
دانلود مقاله تشکیک در «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى» با word دارای 14 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله تشکیک در «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى» با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله تشکیک در «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى» با word
چکیده
مقدّمه
اشکال اوّل و پاسخ آن
اشکال دوم و پاسخ آن
اشکال سوم و پاسخ آن
اشکال چهارم و پاسخ آن
اشکال پنجم و پاسخ آن
اشکال ششم و پاسخ آن
نتیجه گیرى
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله تشکیک در «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى» با word
ـ عشّاقى، حسین، «تشکیک در «تشکیک وجود» حکمت صدرایى»، معرفت فلسفى، ش 29، پاییز 1389، ص 11ـ24
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، بیروت، دار احیاءالتراث العربى، 1981م
ـ مصباح، محمّدتقى، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1378
چکیده
یکى از شاهکارهاى مهمّ ملّاصدرا اثبات حقیقت واحده مشکّکه «وجود» است. به قول بعضى از بزرگان، دو مسئله «اصالت وجود» و «مراتب تشکیکى وجود» دو بال اصلى حکمت متعالیه صدرایى را تشکیل مىدهند. بنابراین، نقد هریک از این دو مسئله به منزله قطع یکى از دو بال حکمت متعالیه است. از اینجا مىتوان به اهمیت مسئله تشکیک وجود پى برد
نوشتار حاضر نقد و بررسى مقالهاى است که با عنوان «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى» در شماره 29 معرفت فلسفى چاپ شده، و نگارنده درصدد دفاع از تشکیک وجود صدرایى، و پاسخ به اشکالات وارده است
کلیدواژهها: تشکیک وجود، حقیقت وجود، مابهالامتیاز، مابهالاشتراک، تشکیک خاصّى، حکمت متعالیه، ملّاصدرا
مقدّمه
مفاهیم کلّى را از نظر کیفیت صدق بر مصادیق به دو دسته تقسیم کردهاند: «متواطى»، و «مشکّک»، «متواطى»، مفهومى است که صدق آن بر همه افراد یکسان باشد و افراد آن از جهت تقدّم و تأخّر، شدّت و ضعف و; با یکدیگر اختلافى نداشته باشند؛ مانند مفهوم «جسم» یا «سنگ و چوب»
«مشکّک» مفهومى است که صدق آن بر افراد و مصادیقش مختلف باشد: بعضى از افراد، از جهت مصداق بودن براى آن مفهوم، مزیّتى بر بعضى دیگر داشته باشند؛ مانند مفهوم «خطّ و حرکت» و «سیاهى و سفیدى»
مفهوم «وجود» مفهومى مشکّک است؛ زیرا اتّصاف موجودات به وجودْ یکسان نیست، بلکه بین آنها تقدّم و تأخّر و اولویتهاى دیگر وجود دارد (مثلاً وجود «علّت» بر وجود «معلول» تقدّم دارد یا وجود «مجرّد» از وجود «مادّى» قوىتر است؛ همچنین، وجود خداى تعالى از هر جهت بر موجودات دیگر اولویت دارد.)
نویسنده محترم مقاله «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى»،1 بر دعوى تشکیک خاصى وجود به لحاظ اصل دعوى (صرفنظر از ادلّه آن) شش اشکال را وارد دانسته و در نهایت چنین نتیجه گرفته است که: دیدگاه فلاسفه حکمت صدرایى در زمینه تشکیک خاصّى حقیقت وجود با اشکالاتى روبهروست که این اشکالاتْ التزام به درستى آن را مشکل، بلکه ناممکن مىسازد
در مقاله مذکور، درباره تشکیک خاصّى حقیقت وجود چنین آمده است
برخلاف فیلسوفان مشّایى که وجودات را حقایق گوناگون مىدانستند، در دیدگاه فیلسوفان حکمت متعالیه صدرایى، وجوداتْ تنوّع و گوناگونى ندارند، بلکه «وجود» حقیقى، حقیقت واحدى است که همه انحاى آن از یک سنخاند; یعنى در تمام پهنه هستى، بیش از یک واقعیت شخصى واحد تحقّق ندارد، ولى این واحد شخصى; مراتب و شئون متفاوت دارد که مرتبه اعلاى آن همان وجود واجب بالذّات است و بقیه، مراتب و شئون تنزّلیافته وجود حق در جلوهها و چهرههاى امکانى مىباشند; [به همین خاطر] مابهالامتیاز این مراتب عین مابهالاشتراک آنهاست; [که از آن] با عنوان تشکیک خاصّى یاد مىگردد
مؤلف در نقد این نظریه اشکالاتى را مطرح مىکند که با مرورى بر آنها به پاسخ آنها خواهیم پرداخت
اشکال اوّل و پاسخ آن
اشکال: مرتبه اعلاى حقیقت وجود یعنى مرتبه واجبالوجود بر مراتب دیگر که تنزّلیافته آن هستند، صادق نیست؛ پس نقیض آن باید صادق باشد، چون ارتفاع نقیضین محال است. با توجه به اینکه نقیض آن مرتبه عدمى است، در صورتى بر سایر مراتب صدق مىکند که از سنخ عدم باشند؛ در این صورت نمىتوان آن را از مراتب تشکیکى وجود به حساب آورد، زیرا وجود و عدم از یک سنخ نیستند که مراتب تشکیکى در میان آنها صدق کند
پاسخ: این اشکال پاسخ واضحى دارد؛ زیرا اوّلاً: اگر این اشکال درست باشد، تنها نفى تشکیک در مراتب وجود نمىکند، بلکه نفى تشکیک در همهجا مىکند. یعنى در هیچجا مراتب تشکیکى نخواهیم داشت، نظیر تشکیک در مراتب حرکت، تشکیک در اعراض نفسانى مانند علم، سخاوت و شجاعت، و تشکیک در اعراض خارجى همچون سیاهى و سفیدى و;؛ زیرا در همه این موارد، مىتوان گفت که بر مراتب نازلتر، نقیض کاملترین مرتبه صادق است. همچنین، نقیض یک امر وجودى، امر عدمى و از سنخ عدم مىباشد و قهرا مراتب نازله باید عدمى باشند تا نقیض مرتبه کامله صدق کند. و در میان مرتبه وجودى کاملتر و مراتب عدمى نازله، تشکیک معنا ندارد. ثانیا: صدق نقیض واجبالوجود بر سایر مراتب نازله مستلزم عدمى بودن سایر مراتب نیست؛ چون سایر مراتب مصداق نقیضاند، نه خود نقیض. مصداق نقیض مىتواند امر وجودى باشد؛ مانند نقیض انسان که لا انسان است و بر سنگ و چوب یا گاو و گوسفند، که امور وجودىاند، صادق است
در اینجا نقیض واجبالوجود (یعنى عدم واجبالوجود) بر سایر مراتب نازله وجود صدق مىکند؛ چون همه آنها مصداق نقیضاند، نه خود نقیض. جالب است که نویسنده محترم مقاله مورد بحث به این مطلب بدیهى توجه نموده و آن را به صورت اشکال بر خویش مطرح کرده و پاسخ داده که خلاصه آن این است: نقیض واجبالوجود عدم صرف، و نیستى خالص است؛ عدم صرف نمىتواند متّحدالمصداق با یک وجود باشد، وگرنه تناقض لازم مىآید. هرچه مصداق این عدم صرف باشد، باید بىبهره از هستى باشد
به نظر مىرسد، این پاسخ واضحالبطلان است؛ چون در همه موارد، نقیض یک امر وجودى، عدم صرف است و اختصاص به واجب ندارد. نقیض یک امر وجودى، عدم و سلب آن امر وجودى است؛ مثلاً نقیض انسانْ عدم انسان و سلب انسان است، در عین حال با اشیاى وجودى اتّحاد مصداقى دارد (مانند گاو و گوسفند یا سنگ و چوب). در اینجا نیز بر تمام موجودات امکانى، مفهوم «واجبالوجود» صادق نیست؛ قهرا مفهوم عدم واجبالوجود صادق است (چون ارتفاع نقیضین محال است.) بنابراین، مفهوم عدم واجبالوجود بالذّات بر همه موجودات هستى (جز ذات واجبالوجود) صادق است و همه موجودات هستى با هم اتّحاد مصداقى دارند
نویسنده محترم آن مقاله همین اشکال را به صورت دیگرى تقریر مىکند: نقیض مرتبه واجبالوجود بالذّاتْ محال بالذّات است؛ زیرا اگر نقیض آن ممکنالوجود باشد، ممکن است که واقع شود، در حالى که نقیض آن یعنى واجبالوجود نیز ضرورت وقوع دارد. در این صورت، لازم مىآید که هر دو نقیض وقوع پیدا کنند که محال است. بنابراین، نقیض واجبالوجود بالذّات لزوما ممتنع بالذّات است. پس، تمام مراتب وجود باید مصداق نقیض واجبالوجود بالذّات یعنى مصداق ممتنع بالذّات باشند. و مىدانیم که مصادیق ممتنع بالذّات اصلاً وجود ندارند که مرتبهاى از حقیقت وجود باشند


