس از تشریح پیشفرضهاى مورد قبول اکثریت جبرگرایان الهیاتى، ابتدا برهان پایه جبرگرایى الهیاتى ـ به مثابه استدلالى که مىتواند کمابیش مورد اتّفاق این گروه از جبرگرایان باشد ـ تقریر مىشود و سپس، با بررسى مهمترین راهحلهایى که تاکنون براى این نوع جبرگرایى به دست داده شده است، جایگاه هریک در ارتباط با مقدّمات این برهان تبیین مىشود
کلیدواژهها: جبرگرایى الهیاتى، علم پیشین، اختیار، ضرورت گذشته، انتقال ضرورت، اکام، مولینا
مقدّمه
تقدیرگرایى یا جبرگرایى1 نظریهاى است که بر مبناى آن، اعمال انسان ضرورى و بنابراین غیراختیارى است. به بیان دیگر، جبرگرایى اعتقاد به این امر است که هیچکس نمىتواند اعمال خود را به گونهاى متفاوت با آنچه فىالواقع انجام مىدهد، انجام دهد.2 جبرگرایان با تکیه بر مبانى و مقدّماتى متفاوت، از این نظریه دفاع مىکنند. جبرگرایى مثلاً گاهى بر مبناى قوانین منطقى و ضرورتهاى متافیزیکى (جبرگرایى منطقى3)، گاهى بر مبناى وجود و اوصاف خداوند (جبرگرایى الهیاتى4) و گاهى برمبناى تعیّنگرایى علّى5 مدلل مىشود
یکى از تقریرهاى جبرگرایى الهیاتى نظریهاى است که با تکیه بر علم پیشین7 وخطاناپذیر8 الهى، به نفع جبرگرایى استدلال مىکند. حامیان این نظریه معتقدند: چونخداوند از پیش به همه اعمال انسان علمِ خطاناپذیر دارد، انسان نمىتواند جز آنچه را خداوند از پیش مىداند، انجام دهد؛ بنابراین، اعمال انسان اختیارى نیستند. ارزیابى دقیق ادّعاى ناسازگارى علم پیشین و خطاناپذیر الهى با اختیار9 انسان، منوط به تبیینپیشفرضهایى است که در خصوص علم الهى و اختیار انسان داریم. بحث و فحص در خصوص این پیشفرضها و نیز در خصوص اعتبار10 و صحت11 استدلالهایى که بهنفع جبرگرایى الهیاتى شده است، در تاریخ فلسفه و کلام، پیشینهاى بسیار طولانى دارد. برخى از فیلسوفان و متکلّمان معتقدند که این استدلالها صحیح12 نیستند و از اثباتناسازگارى علم پیشین الهى با اختیار انسان عاجز هستند. در مقابل، برخى دیگر از فیلسوفان و متکلّمان معتقدند که دستکم، پارهاى از این استدلالها صحیح هستند و ما ناگزیر به انتخاب یکى از این سه گزینه هستیم: الف) پذیرش علم پیشین و خطاناپذیر خداوند و نفى اختیار انسان؛ ب) نفى علم پیشین و خطاناپذیر خداوند و قول به اختیار انسان؛ ج) نفى توأمان علم پیشین و خطاناپذیر خداوند و اختیار انسان
جبرگرایى الهیاتى با مقاله نلسون پایک14 در فلسفه و کلام جدید تولّدى دوباره یافت.15 پس از آن هم استدلالهاى متعدّدى به نفع جبرگرایى الهیاتى ارائه شد؛16 استدلالهایى که داراى برخى وجوه مشترک هستند، امّا وجوه متفاوتى نیز دارند. وجوه متفاوت این استدلالها باعث شده است که ردّ همه آنها با توسّل به پاسخ واحد دشوار باشد. در حقیقت، تنها با ردّ یکى از مفروضات و مقدّمات مشترک در همه این استدلالها مىتوان بهیکباره همه آنها (و در نتیجه جبرگرایى الهیاتى) را مردود دانست. البته، تبیین اینکه مفروضات و مقدّمات مشترک در همه استدلالهاى جبرگرایى الهیاتى چه چیزهایى هستند، کار دشوارى است؛ با اینهمه، به نظر مىرسد که میان جبرگرایان الهیاتى، بر سر صحت برخى استدلالهاى جبرگرایانه، توافقى عمومى وجود دارد. در این مقاله، تلاش مىکنیم که با نظر به دیدگاههاى فیلسوفان دین معاصر، ابتدا پیشفرضهاى مورد قبول اکثریت جبرگرایان الهیاتى را تبیین کنیم و بر مبناى این پیشفرضها، استدلالى در دفاع از جبرگرایى الهیاتى ارائه دهیم که مورد وفاق اکثریت جبرگرایان الهیاتى باشد؛ و سپس نشان دهیم که دیدگاههاى مختلف فلسفى، براى ردّ جبرگرایى الهیاتى، دقیقا کدامیک از مقدّمات استدلال مذکور را رد مىکنند و یا کدامیک از قواعد استنتاجى بهکار رفته در این استدلالها را نامعتبر مىدانند