دانلود پایان نامه چگونگی استفاده از اسلیمی در هنر های ایرانی با word دارای 68 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود پایان نامه چگونگی استفاده از اسلیمی در هنر های ایرانی با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پایان نامه چگونگی استفاده از اسلیمی در هنر های ایرانی با word
__ چکیده
__مقدمه
__پیشگفتار
__فصل اول
1 – بررسی پیدایش نقوش در هنر اسلامی
ماده هنر اسلامی
نهضت شمایل شکنی
هنر زرتشتی – ایرانی
ویژگی های هنر اسلامی
2 _ خلاصه معماری
عناصر تشکیل دهنده تزیین در معماری
3 _ گذری بر تاریخچه نقوش فرش
اصول کلی طرح در قالی ایران
__ فصل دوم
1 _ اسلیمی کهن نمادی مقدس و زیبا
منشاء حرکت دورانی مارپیچ
تزیین یا بیان
بعد سوم حرکت مارپیچ
2 _ سیر تحول تصویر زن در آثار هنری
__ فصل سوم
1 _ مدرنیسم
2 _ سمبولیسم
3 _ آرت نوو
4 _ مکتب اورینتالیسم
نتیجه گیری
فهرست منابع
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود پایان نامه چگونگی استفاده از اسلیمی در هنر های ایرانی با word
5 – اردکانی ، محبوبی – آشنایی با مظاهر تمدن غربی در ایران
6 – مددپور ، محمد – حکمت معنوی و ساحت هنر – انتشارات حوزه هنری – تهران
7 – گامبریج ، ارنست – تاریخ هنر
8 – وزیری ، حسنعلی – تاریخ هنرهای مصور – هیرمند ،تهران
9 – تجویدی ، اکبر – نقاشی ایران از کهن ترین روزگار تا دوره صفویه – فرهنگ و هنر
10 – یوروارد ورهارواردآرناسن – تاریخ هنر نوین – ترجمه محمد تقی فرامرزی
11 – آپهام پوپ ، آرتور – معماری ایران ، پیروزی شکل و رنگ – یساولی
12 – کیانی ، محمد یوسف – تاریخ هنر و معماری ایران در دوره اسلامی – علمی فرهنگی
13 – محمد حسن ، زکی – هنر ایران – ترجمه ابراهیم اقلیدی
14 – هال ، آلستر – نیکولاس باتارد – گلیم ایرانی – کرامت اله افسر – یساولی
15 – گدار ، آندره – هنر ایران – ترجمه سروش حبیبی – دانشگاه ملی
16 – هینلز ، جان – شناخت اساطیر ایران – ترجمه ژاله آمو – احمد تفضلی – چشمه
17 – علوی ، هرات اله – زن در ایران باستان – هیرمند
18 – ابولن ، شینود – نمادهای اسطوره ای در روانشناسی زنان – ترجمه آذر یوسفی – روشنگران
19 – دورانت ، ویل – تاریخ تمدن – جلد
20 – سخنرانی رویین پاکباز در موزه هنر های معاصر –
21 – احمدی ،بابک- حقیقت و زیبایی- نشر مرکز
22- بورکهارت،تیتوس- هنر مقدس – ترجمه جلال ستاری – سروش
23 – خزایی،محمد – the arabesque motif(islimi)
24 – صمدی،مهرانگیز – مادر ایران – علمی فرهنگی
25 – فروغی،محمدعلی – سیر حکمت در اروپا- نشر البرز
26 – فصلنامه هنر- شماره 41- پاییز
27 – گارودی،روژه – مسجد اینه اسلام- هفته نامه ژون افریک ، ترجمه سعید شهر تاش – انتشارات کویر
28 – گاردنر،هلن – هنر در گذر زمان – ترجمه محمد تقی فرامرزی – نگاه و آگاه
29 – گنون،رنه – معانی رمز صلیب – ترجمه بابک علیخانی
30 – گیرشمن،رمان – هنر ایران ،در دوران پارتی و ساسانی- تهران
31 – معین،محمد – فرهنگ فارسی – امیر کبیر،دوره 6 جلدی
32 – منصور بیگی،نازیلا – ریتم در هنرهای تجسمی – فصلنامه هنر – دوره جدید ، ش41 –
33 – هامبی ، لویی – تاریخ هنر ایران3 – هنر مانوی و زرتشتی – ترجمه یعقوب آژند – انتشارات مولی
34 – هالیدی ، دیوید – فیزیک – ترجمه نعمت گلستانیان ، محمد بهار- مرکز نشر دانشگاه
35 – همایون ، غلامعلی – کورش کبیر در آثار هنری اروپا – دانشگاه ملی ایران
36 – هینلز ، جان – شناخت اساطیر ایران – ترجمه ژاله آمو ، احمد تفضلی – نشر چشمه
چکیده
هنر اسلامی با شروع هنجار شکنی های دینی وارد مرحله تازه ای شد که باعث پدید آمدن تفکرات نوینی در هنرها شد . پس از بررسی هنر اسلامی و کیفیت های بصری آن ، و نقش آن در دیگر هنر ها به بررسی حضور نقش اسلیمی در دو هنر مختلف که زاده ی اصیل این سرزمین هستند پرداخته شده است
هدف کلی از طرح این مقولات ( معماری و فرش ) بحث در مورد چگونگی استفاده از اسلیمی در هنر های ایرانی بوده است . بخش دوم پرداختن به خود نقش و چگونگی پیدایش آن است
اینکه هنر در استفاده از تصویر زنانه چگونه عمل کرده و یا باید رفتار کند برای نگارنده اهمیت بسزایی داشته و دارد . زیرا مقوله زنانه بودن برخی از تصاویر در نگاه کلی به موضوع اعتقادی بر میگردد که نگارگر در به تصویر کشیدن آن داشته است
در برخورد با هنر مدرن ، بسیاری از اعتقادات یا پایمال می شود و یا به سوی نا کجا آباد سیر می کند
بخش پایانی نگاهی گذرا به دو سبکی است که استفاده از هنر شرقی دست مایه اصلی آثارشان بوده است
پیشگفتار
زیبایی شناسی ( به یونانی دریافت حس ) یکی ازپنج رشـته کلاسیک فـلسفی است . زیبایی شـناسی در معـنای وسیع خود نظریه زیبایی درد وجـلوه اش یعـنی زیبایی طبیعی و زیبایی هنری و در معنای محدود آن نظریه هنر است
زیبایی شناسی به عنوان زیبایی شناسی ذهن درباره شرایط انجام واعتبارداوری های ارزشی و سلیقه ای زیبایی شناسانه ( زیبایی شناسی صـوری ) اثر زیبایی بر ناظر روند آفرینش هنری و همچنین شرایط و اشکال پذیرش هنر از طرف فرد و جامعه کنکاش می کند
زیبایی شناسی عین مسایل مربوط به موضوع زیبایی را مورد بحث قرار می دهد . این مسائل عبارتند از : ویژگیهای اصلی و کارکرد زیبایی پیوند میان زیبایی طبیعی و زیبـایی هـنری ، تـحلیل سـاختاری کار هنـری ، تـعیین مفهوم کار هـنری و کارکـرد هنـر ( زیبایی شناسی کار هنری )ارتباط متقابل بین شکل و محتوا ، تکنیک هنر و مواد در کار هنری ( زیبایی شناسی فرم و محتوا ) پیوند میان گونه های هنری یعنی میان هنرهای تجسمی ، هنرهای نمایشی ، ادبیات و موسیقی ، رابطه هنر با واقعیت تاریخ و جامعه ، پیوند هنر و زیبایی با حقیقت یا به عبارت دیگر تعیین اعتبار کار هنری
بر خلاف دانشهای مربوط به گونه های مختلف هنری ، کار هنری منفرد فراتر از جنبه تمثیلی اش موضوع زیبایی شناسی فلسفی نیست . ویژگی عمومی اندیشه های زیبایی شناسانه آن است که صریحاً در چهار چوب زیبایی شناسی توصیفی ، زیبایی شناسی سنجشی یا زیبایی شناسی ارزشی جای نمی گیرد . مسایل زیبایی و هنر در دوران باستان عمدتاً جداگانه مورد بحث قرار می گرفتند . عقاید زیبایی شناسانه افلاطون در پیوند نزدیک با نظریه متافیزیکی – هستی شناسانه او مبتنی بر وجود دو جهان قرار می گیرد . زیبایی که از نظر افلاطون عمدتاً به عنوان زیبایی طبیعی تعبیر می شد به دنیای حواس و پدیـده های گـذرایش تـعلق دارد . زیـبایی خـود را به صـورت تظاهر ایده در ماده نشان می دهد و آثار هنری از طریق تقلید از اشیای طبیعی به وجود می آیند . از آنجایی که اشیای طبیعی خود بازتاب مثل اند ، هنر سومین مرحله دوری از حقیقت است . تحقیر هنر ( هنری که در خدمت عبارت خدا و ستایش قهرمانان نباشد ) به عنوان بازی و ستایش زیبایی طبیعی از جانب افلاطون سهم عمده ای در دریافتهای زیبایی شناسانه فلسفه و کلام مسیحی در سده های میانه دارد . ارسطو بر خلاف افلاطون در اندیشه های زیبایی شناسی سنتی بنیان گذاشت که در آن زیبایی هنری بر زیبایی طبیعی برتری دارد زیرا در این سنت ویژگی تقلیدی آثار هنری همچون امتیازی در نظر گرفته می شود . ارسطو تقلید هنری را به عنوان روند خلاقانه ای در نظر می گیرد که در آن هنرمند از واقعیت کپی برداری نمی کند ، بلکه واقعیت را به گونه ای دیگر می آفریند . او بدین صورت نشان می دهد چه چیزی در تناسب با واقعیت و یا بر حسب ضرورت ممکن است
زیبایی شناسی ایده الیسم آلمانی که زیبایی هنری را به عنوان ایده ال تقلی می کرد نیزهمین اندیشه هاست . درک هنرمند به عنوان نابغه و خداگونگی او به لحاظ اصالت و خلاقیتش در همین اندیشه های ارسطو ریشه دارد . این برداشت که از دوران رنسانس به بعد حاکم شد در تقابل با درک هنرمند به عنوان افازرمند قرار داشت بنیاد خواست استقلال هنر به هنگام گذاراز جامعه فئودالی به بورژوازی نیز همین اندیشه های ارسطو است . هنر در این زمان با موفقیت به منظور رهایی از قید خدمت به مذهب و جنبه های جلوه بخشی آذین گری و سرگرم کنندگی درباریان می کوشد تا زمینه ای برای اعتبار فردگرایانه – انتقادی خود فراهم کند
استقلال هنر و چرخش به سوی ذهن به ایجاد رشته فلسفی زیبایی شناسی بوسیله
” بام گارتن ” در کـتاب زیـبـایی شـناسـی یاری رسـاند . منـظور وی از زیـبایی شـناسـی ” علم شناخـت حسی ” بود . ” کانت ” در اصلی ترین اثرش درباره زیبایی شناسی یعنی ” نقد نیروی داوری ” به اندیشـه بنیادی زیبـایی شناسـی انگـیزش ” بام گارتن ” رجوع می کند . بنابر این اندیشه زیبا آن است که کشش در پذیرنده ایجاد کند . ” کانت ” این اندیشه را در تحلیل فرم داوری سلیقه ای به تفصیل شرح می دهد . بنابر تحلیل ” کانت ” داوری سلیقه ای زیبا بر پایه خطی قرار دارد که دارای ویژگیهای زیر است
1- این حظ باید بی چشم داشت باشد ( یعنی این حظ نباید بواسطه تصورشی مورد نظر ایجاد شود )
2- حظ یاد شده به مفهوم وابسته نیست یعنی داوری سلیقه ای ، داوری مبتنی بر شناخت نیست
با آنکه بنابر نظر” کانت ” زیبایی نماد هنجارهای نیک است و هنر زیبا روح را به اندیشیدن ترغیب می کند اما زیبایی برای او همچون برای بام گارتن تنها موضوع حس است و نه شناخت . از نظر ” کانت ” زیبایی تعین روحی ندارد و اصلا مفهوم معینی نیست
” هگل ” با اختـصـاص دادن جایـی در یک سیـستم فلـسفی به زیبـایی شـناسی مضمون ایده الیستی آن را به کمال رساند . در این سیستم فلسفی که شیوه ای دیالکتیکی – تاملی ساخته شده اعتدالی روحی به مشابه مرحله های منطقا ضرور فرمهایی است که بصورت تاریخی ظاهر می شوند و عالی ترین آنهاهنر دین و فلسفه است
پس از دوران اعتلای زیبایی شناسی ایده آلیستی قوی ترین تکانه ها از سوی گونه ای زیبایی شناسی ” ماتریالیستی ” یا به عبارت دیگر زیبایی شناسی اجتماعی – انتقادی سرچشمه می گیرد . آثار هنری همچون سایر دستاوردهای فرهنگی نه به عنوان تظاهر دینامیـک تکامـل متافیزیکی روحـی بلکه به عـنوان پدیده های روبـنایی در نـظر گرفته می شوند که درتناسـب معینـی با زیربنای اجتماعی قرار دارند . به زعم ” مارکس ” در تاریخ ” دوران های شکوفایی هنر ” وجود دارد که به هیچ وجه متناسب با سطح تکامل عمومی جامعه نیست . ” آدورنو ” در کتاب ” نظریه های زیبایی شناسی ” خود که آن نیز گرایش ” ماتریالیستی ” دارد تعریف دیالکیتک از هنر به عنوان ” برنهاد اجتماعی جامعه ” به دست می دهد و محتوای حقیقت اجتماعی – انتقادی هنر را بیش از هر چیز در فرم آن جا می دهد ، فرم به عنوان به هم پیوستگی زیبایی شناسانه همه اجاز در یک اثر هنری رابطه اجتماعی را نمایندگی می کند . بدین جهت فرم آازد شده در نظر نظم موجود گستاخ می نماید
بررسی پیدایش نقوش در هنر اسلامی
طرح تاریخ هنر اسلامی و شرح اوضاع حاکم بر آن مشکل تر از بررسی و مطالعه تاریخ علم یا سیاست اسلامی است که غلبه حضور احوالات و ظهور آن در کلمات و نقوش و الحان اقتضای تعمق و تذکری بیش از مطالعه علم یا سیاست ، که اغلب تفکر حصولی و تدبیر و یا وجود سنت رسمی وحه غالب آن است .(1) اگر فلسفه و دانش یونانی با نهضت ترجمه و با تدابیر بسیار به تمدن اسلامی روی می آورد وجیهه مخالف علوم شرعی را دراین تمدن به وجود می آورد ، هنر یگانه نیز با تأیید خلفای اموی و عباسی و به کمک معماران و نقاشان و شاعران موجی را در تمدن اسلامی ایجاد نمود . با این تفاوت که تعارض آن با عالم اسلام به جهت پذیرش فرهنگ کفر آمیز فرعونی و آخرالزمانی اموی – عباسی کمتر جلوه می کرد و تنها گروهی محدود از متفکران اسلامی مخله ها و صوری از آن را نظراً و گاه عملاً تحریم کردند – از جمله صور و نحله هایی از شعر و موسیقی باطل و نقاشی و پیکرتراشی جاهلی که صریحاً پیامبر ( ص ) آن را طرد کرده بود – اما بیشتر صور هنری ملل و نحل مشترک آن عصر به نحوی با پذیرش صورت اسلامـی در سـاختمـان فرهنـگ سـنـتی اسـلام شـرکـت کـردـند ، و گـاهـی نـیـز اســلام را
1) به بیان بورگهارت در کتاب هنر اسلامی ( ص22 ) و بسیاری از مورخین و مشترقین ، هنر اسلامی با واسطه از قرآن کریم یا احادیث نبوی سرچشمه نگرفته و ظاهراً پایه دینی نداشته ، در حالی که عمیقاً صبغه اسلامی به خود گرفته اند . از نظر وحدت تنها هنر بودایی می تواند با آن رقابت کند . این رقابت علی رغم وجود موضوعات مشخص ( بودا ، نیلوفرآبی ، و ماندالا ) در هنر بودایی است ، در حالی که هنر اسلامی فاقد موضوعات خاص مقدس است
در حکم ماده صورت خویش درآوردند و در حقیقت صورت همان صورت شرک و کفر بود . این آثار بخشی از هنرها و علوم فلسفی و غریبه و فنون و اخلاق و سیاست نظری و علمی بیگانه از جهان اسلام را تشکیل دادند در حالی که ربطی به اصل ذات اسلام نداشتند و با آن متباین بودند
به هر تقدیر با گسترش دیانت اسلامی در فتو حالی که بیشتر در عصر اموی اتفاق افتاد ، بسیاری از هنرها چون سایر شئون فرهنگی ملل و نحل مختلف در قلمرو و ولایات اسلامی قرار گرفتند و از آنجا که بسیاری از آنها به صورت آثاری مادی و تجربی بودند نظیر معماری ، نقاشی و پیکره ها و صنایع مستظرفه ( تجملی و ضروری ) ، بسیار سریعتر وارد جامعه اسلامی شدند وبه طوری که بسیاری از این آثار در دوره امویان در تمدن اسلامی رواج یافت .(1) پس از فتوحات صدر اسلام ، هنگامی که جامعه دینی آرامش درونی و بیرونی می یافت در محیط شهری به تدریج به جای توجه به سرچشمه فیاض روح اسلامی هنر بیگانه ای که محیطی کما بیش یونانی – رومی داشت که اندکی با نفوذ مسیحیت تغییر صورت داده بود – در حکم ماد ه هنر اسلامی قرار گرفت .(2) ذوق اسلامی در مواجهه با کلیسای عظیم بیزانس که از عنصر روح و تاریکی و ایکونها بهره می گرفت وجهه همتش را مصروف تجربیات جدید هنری با بهره گیری از عناصر معماری بیزانس و ایران نمود و در قلم و شعر ، موسیقی ، نقاشی و صنایع مستظرفه از مواد بیزانسی و ایرانی نیز فراتر رفت و به خاور دور نیز متوجه گردید . بدینسان
1) چنانکه محبوبی اردکانی نویسند کتاب آشنایی با مظاهر تمدن غربی در این می نویسد ” در زمینه هنر و نقاشی نخستین هنرمند ایرانی که صورت فرنگی را در عجم تقلید کرد و شایع ساخت ” مولانا محمد سبزواری ” فرزند شیخ کمال ، نقاش معروف شاه تهماسب و شاه اسماعیل دوم بود . از این رو نقاشی نخستین هنر اروپایی است که در ایران تقلید شده است
2) ماه هنر اسلامی از یکسو به جهان هند و بودایی یا هند و چین و از سویی بر جهان اساطیری ایران و مصر و بین النهرین و از جهتی به تفکر حکمی یونانی – اسکندرانی پیوند می خورد
تفکر و تاریخ هنری جهان قبل از اسلام به مثابه ماده برای صورت نوعی عالم اسلام درآمد
صورت نوعی هنر اسلامی ذیل مظهریت اسم الله اکبر از یکسو از وحی و کلمات قدسی و نگاه معنوی پیامبرانه عالم متاثر می شد و از سوی دیگر از ترکیب ابداعی و حضور تخیلی در ساحت قصص بهره مند می شد .(3)
ماده هنر اسلامی