باید متذکّر شد که بررسى قوّت و اعتبار پاسخهاى مختلف به جبرگرایى الهیاتى، خارج از اهداف مقاله حاضر است. هدف اصلى این مقاله آن است که با ارائه الگویى تا حدّ امکان جامع، نشان دهد که هر دیدگاه فلسفى، براى ردّ جبرگرایى الهیاتى، دقیقا کدامیک از مقدّمات استدلالهاى جبرانگارانه را رد مىکند و یا کدامیک از قواعد استنتاجى بهکار رفته در این استدلالها را نامعتبر مىداند
پیش فرضهاى جبرگرایى الهیاتى
به نظر مىرسد که اغلب جبرگرایان الهیاتى، در استدلال به نفع نظریه متبوع خود، ادّعاهاى زیر را مفروض مىگیرند
فرض 1 واژه «خدا» یا «خداوند» (و واژگان معادل آن در زبانهاى دیگر17) یک اسم خاص18 است، یعنى براى اشاره به هویّت یکتایى بهکار برده مىشود. اگر خداوندوجود داشته باشد، مرجع واژه «خداوند» موجودى یکتاست؛ در غیر این صورت، این واژه یک نام تهى19 است
فرض 2 همه صفات خداوند ذاتى هستند؛20 یعنى اگر خداوند صفتى را دارا باشد، آن صفت به گونهاى است که ممکن نیست خداوند موجود باشد، امّا آن صفت را نداشته باشد. به عبارت دیگر، اگر بپذیریم که خداوند وجود دارد و وجود او ضرورى است، باید بپذیریم که خداوند در همه جهانهاى ممکن وجود دارد و در همه آنها همان صفاتى را دارد که در جهان بالفعل دارد
فرض 3 خداوند ابدى است. منظور از ابدیت خداوند این است که خداوند در چارچوب زمانى انسانها قرار دارد، امّا برخلاف انسانها در همه زمانها وجود دارد؛ یعنى در همه لحظات زمانى گذشته وجود داشته است، در لحظه حال وجود دارد، و در همه لحظات زمانى آینده هم وجود خواهد داشت. تفسیر دیگرى هم از معناى ابدیت وجود دارد که بر مبناى آن تفسیر، خداوند موجودى فرازمانى یا بىزمان21 است که از چارچوبزمانى ـ دستکم از چارچوب زمانى انسانها ـ خارج است.22 برخى از فیلسوفانمدّعى هستند که جبرگرایى الهیاتى عمیقا وابسته به تفسیر اوّل از معناى ابدیت است و با ابدیت با تفسیر دوم ناسازگار است. این افراد، چنانکه خواهیم دید، قبول این تفسیر دوم از ابدى بودن خداوند را راهى براى برونرفت از تنگناى جبرگرایى الهیاتى مىدانند
فرض 4 خداوند عالم مطلق است. منظور از «عالم مطلق» بودن خداوند این است که او همه گزارههاى صادقِ همه زمانها را مىداند. فرقى هم نمىکند که این گزارهها مربوط به امور کلّى باشند یا مربوط به امور جزئى. پس، این نظر برخى فلاسفه اسلامى که «خداوند به امور جزئى علم ندارد»24 با جبرگرایى الهیاتى ناسازگار است و اگر بتوان مستقلاً از علم نداشتن خداوند به امور جزئى دفاع کرد، افق دیگرى براى ردّ جبرگرایى الهیاتى گشوده مىشود
فرض 5 علم مطلق خداوند خطاناپذیر است. البته، معناى خطاناپذیرى علم خداوند خود تفسیرپذیر و مورد مناقشه است. بنابر یکى از تفاسیر، معناى خطاناپذیرى علم خداوند این است که اگر گزارهاى در علم خداوند باشد، آن گزاره ضرورتا صادق است. به بیان دیگر، ممکن نیست خداوند چیزى را بداند و آن چیز در عالم واقع محقّق نشود. بنابر تفسیر دیگرى، معناى خطاناپذیرى علم خداوند این است که ضرورتا چنین است که اگر گزارهاى در علم خداوند باشد، آن گزاره صادق است. آلوین پلانتینگا25 در مقالهاى26درباره این دو تلقّى متفاوت بحث مىکند و نشان مىدهد که تلقّى مقبول، تلقّى دوم است
اگر این دو تفسیر مختلف از مفهوم خطاناپذیرى را در زبان منطق معرفتى27صورتبندى کنیم، تلقّى روشنترى از آنها خواهیم داشت. بنابر تفسیر اول از معناى خطاناپذیرى علم الهى، اگر گزارهاى در علم خداوند باشد، آن گزاره ضرورتا صادق است. پس، تفسیر اوّل در زبان منطق معرفتى به صورت (PKGP)(P) درمىآید. در این صورتبندى، KaB معادل این است که «a گزاره B را مىداند» و G هم نمادى است که براى اشاره به خداوند بهکار گرفته شده است. بنابر تفسیر دوم از معناى خطاناپذیرى علم الهى، ضرورتا چنین است که اگر گزارهاى در علم خداوند باشد، آن گزاره صادق است. پس، تفسیر دوم در زبان منطق معرفتى به صورت (KGPP)(P) درمىآید