دانلود مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با word دارای 51 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با word
چکیده
مقدّمه
تبیین نظریه «عدالت» (عدالت چون انصاف)
الف. اصل «آزادی»
ب. اصل «تمایز» (برابری)
چند نکته:
براهین
1 برهان «قرارداد اجتماعی» (وضع نخستین)
2 برهان «عقلانیت»
3 برهان «غایات فینفسه»
4 برهان «موازنه تأمّلی»
5 برهان «پایداری»36
6 برهان «اجماع همپوششی»
نقدها
الف. نقدهایی ناظر به اصل «آزادی»
ب. نقدهایی ناظر به اصل «تمایز»
ج. نقدهایی ناظر به هر دو اصل
د. نقد اجماع همپوششی
نتیجهگیری
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله فلسفه سیاسی تلفیقی با word
ـ افضلی، جمعهخان، «تأمّلی در روششناسی فلسفه سیاسی رالز»، معرفت فلسفی 15 (بهار 1386)، ص 37ـ72
ـ میکائل، گاراندو، لیبرالیسم در تاریخ اندیشه غرب، ترجمه عبّاس باقری، تهران، نشر نی، 1383
- Archard, David, “Political and Social Philosophy” in The Blackwell Companion to Philosophy, ed. by Nicholas Bunnin and E.P. Tsui-james, Oxford, Blackwell,
- Barry, Brian, The Liberal Theory of Justice: A Critical Examination of the Principal Doctrines, in A Theory of Justices by John Rawls, Oxford, Clarendon Press,
- Burton, Dreben, “On Rawls, and Political Liberalism”, in The Cambridge Companion to Rawls, ed. by Samuel, Freeman, Cambridge, Cambridge University Press,
- Christman, John, Social and Political Philosophy: A Contemporary Introduction, London and New York, Routledge,
- Daniels, Norman, ed. by Reading Rawls: Critical studies on Rawls’ A Theory of Justice, Oxford, Basil Blackwell,
- Freeman, Samuel, “Rawls, John” in Routledge Encyclopedia of Philosophy (REP), ed. by Edward Craig, London,etc., Routledge, 1998, v
- Horner Chris, and Westacott, Emrys, Thinking Through Philosophy: An Introduction, Cambridge, Cambridge University Press,
- Kant, Immanuel, Groundwork of the Metaphysic of Morals, trans. H. Paton, New York, Harper & Row,
- Kant, Immanuel, The Doctrine of Virtue, pt. 2: Metaphysic of Morals, trans. Mary, J. Gregor, New York, Harper & Row,
- Lessnoff, Michael, H., Political Philosophers of the Twentieth Century, Oxford etc. Blackwell Publishers,
- Mulhall, Stephen and Adam Swift, Liberal and Communitarians, Oxford, Blackwell Publishers,
- Parkinson, G.H.R. and others, eds. Routledge History of Philosophy; Philosophy of Meaning, Knowledge and Value in the Twentieth Century, London, Routledge,
- Rawls, John, “Some Reasons for the Maximin Criterion”, in American Economic Review, 64, May, 1994, Papers & Proc
- Rawls, John, “The Idea of an Overlapping Consensus” (IOC), in John Rawls: Colleted Papers, ed. by Samuel Freeman, Cambrige, Harvard University Press,
- Rawls, John, A Theory of Justice (TJ), Cambridge, Belknap Press of Harvard University Press,
- Rawls, John, Political Liberalism (PL), New York, Columbia University Press,
- Scanlon, T.M. “Rawls Theory of Justice”, in Reading Rawls: Critical Studies on Rawls: A Theory of Justice, ed. by Daniels, Norman, Oxford, Basil Blackwell,
راهنمای الفبایی مقالات و پدیدآورندگان سال چهارم معرفت فلسفی (شمارههای 16ـ13)
الف. راهنمای مقالات
ابطالگرایی در بوته نقد، محمّد شجاعی اشکوری، ش 14، ص 147ـ174
براهین توحید در فلسفه ملّاصدرا، رحیم قربانی، ش 13، ص 53ـ84
بررسی اندیشه رخنهپوش لاهوتی، عبدالرسول عبودیت، ش 14، ص 81ـ90
برهانهای وجوب و امکان و قاعده «ذوات الاسباب لاتعرف إلاّ بأسبابها»، عسکری سلیمانیامیری، ش 16، ص 97ـ118
تأمّلی در برهان نظم، محسن موسیوند، ش 14، ص 91ـ103
تأمّلی در روششناسی فلسفه سیاسی رالز، جمعهخان افضلی، ش 15، ص 37ـ72
حکمت و تزکیه نفس و رابطه آنها در حکمت متعالیه، رحیم قربانی، ش 16، ص 119ـ156
حکمت و فلسفه: بازشناسی تعریف بر اساس فلسفه ملّاصدرا، رحیم قربانی، ش 15، ص 225ـ258
خطاناپذیری شهود (نقضها و پاسخها)، محمّد حسینزاده، ش 15، ص 167ـ206
درآمدی بر احتمال معرفتشناختی، مجتبی مصباح، ش 15، ص 127ـ166
شهود خدا برهان خدا، عسکری سلیمانی امیری، ش 14، ص 61ـ80
عقل از منظر معرفتشناسی، محمّد حسینزاده، ش 16، ص 11ـ60
علم حضوری (پیشینه، حقیقت و ملاک تحقق)، محمّد حسینزاده، ش 13، ص 11ـ52
علم حضوری (ویژگیها، اقسام و گستره)، محمّد حسینزاده، ش 14، ص 105ـ146
علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟، سیداحمد غفّاری قرهباغ، ش 13، ص 115ـ137
فلسفه سیاست (2): روششناسی در حوزه فلسفه سیاسی اسلام، گفتوگو با آیتاللّه محمّدتقی مصباح، ش 15، ص 11ـ36
فلسفه سیاست (1): مفهومشناسی و روششناسی، گفتوگو با آیتاللّه محمّدتقی مصباح، ش 14، ص 11ـ27
فلسفه سیاسی تلفیقی؛ مزایا و کاستیها، جمعهخان افضلی، ش 16، ص 219ـ266
مجرّد و مادی، سید محمود نبویان، ش 15، ص 207ـ223
مسئله معیار؛ چالشها و رهیافتها، رحمتاللّه رضایی، ش 16، ص 61ـ95
معنا و ماهیت حق، سیدمحمود نبویان، ش 16، ص 157ـ192
منشأ و خاستگاه حقّ بشر، محمّدحسین طالبی، ش 16، ص 192ـ218
موصوف صدق در نظریه «مطابقت»، احمدحسین شریفی، ش 15، ص 73ـ126
نقدی بر استدلال مباشر، مهدی عظیمی، ش 13، ص 85ـ113
نگاهی به مبانی فلسفه سیاسی رالز، جمعهخان افضلی، ش 14، ص 29ـ60
ب. راهنمای پدیدآورندگان
افضلی، جمعهخان، نگاهی به مبانی فلسفه سیاسی رالز، ش 14، ص 29ـ60
افضلی، جمعهخان، تأمّلی در روششناسی فلسفه سیاسی رالز، ش 15، ص 37ـ72
افضلی، جمعهخان، فلسفه سیاسی تلفیقی؛ مزایا و کاستیها، ش 16، ص 219ـ266
حسینزاده، محمّد، علم حضوری (ویژگیها، اقسام و گستره)، ش 14، ص 105ـ146
حسینزاده، محمّد، خطاناپذیری شهود (نقضها و پاسخها)، ش 15، ص 167ـ206
حسینزاده، محمّد، عقل از منظر معرفتشناسی، ش 16، ص 11ـ60
رضایی، رحمتاللّه، مسئله معیار؛ چالشها و رهیافتها، ش 16، ص 61ـ95
سلیمانی امیری، عسکری، شهود خدا برهان خدا، ش 14، ص 61ـ80
سلیمانی امیری، عسکری، برهانهای وجوب و امکان و قاعده «ذوات الاسباب لاتعرف إلاّ بأسبابها»، ش 16، ص 97ـ118
شجاعی اشکوری، محمّد، ابطالگرایی در بوته نقد، ش 14، ص 147ـ174
شریفی، احمدحسین، موصوف صدق در نظریه «مطابقت»، ش 15، ص 73ـ126
طالبی، محمّدحسین، منشأ و خاستگاه حقّ بشر، ش 16، ص 192ـ218
عبودیت، عبدالرسول، بررسی اندیشه رخنهپوش لاهوتی، ش 14، ص 81ـ90
عظیمی، مهدی، نقدی بر استدلال مباشر، ش 13، ص 85ـ113
غفّاری قرهباغ، سیداحمد، علّیت؛ معقول اول یا ثانی؟، ش 13، ص 115ـ137
قربانی، رحیم، براهین توحید در فلسفه ملّاصدرا، ش 13، ص 53ـ84
قربانی، رحیم، حکمت و فلسفه: بازشناسی تعریف بر اساس فلسفه ملّاصدرا، ش 15، ص 225ـ258
قربانی، رحیم، حکمت و تزکیه نفس و رابطه آنها در حکمت متعالیه، ش 16، ص 119ـ156
مصباح (آیتاللّه)، محمّدتقی، فلسفه سیاست (1): مفهومشناسی و روششناسی، (گفتوگو)، ش 14، ص 11ـ27
مصباح (آیتاللّه)، محمّدتقی، فلسفه سیاست (2): روششناسی در حوزه فلسفه سیاسی اسلام، (گفتوگو)، ش 15، ص 11ـ36
مصباح، مجتبی، درآمدی بر احتمال معرفتشناختی، ش 15، ص 127ـ166
موسیوند، محسن، تأمّلی در برهان نظم، ش 14، ص 91ـ103
نبویان، سیدمحمود، مجرّد و مادی، ش 15، ص 207ـ223
نبویان، سیدمحمود، معنا و ماهیت حق، ش 16، ص 157ـ192
چکیده
رالز نظریه سیاسی خود را، که در این نوشتار از آن به عنوان «فلسفه سیاسی تلفیقی» یاد شده است، عمدتا در دو کتاب مهمش، نظریهای در باب عدالت و لیبرالیسم سیاسی تبیین کرده است. گرچه وی اصل نظریه خود را در مقاله «عدالت چون انصاف» بیان کرد و بعدها آن را در نظریهای در باب عدالت توسعه داد، اما توجیهات و دلایل آن را به صورت پراکنده بیان کرده است. برخی از این توجیهات را میتوان در کتاب نخست و برخی دیگر را نیز در کتاب دوم او پیدا کرد. در این مقاله، پس از بیان اصل دیدگاه رالز، توجیهات او برای اصول عدالت از هر دو کتاب ذکر و سپس نقّادی گردیده است
کلیدواژهها: اصل «آزادی برابر»، اصل «تمایز»، اصل «دفع ضرر»، پایداری، عقلانیت، اجماع همپوششی، قرارداد اجتماعی، انسجام
مقدّمه
امروزه، بر خلاف گذشتههای دور، جامعهها به لحاظ فرهنگی، نژادی و دینی متکثّرند. شاید نتوان در جهان کنونی جامعهای را یافت که از هر نظر یک دست باشد و تنوعی در آن وجود نداشته باشد. وجود ادیان متفاوت، مذاهب گوناگون، فرهنگهای متنوّع، ایدئولوژیهای متعارض و قومیتها و زبانهای ناهمگن در جوامع امروزی یک پدیده طبیعی و عادی است و یک دست بودن جوامع و تکثّر نداشتن آن یک امر تصنّعی و باورنکردنی
اکنون باید پرسید که با این نوع تکثّرات و تنوعات که در حال حاضر به یک چالش آشکار تبدیل گردیده است و میرود که همبستگی برخی جوامع را به مخاطره افکند، چه باید کرد؟ آیا باید آنها را نادیده گرفت و از کنار آنها به راحتی گذشت؟ یا باید با آنها جنگید و جامعه را به هر نحو ممکن یک دست کرد و از این طریق وحدت و همبستگی اجتماعی را تضمین نمود؟ و یا سرانجام باید آنها را به رسمیت شناخت و با آنها مدارا کرد و ساختاری را پدید آورد که مورد پسند همگان باشد تا تأیید همگان را به دنبال داشته باشد؟
آنچه آشکار است این است که رالز چه در آثار پیشین و چه در آثار پسین خود با یک رویکرد مثبت با این پدیده برخورد و تلاش میکند تا با ارائه یک ساختار سیاسی بیطرفانه و تلفیقی حمایت همگان را نسبت به دیدگاه خود جلب کند. اما قضاوت در مورد اینکه آیا او در به ثمر رسانیدن این پروژه موفق بوده است یا نه کاری است که نوشتار حاضر با عنایت به دیدگاههای ناقدان و شارحان او بر عهده گرفته است. ما در این نوشتار ابتدا با دیدگاه او آشنا میشویم و سپس آن را ارزیابی میکنیم
تبیین نظریه «عدالت» (عدالت چون انصاف)
نظریه رالز در باب عدالت، متشکّل از دو اصل اساسی است. اصول عدالت رالز را با نامهای گوناگون از جمله، اصل «آزادیهای برابر» و «اصل تمایز» مطرح کردهاند. ما نیز از اصل نخست به عنوان اصل «آزادی» و از اصل دوم به عنوان اصل «تمایز» (برابری) یاد خواهیم کرد؛ زیرا بسیاری از شارحان رالز و حتی خود او در برخی موارد، از همین عناوین استفاده کردهاند
رالز اصول عدالت را به چندین صورت تقریر کرده است. هدف او از ارائه تقریرهای متفاوت، علاوه بر نشان دادن قوّت تقریر مورد نظر خود و ضعف تقریرهای رقیب، هدایت طبیعی خواننده به سوی گزینه مورد نظر خودش است. ما از تقریرهای دیگر رالز، که جنبه مقدماتی دارند، صرفنظر میکنیم و اصول عدالت را بر اساس آخرین تقریر وی در نظریهای در باب عدالت گزارش میکنیم
الف. اصل «آزادی»
هر کس باید نسبت به گستردهترین مجموعهای کامل از آزادیهای اساسی برابر ـ که با مجموعه آزادیهای مشابه برای همگان سازگار باشد ـ از حق مساوی برخوردار باشد
در اینباره، چند نکته را باید توضیح داد
1 معنای «آزادی»: «آزادی» از نظرگاه رالز، مجموعهای است از حقوق و تکالیف انسانها نسبت به همدیگر. از اینرو، محدودیت در آزادی به مثابه محدودیت در حقوق انسانهاست. آزادیها بر دو گونهاند: آزادیهای اساسی و آزادیهای غیراساسی. رالز از میان آزادیها، بر دسته نخست تأکید دارد و نسبت به آزادی غیر اساسی حرفی ندارد. برخی گمان کردهاند که رالز معیاری برای تعیین آزادیهای اساسی از آزادیهای غیراساسی به دست نداده است؛3 اما به نظر میرسد چنین نباشد؛ زیرا رالز آنجا که علم اجمالی وعلم تفصیلی نسبت به خیر را مطرح میکند، درباره خیرات اولیه به نظریهپردازی میپردازد. از نظر رالز، انسان عاقل خواهان خیرات اولیه، از جمله آزادی است؛ زیرا خیرات اولیه مقدّمه وصول به هر خیر دیگری است؛ تا زمانی که قبلاً این خیرات تأمین نگردیده باشد، دستیابی به هیچ امری ممکن نیست. بنابراین، با توجه به این نظریه، میتوان حدس زد ـ اگرچه نمیتوان به گونهای یقینی پیشبینی کرد ـ که چه چیزهایی جزو آزادیهای اساسیاند. رالز برای آنکه حدس ما را به واقع نزدیکتر کند، خود نیز فهرستی از آزادیها را در اختیار ما قرار داده است. با توجه به علم اجمالی به خیر و نیز با عنایب به نمونههایی که رالز ارائه کرده است، میتوان تا حدّ زیادی آزادیهای اساسی را از غیر اساسی تفکیک کرد
به طور کلی، آزادیهای اساسی عبارتند از: آزادی سیاسی (حق رأی و حق احراز سمتهای دولتی)، آزادی بیان، آزادی تجمّع، آزادی وجدان، آزادی اندیشه، آزادی فردی همراه با حقّ مالکیت خصوصی، و آزادی از دستگیریها و مصادرههای خودسرانه که در نظریه «حکومت قانون» بیان گردیده است. مقتضای اصل نخست، برابری افراد در برخورداری از این قبیل آزادیهاست؛ زیرا شهروندان جوامع عادلانه باید از حقوق اساسی یکسان برخوردار باشند
2 آزادی؛ مثبت یا منفی؟ گرچه با توجه به فهرستی که رالز از آزادیها ارائه میکند ممکن است برخی تصور کنند که منظور از «آزادی» در دیدگاه رالز آزادی منفی است، ولی تتبع در کلمات رالز (به ویژه آنجا که رالز عدالت رویهای محض را مطرح میکند) نشان میدهد که منظور او از آزادی اعم از آزادی مثبت و آزادی منفی است.5 گرچه مبنای آزادی مثبت علم تفصیلی داشتن به خیر است و به همیندلیل هم هست که لیبرالها علم تفصیلی را با آزادیهای منفی در تعارض میدانند و آن را قبول ندارند؛ اما چون رالز در بحث وضع نخستین، علم اجمالی به خیر را مطرح میکند و بعدها از اصول عدالت خود به عنوان علم تفصیلی نسبت به خیر یاد میکند، میتوان نتیجه گرفت که او هر دو نوع آزادی را به رسمیت میشناسد: هم آزادی منفی را که عموم لیبرالها بر آن تأکید دارند و هم آزادی مثبت را که ارباب ادیان بر آن صحّه میگذارند. اصل نخست رالز نماد آزادیهای منفی است و بر پایه آن، نهادهای اجتماعی باید به گونهای طرّاحی گردند که آزادی افراد سلب نگردد. رالز در این بخش از دیدگاه خود، آزادی را به دیده یک فرصت مینگرد
اما اصل دوم رالز، بدون شک متضمّن نوعی ایدئولوژی است و متناسب با آن، بایدها و نبایدهایی را توصیه میکند. بر پایه این اصل، باید برابری را حاکم کرد، اعم از اینکه این اقدام با آزادیهای منفی افراد در تعارض باشد یا نباشد. نابرابریها در صورتی موجّهند که به نفع همگان باشند. مشخص است که این سنخ توصیهها با روح آزادی منفی محض، که بر رهایی بیقید و بند افراد و بازار تکیه دارد، سازگار نیست. تنها با دید اثباتی است که میتوان این قبیل توصیهها را فهم کرد
3 تقدّم آزادی: از منظر رالز، اصل «آزادی» بر اصل «تمایز» (برابری) تقدّم دارد. رالز از تقدّم اصل «آزادی» بر اصل «برابری» به عنوان «تقدّم الفبایی» یاد میکند؛ یعنی تا زمانی که اصل اول تمام و کمال به اجرا گذاشته نشود نوبت به اصل دوم نمیرسد. به اعتقاد رالز