تفسیر اوّل از خطاناپذیرى تفسیرى حدّاکثرى است و پذیرش آن نتایج عجیبى دارد. اگر خداوند عالم مطلق باشد، آنگاه بر پایه این تفسیر از مفهوم خطاناپذیرى علم الهى، هر گزاره صادقى ضرورتا صادق است؛ چون اگر خداوند عالم مطلق باشد، به هر گزاره صادقى علم دارد و اگر این تفسیر از خطاناپذیرى علم الهى درست باشد، هر گزارهاى که خداوند به آن علم داشته باشد، ضرورتا صادق است. پس، هر گزاره صادقى ضرورتا صادق است. تعبیر این نتیجه بر پایه معناشناسى جهانهاى ممکن،28 آن است که هرگزارهاى که صادق است، در همه جهانهاى ممکن، صادق است. این نتیجه را حتى جبرگرایان بسیار افراطى هم قبول ندارند. همین هم باعث مىشود که این تفسیر نخست از مفهوم خطاناپذیرى علم خداوند مورد قبول واقع نشود و جاى خود را به تفسیر دوم بدهد
فرض 6 جبرگرایان الهیاتى، در استدلالهایى که براى ناسازگارى علم پیشین و خطاناپذیر الهى با اختیار انسان اقامه مىکنند، پیشفرضهاى مهمّ دیگرى هم دارند که یکى از آنها اصل ضرورت گذشته29 است. بر اساس این اصل، در لحظه t، همه گزارههاى مربوطبه گذشته (که اتّفاقاتى در زمان گذشته را شرح مىدهند) ضرورى هستند؛ یعنى مثلاً اکنون (هنگام نوشته شدن این مقاله)، ضرورى است که «آلمان در جنگ جهانى دوم شکست خورد.» در همه استدلالهاى جبرگرایان الهیاتى، اصل ضرورت گذشته یا اصلى شبیه به آن بهکار گرفته شده است
فرض 7 پیشفرض دیگر جبرگرایان الهیاتى اصل انتقال ضرورت30 است. بر اساس ایناصل، اگر گزاره P و گزاره PQهر دو ضرورى باشند، آنگاه گزاره Q نیز ضرورى است. به طور خاص، اگر در لحظه t دو گزاره P وPQ ضرورى باشند، آنگاه گزاره Q نیز در آن لحظه ضرورى است. اضافه کردن قید زمانى به ضرورت به سبب آن است که بر مبناى اصل ضرورت گذشته، نوعى از ضرورت هست که به زمان بستگى دارد؛ یعنى با در نظر گرفتن این تلقّى از ضرورت، ممکن است یک گزاره در لحظهاى از زمان ممکن عام و در لحظه دیگرى ضرورى باشد. شایان ذکر است که اصل انتقال ضرورت در ضعیفترین نظامهاى منطق وجهى31 هم برقرار است، مثلاً در نظام K؛32 به همین دلیل، کمترکسى در آن مناقشه مىکند
فرض 8 از دیرباز، چالشهاى گستردهاى در مورد مفهوم «اختیار» وجود داشته است. جبرگرایان الهیاتى هم دیدگاههاى متفاوتى در خصوص مفهوم «اختیار» دارند؛ با اینهمه، به نظر مىرسد که همگى بر سر یک شرط حدّاقلى براى مختار بودن توافق دارند. این شرط در قالب اصل امکانات بدیل33 طرح مىشود. بر اساس اصل امکانات بدیل،شرط حدّاقلى مختار بودن آدمى این است که بتواند از میان دو یا چند امر بدیل، یکى را انتخاب کند.34 البته در میان جبرگرایان الهیاتى در خصوص ریشه و عامل اصلى این انتخاب اتّفاقنظر وجود ندارد؛ با اینحال، همگى توافق دارند که اگر S نتواند A را انجام ندهد، در انجام A مختار نیست
برهان پایه ناسازگارى

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود مقاله پیش بینی دبی رودخانه با استفاده از روش نزدیک ترین
دانلود مقاله نکته ها (22) با word
دانلود مقاله طرح اعزام نیروهای واکنش سریع به مناطق بحران زده کش
دانلود مقاله بررسی تغییرات PH و اینورت و رنگ در فرایند تغلیظ شر
دانلود مقاله بررسی کارآیی آلوم بازیافتی در حذف رنگ و مواد آلی ا
دانلود مقاله بررسی روش تلفیقی(زراعی و شیمیایی) بر خصوصیات کمی و
[عناوین آرشیوشده]