اصول عدالت را باید طبق ترتیب الفبایی تنظیم کرد و از اینرو، آزادی را تنها به خاطر آزادی میتوان محدود کرد
رالز در جایی دیگر، که در صدد تعریف «اولویت آزادی» است، بیشتر توضیح میدهد
منظور من از «تقدّم آزادی» اولویت داشتن اصل «آزادی برابر» بر اصل دوم عدالت است. دو اصل عدالت دارای ترتیب الفباییاند و از اینرو، باید در درجه نخست، خواستهای اصل نخست را برآورده کرد. تا زمانی که مفاد اصل نخست به دست نیامده باشد، هیچ اصل دیگری به اجرا گذاشته نمیشود
آزادی را چیزی جز آزادی محدود نمیکند. محدویت آزادی به وسیله آزادی در دو جا انجام میگیرد: 1 در صورتی که آزادیهای محدودتر سبب تقویت آزادیهای همگانی گردند؛ 2 آزادیهای محدودتر مورد قبول شهروندانی با آزادیهای کمتر قرار گیرند
نقطه مقابل «رابطه الفبایی»، رابطه «کثرتگرایانه» است. بر خلاف رابطه الفبایی، در رابطه کثرتگرایانه، معاوضه وجود دارد. اگر دو اصل را در نظر بگیرید که بین آنها رابطه کثرتگرایانه وجود داشته باشد، آنگاه میتوان بین آنها نوعی تعامل حاکم کرد؛ به این معنا که میتوان از اصل اول به دلیل رسیدن به مفاد اصل دوم صرفنظر کرد. اما رالز با تأکید بر ترتیب الفبایی، دقیقا میخواهد رابطه کثرتگرایانه را رد کند
دستکم، به لحاظ نظری امکان دارد که انسان در ازای منافع اقتصادی و اجتماعی، از آزادیهای اساسی خود صرفنظر کند. اما همین امر است که اصول پیشین آن را رد میکند. اصول عدالت با ترتیبی الفبایی که دارند، مبادله بین آزادیهای اساسی و منافع اقتصادی را مجاز نمیدانند
بنابراین، از نظر رالز، آزادی همهجا و همیشه تقدّم دارد و حدود و ثغور آزادی را خود آزادی تعیین میکند. البته این دیدگاه، دیدگاه رسمی رالز است؛ اما تأمّل و تحقیق در کلمات او نشان میدهد که وی قاعده «اولویت» را به این شدت قبول ندارد و به نحوی خواهان انعطافپذیری آن است. وی تحت عنوان «مسئله اولویت» اعتراف میکند که گرچه ترتیب الفبایی مطلقا درست نیست، اما تحت شرایطی خاص، تقریب روشنگری به شمار میرود.10 در اینجا، او به همین بسنده میکند و چیزی درباره شرایط مورد نظر خود بیان نمیکند؛اما در ادامه شرایطی را تحت عنوان «زمینههای تقدّم آزادی» بیان میدارد. بر اساس این شرایط، اقتصاد دیگر آن اندازه بیارزش نیست که اصلاً نتواند به عنوان بدیل آزادی در نظر گرفته شود؛ اقتصاد ارزش دارد و گاهی میتواند به جای آزادی قرار گیرد. رالز مینویسد
مبنای تقدّم آزادی تقریبا به قرار زیر است: وقتی که شرایط تمدنی بهتر شد اهمیت جزئی منافع اقتصادی و اجتماعی بیشتر نسبت به منافع آزادی (که با تأمین دقیقتر شرایط تجربه آزادیهای برابر بیشتر میگردد) رو به کاهش میگذارد. از نقطهنظر وضع نخستین، فراتر از یک مرحله (که معاوضه بین آزادی و اقتصاد در آنجا جایز است)، تن دادن به آزادی کمتر به خاطر دستیابی به وسایل مادی و تسهیلات اداری بیشتر، نامعقول است


دانلود مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى با word دارای 35 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى با word
چکیده
مقدّمه
الهام ها و اقتباس هاى دینى ابن سینا
نگرش اشراقى ابن سینا
نمایشپردازىهاى هستىشناسانه
تحلیل تمثیلهاى عرفانى
رگه هاى اشراق در فلسفه استدلالى ابن سینا
تفکیک وجود از ماهیت
تقسیم موجود به واجب و ممکن
اثبات محرّک اوّل
علم خداوند به جزئیات
خالق هستى
حدوث و قدم عالم
صدور کثرت از خداوند
قواى ملکوتى (فرشته)
نتیجه گیرى
••• منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله رویکرد اشراقى ابن سینا در هستى شناسى با word
ـ ابنرشد، محمّدبن احمد، تفسیر مابعدالطبیعه، تهران، حکمت، 1377
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1383
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات، تحقیق مجتبى زارعى، قم، بوستان کتاب، 1381
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسى و فخر رازى، تهران، دفتر نشر کتاب، بىتا
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات مع الشرح، بىجا، دفتر نشر کتاب، 1403ق
ـ ـــــ ، الالهیات من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، چ دوم، 1385
ـ ـــــ ، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، قم، مرکز النشر مکتب الاعلام الاسلام، بىتا
ـ ـــــ ، التعلیقات، قم، دفتر تبلیغات اسلامى، 1379
ـ ـــــ ، الشفا، الهیات، قم، مکتبه آیهاللّه العظمى المرعشى النجفى، 1404ق
ـ ـــــ ، المباحثات، قم، بیدار، 1413ق
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مکگیل، 1363
ـ ـــــ ، النجاه، ترجمه و شرح یحیى یثربى، قم، بوستان کتاب، 1385
ـ ـــــ ، النجاه فى المنطق و الالهیات، بیروت، دارالجیل، 1412ق
ـ ـــــ ، النجاه، قاهره، بىنا، 1938م
ـ ـــــ ، النجاه من الفرق فى بحرالضلالات، تهران، دانشگاه تهران، 1379
ـ ـــــ ، منطقالمشرقیین، قم، منشورات مکتبه آیهاللّه المرعشى النجفى، ط. الثانیه، 1405ق
ـ ارسطو، سماع طبیعى (فیزیک)، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، طرح نو، 1385
ـ ـــــ ، طبیعیات، ترجمه مهدى فرشاد، تهران، امیرکبیر، 1363
ـ ـــــ ، میتافیزیک، ترجمه شرفالدین خراسانى، تهران، گفتار، چ دوم، 1367
ـ اقبال لاهورى، محمّد، سیر فلسفه در ایران، ترجمه ا.ح. آریانپور، تهران، امیرکبیر، 1382
ـ اکبریان، رضا، مناسبات دین و فلسفه در جهان اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1386
ـ ایزوتسو، توشیهیکو، بنیاد حکمت سبزوارى، ترجمه جلالالدین مجتبوى، تهران، دانشگاه تهران، 1368
ـ حسنزاده آملى، حسن، دروس شرح اشارات و تنبیهات، به اهتمام صادق حسنزاده، قم، مطبوعات دینى، 1386
ـ دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، تهران، مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، 1377
ـ دیباجى، ابراهیم، ابنسینا به روایت اشکورى و اردکانى (زندگینامه ابنسینا)، تهران، امیرکبیر، 1364
ـ راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ترجمه سید جلالالدین مجتبوى، تهران، حکمت، چ سوم، 1402ق
ـ رحمانى، غلامرضا، هستىشناسى تطبیقى ارسطو، قم، بوستان کتاب، 1381
ـ رستگارى مقدّمگوهرى، هادى، آشنایى با حکمت مشّاء و اشراق، قم، بوستان کتاب، 1386
ـ سهروردى، شهابالدین، ترجمه رسالهالطیر ابنسینا، در: مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح، حاشیه و مقدّمه سیدحسین نصر، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، چ سوم، 1380
ـ ـــــ ، مجموعه مصنّفات شیخ اشراق، تصحیح، حاشیه و مقدّمه سیدحسین نصر و مقدّمه و تحلیل فرانسوى هانرى کربن، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380
ـ شایگان، داریوش، هانرى کربن، آفاق تفکر معنوى در اسلام ایرانى، ترجمه باقرپرهام، تهران، فرزانروز، 1387
ـ شریف، میانمحمّد، تاریخ فلسفه در اسلام، گردآورى و ترجمه زیرنظر نصراللّه پورجوادى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، 1362
ـ طباطبائى، سید محمّدحسین، على و فلسفه الهى، ترجمه سیدمحمّد علوى، قم، اسلامى، 1361
ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، چ دوم، 1386
ـ فاخورى، حنّا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلامى، ترجمه عبدالمحمّد آیتى، تهران، علمى و فرهنگى، چ ششم، 1386
ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه سید جلالالدین مجتبوى، تهران، علمى و فرهنگى، چ ششم، 1386
ـ کربن، هانرى، ابنسینا و تمثیلهاى عرفانى، ترجمه انشاءاللّه رحمتى، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1387
ـ ـــــ ، فلسفه ایرانى و فلسفه تطبیقى، ترجمه سیدجواد طباطبائى، تهران، توس، 1369
ـ مطهّرى، مرتضى، مقالات فلسفى، تهران، حکمت، بىتا
ـ معلّمى، حسن و دیگران، تاریخ فلسفه اسلامى، قم، مرکز جهانى علوم اسلامى، 1385
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمه المتعالیه فى الاسفار العقلیه الاربعه، قم، مطبوعات دینى، 1382
ـ نصر، سیدحسین، سه حکیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، تهران، امیرکبیر، چ ششم، 1386
ـ ـــــ ، نظر متفکران اسلامى درباره طبیعت، تهران، خوارزمى، چ سوم، بىتا
ـ یثربى، سیدیحیى، ترجمه و شرح الهیات نجات، قم، بوستان کتاب، 1385
- Gilson, Etienne, History of Christian Philosophy in the Middle Ages, The Random House
چکیده
نوشتار حاضر تلاش دارد تا برخلاف ذهنیت غالب درباره ابنسینا رویکرد نوینى از تفکرات وى را طرح کند و آن را به اثبات برساند. طبق این رویکرد، ابنسینا علاوه بر تفکر استدلالى از تفکر عرفانى و اشراقى نیز بهرهمند است؛ امّا تفکر اشراقىِ وى در زیر تار و پود استدلالهاى تعلیمى و مکتب بحثى سینوى پنهان مانده است. گفتنى است که رسالت نوشتار حاضر واگشایى این تجربه حضورى و ذوقى است، تجربهاى که مىتوان از آن تعبیر به «عرفان عقلى» کرد. بنابه این رویکرد، رسالههاى اشراقى ابنسینا و همینطور نمطهاى سهگانه اشارات وى ـ همگى ـ ساختار، رویکرد، و هدف واحدى دارند. افزون بر این، کلّیت فلسفه ابنسینا نیز داراى نظامى واحد و ساختارى یگانه است و رسالههاى اشراقى و نیز سه فصل پایانى اشارات، در حاشیه تفکر این فیلسوف قرار ندارند؛ بلکه در متن نظام فلسفى و تفکر او، همراه با دیگر مکتوبات وى، هدف واحدى را دنبال مىکنند. بر این اساس، هستىشناسى ابنسینا تفاوتى آشکار با هستىشناسى ارسطو دارد
کلیدواژهها: ابنسینا، مشّاء، اشراق، ارسطو، هستىشناسى، عرفان عقلى
مقدّمه
پرسش اصلى نوشتار حاضر این است که: آیا هستىشناسى ابنسینا شرح و تفسیرى از هستىشناسى ارسطو مىباشد یا اینکه ابنسینا با الهام از منابع دینى، و عرفان و تصوّف اسلامى، رویکرد اشراقى داشته است؟ آیا مىتوان بر قامت ابنسیناى عقلانىسازىشده، جامه اشراقیگرى پوشاند؟ طبق ذهنیت مشهور، فلسفه مشّاء رویکردى صرفا عقلانى و استدلالى دارد و از حیث ماهیت، نمىتواند با کشف و شهود (اشراق) رابطه تنگاتنگى برقرار کند؛ از طرفى نیز ابنسینا در جهان اسلام به عنوان سردسته این مکتب فلسفى شناخته شده است. با این اوصاف، انتساب رویکرد دینى و اشراقى به جریان مشّایى و نیز شخص ابنسینا درست به نظر نمىرسد؛ امّا این نوشتار بر آن است تا به رغم دیدگاه رایج در مورد ابنسینا و مکتب مشّایى او، رویکرد نوینى را از هستىشناسى وى طرح کند و آن را موجّه و مستدل سازد. بر این اساس، فرضیه نوشتار حاضر این است که: هستىشناسى ابنسینا بر پایه رویکرد دینى و اشراقى اوست و تأمّلات این فیلسوف، از لحاظ ماهیت و محتوا، با تفکرات ارسطوى یونانى در زمینه هستىشناسى تفاوتى زیربنایى دارد. با توجه به ذهنیت غالب درباره فلاسفه مشّاء و در رأس آنان ابنسینا، که بر بیگانگى مکتب مشّاء با اشراق و کشف و شهود استوار است، طرح این رویکرد نوین (که نگرش دینى و اشراقى را به فلسفه مشّاء و ابنسینا نسبت مىدهد) غیرمنتظره، ناموزون، و ناهماهنگ جلوه مىکند؛ از اینرو، اثبات آن از اهمیت بسیارى برخوردار است. اهمیت پرداختن به این موضوع آنگاه روشنتر مىشود که تلاش نماییم تا فلسفه اسلامى را داراى ساختار، نظام، و سیمایى خاص با محتوا و رویکردى واحد معرفى کنیم و مکاتب عمده آن از جمله مشّاء، اشراق، و حکمت متعالیه را در این ساختار و قالب واحد بگنجانیم. در نهایت، پژوهش حاضر آشکار خواهد ساخت که فلسفه ابنسینا برخلاف تصوّر عموم از آن، فلسفه نظرى صرف نیست که فقط در انحصار محافل آکادمیک باشد؛ بلکه فلسفهاى کارآمد، پویا، راهگشا، و امروزین است که مىتواند انسان معاصر را براى دستیابى به آزادىِ از دسترفتهاش یارى کند، او را از اسارت درونى و قید و بندهاى اندیشهاش برهاند، و وى را به عوالم بىکران خیر و جمال و کمال هدایت کند (چنانکه در رساله حىّ بن یقظان، پیرى روشنضمیرْ انسان گمگشتهاى را از مغرب ظلمت مىرهاند، به سمت مشرق نور راهنمایى مىکند، و سرانجام به سرچشمه آب حیات مىرساند؛ جایى که نور خدا در آن ساطع است.)
الهامها و اقتباسهاى دینى ابنسینا
رویکرد اشراقى ابنسینا، داراى منابع معرفتى ویژهاى است که غیر از کتب و شرح و تفسیرهاى آراى ارسطو و یونانیان مىباشد. مهمترین منبع معرفتى ابنسینا در این زمینه، الهامها و اقتباسهاى او از آموزههاى متعالىِ وحیانى مىباشد. ابنسینا از معدود فیلسوفانى است که داراى سبک و نظام فلسفى خاصّى مىباشد و نام بلندش بر تارک فلسفه و حکمت مىدرخشد. ویژگى برجسته نظام فلسفى ابنسینا را مىتوان هماهنگى بین دیدگاههاى فلسفى و تعالیم دینى در فلسفه او دانست. ابنسینا از اصول اسلامى تبعیت مىکرد و به تعالیم و آموزههاى وحیانى علاقهاى وافر داشت. او در ده سالگى توانست قرآن و نیز قسمت عمده ادبیات عرب و علوم دینى را بیاموزد و موجب شگفتى همگان شود.1 وى همواره تلاش مىکرد تا نظریات فلسفى خود را با تعالیم بلند دینى سازگار نماید؛ در واقع، اغلب نظریات وى ملهم از دین اسلام بود. ابنسینا علاوه بر کتابهایى که با موضوع منطق، فلسفه، و غیره تألیف کرده است، آثار دینى و قرآنى نیز دارد: تفسیر برخى از سورههاى قرآن (نظیر سوره اخلاص، ناس، و اعلى)؛ و رسالههایى در باب مسائل دینى (از قبیل رساله فواید نماز، انجام فرایض روزانه، زیارت قبور اولیا، قضا و قدر، معاد، و;). وى هرگاه در مباحث علمى و فلسفى با مسئلهاى روبهرو مىشد و از حلّ آن عاجز مىماند، در مسجد جامع حاضر مىشد و با نماز و ابتهال و تضرّع، از خداوند متعال، حلّ آن مسئله را درخواست مىکرد.2 او هیچگاه از تحقیق و مطالعه خسته نمىشد؛ شب و روز به پژوهش مىپرداخت و اگر خوابى نیز بر او مستولى مىشد، در عالم رؤیا (و با الهام)، به حلّ مسائل علمى و فلسفى مبادرت مىکرد.3 وى حتى بعضى از مسائلى را که با عقل و استدلال قابل حل و درک نمىیافت، از طریق اصول دینى و باورهاى مذهبى مىپذیرفت؛ مانند مسئله معاد جسمانى
در دایرهالمعارف بزرگ اسلامى، مشخصه اصلى نظام فلسفى سینوى پیوند دادن عناصر بنیادین فلسفه ارسطویى (و برخى عناصر مهمّ جهانبینى نوافلاطونى) با تعالیم جهانبینى اسلامى دانسته شده است.4 درباره اهتمام خاصّ ابنسینا به مسائل دینى، و تلاش او براى سازگار نمودن نظریات فلسفىاش با تعالیم دینى، چنین نوشتهاند: «چیزى که باعث شد فلسفه ابنسینا در جهان شرق و غربْ از شهرت و نفوذ بسزایى برخوردار شود، سعى وافر او در وفق دادن افکار فلسفى خود با تعالیم قرآنى بود.»5 همین امر موجب شد افکار فلسفى او بر اندیشه کلّى مسلمانان احاطه یابد و خود او به عنوان پایهگذار مکتب فلسفى خاصّى معرفى گردد. وفق دادن اصولىِ دین و فلسفه در اندیشه ابنسینا، نه تنها او را در بین مسلمانان ممتاز ساخت، بلکه راه را براى تأثیر و نفوذ وى در دانشمندان مسیحى قرون وسطى نیز هموار نمود؛ براى مثال، مابعدالطبیعه آکویناس بدون در نظر گرفتن آراى ابنسینا غیرقابل درک خواهد بود (زیرا ابنسینا در شکلگیرى شخصیت و تفکر این قدّیس مسیحى تأثیر انکارناپذیرى داشته است.)6 اتین ژیلسون، محقّق و فیلسوف نوتوماسىِ معاصر، در این زمینه مىنویسد
تأثیر ابنسینا در نظامهاى فلسفى و الهیاتى قرون وسطى فقط یکى از ابعاد تأثیر فراگیر ارسطوست. در عین حال، تفسیر خود او از نظریه ارسطو از بسیارى جهات چنان شخصى بود که مىتوان آن را منبع یک جریان اعتقادى متمایز دانست; . مقدّر این بود که ابنسینا به دلیل الهام دینى و گرایشهاى عرفانى خاصّ خویش، براى الهیدانان قرون وسطى، هم یاورى بزرگ باشد و هم وسوسهاى خطرناک
روشن است که این تأثیرگذارىِ ابنسینا، و همینطور تأثیرپذیرىهاى گسترده علماى الهىِ قرون وسطى از او، به دلیل همان الهامها و اقتباسهاى دینى و نیز گرایشهاى اشراقى وى در مسائل فلسفى بوده است
نگرش اشراقى ابنسینا
ابنسینا در برخى از کتابهایش تصریحات، و گاه اشاراتى دارد که از نگرش جدید وى پرده برمىدارند. طبق این نگرش جدید، فلسفه مشّاء و کتب مشّایىِ ابنسینا از جمله کتاب ارزشمند شفا براى عوام است و خواص باید به الحکمه المشرقیه ـ که دربرگیرنده جوهره اصلى تفکر اوست ـ مراجعه کنند.8 با تأسّف، این کتاب امروز در دسترس ما نیست تا از طریق آن، به اصول و مبانى علم حقیقى آگاهى یابیم؛ اصول و مبانىاى که به قول ابنسینا، «جز براى ما و کسانى که از نظر فهم و ادراک و عشق به حقیقت همانند ما هستند، قابل کشف نیست.»9 برخى ابنسینا را بهرهمند از منابع غیریونانى مىدانند و مىگویند که: وى از آنها مذهب فلسفىِ خاصّى پدید آورد که باید آن را فلسفه اشراقى نامید.10 نگارندگان تاریخ فلسفه در جهان اسلامى بر این اعتقادند که: ابنسینا فلسفه اشراق را «به صورتى تنظیم کرد که پیش از او، سابقه نداشت و از آن پس، کسى با او برابرى نتوانست کرد؛ جز شهابالدین سهروردى که به حق، باید او را حکیم بلامنازع اشراق دانست.»
یادآورى مىکنیم که حکمت اشراق را ابنسینا در کتابى به نام الحکمه المشرقیه گردآورى کرده است که امروزه به صورت مکتوب در اختیار ما نیست. غیبت این کتاب ارزشمند موجب سردرگمى دانشمندان و پژوهشگران تاریخ فلسفه شده است که: منظور از حکمت مشرقیه چیست؟ برخى معناى جغرافیایى شرق و غرب را فهم مىکنند؛ براى مثال، نلینو (مستشرق ایتالیایى) معتقد است: ابنسینا الحکمه المشرقیه را از آن جهت بدین نام خوانده که «کتابى بوده است خاصّ فلسفه شرق، در برابر فلسفه غرب.»12 عبدالرحمن بدوى، حنّا الفاخورى، و خلیل الجر نیز به این دیدگاه تمایل نشان مىدهند. امّا با توجه به محتواى مکتوبات و رسالههاى اشراقى ابنسینا، تردیدى وجود ندارد که این نظریه باطل است. نظریه دوم از آنِ کسان دیگرى همچون هانرى کربن و حتى لویى ماسینیون است. در این نظریه، «مشرق» و «مغرب» مفهومى فراتر از مرزهاى جغرافیایى دارند؛ اساسا حکمت مشرقى ابنسینا و حکمت اشراقى سهروردى از یک خانوادهاند و هیچگونه تفاوت ماهوى با یکدیگر ندارند: حکمت اشراقىِ شیخ اشراق ادامه مسیرى است که ابنسینا آغاز کرده بود. الفاظ «اشراق» و «مشرق» نیز، هم از حیث لغوى و هم از لحاظ اصطلاحى، با یکدیگر پیوند دارند. طبق این تفسیر، اشراق و مشرق ـ همانا ـ رمز تابش انوار ازلى بر نفس بشر است که به واسطه آن تابش از مبدأ متعالى معرفت قدسى حاصل مىگردد. به نظر کربن
شرق همان سپیدههاى انوارى است که بر نفس، که آن را به سوى خویش مىکشند، فرو مىتابند. در این سپیدهها، همان «cognition matutina» پدید مىآید که نوعى شناخت مشرقى است؛ زیرا مشرق هرگونه شناختى است. از اینرو، وصف مشرقى اوّل از همه فقط به دلیل مبدأ متعالىاش، یا به عبارت بهتر به دلیل آنکه مشرق همان مبدأ متعالى است، شکل گرفته و توجیه شده است
بر این اساس، مشرق یا اشراق رمزى براى تابش نور و مبدأ متعالى معرفت است که هم حکیمان ساکن در مشرق جغرافیایى و هم حکماى ساکن در مغرب مىتوانند به یک اندازه از آن بهره بگیرند؛ به همین دلیل، کربن معتقد است: اشراقیان و مشرقیان در اقصى نقاط عالم و در تمامى کشورها پراکنده و پنهاناند. وى به سیاق شعار معروف مارکس، که مىگفت: «کارگران عالم متحد شوید»، درخواست مىکند که: «اشراقیان همه اقالیم، متحد شوید»!14 رسالههاى عرفانى ابنسینا همچون رساله حىّ بن یقظان نظریه اخیر را تأیید مىکنند و نشان مىدهند که از مشرق، معناى جغرافیایى آن مدّنظر نبوده است؛ پس مىتوان گفت: در هستىشناسى ابنسینا، مشرق رمزى براى تابش نور است و مبدأ متعالى معرفت محسوب مىگردد


دانلود مقاله عقل از منظر معرفتشناسی با word دارای 51 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است
فایل ورد دانلود مقاله عقل از منظر معرفتشناسی با word کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه و مراکز دولتی می باشد.
این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است
توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است
بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله عقل از منظر معرفتشناسی با word
چکیده
مقدّمه
حقیقت عقل
عقل نظری و عقل عملی
بررسی
کارکردهای عقل
مفاهیم کلی
تقسیم
تحلیل و ترکیب
تعریف
انتزاع یا تجرید و تعمیم
سنجش یا مقایسه
حکم در قضایا
استدلال یا استنتاج
عقل و گزارههای پیشین
حقیقت پیشین
منابع
بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله عقل از منظر معرفتشناسی با word
ـ آلیاسین، جعفر، الفارابی فی حدوده و رسومه، بیروت، عالمالکتب، 1405
ـ ابن سهلان، بصائر النصیریه، قم، المدرسه المرتضویه، 1316ق
ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ط. الثانیه، تهران، دفتر نشر الکتاب، 1403، ج 1
ـ ـــــ ، التعلیقات، تصحیح عبدالرحمن بدوی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404
ـ ـــــ ، الشفا، المنطق، القیاس، تحقیق سعید زاید، قاهره، وزاره المعارف العمومیه، ص 1383ق
ـ ـــــ ، الشفاء، البرهان، القاهره، الطبعه الامیریه، 1375ق، المقاله الاولی، الفصل التاسع
ـ ـــــ ، الشفاء، البرهان، مصر، دارالنهضه العربیه، 1966م
ـ ـــــ ، الشفاء، الطبیعیات، قم، کتابخانه آیهاللّه نجفی، 1405
ـ ـــــ ، الشفاء، المنطق، المقولات، القاهره، الامیریه، 1378 ق
ـ ـــــ ، الشفاء، النفس من کتاب الطبیعیات، قم، مرکزالنشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1375
ـ ـــــ ، النجاه، تهران، دانشگاه تهران، 1364
ـ ـــــ ، النجاه، ط. الثانیه، مصر، مطبعه السعاده، 1357ق
ـ ـــــ ، النفس من کتاب الشفاء، تحقیق حسن حسنزاده آملی، قم، بوستان کتاب، 1383، المقاله الخامسه، الفصل الاول
ـ ـــــ ، کتاب الحدود، در رسائل ابن سینا، قم، بیدار، 1400
ـ التهانوی، محمّدعلی، موسوعه کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، تحقیق علی دحروج، بیروت، مکتبه لبنان ناشرون، 1996، ج 2
ـ الیزدی، المولی عبداللّه، الحاشیه علی تهذیبالمنطق، ط. العاشره، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1421
ـ بهمنیار، التحصیل، تصحیح مرتضی مطهّری، تهران، دانشگاه تهران، 1349
ـ پلنتینگا، آلوین و دیگران، مفاهیم بنیادین در معرفتشناسی، ترجمه محمّد حسینزاده، قم، زلال کوثر، 1382، فصل سوم
ـ جوادی آملی، عبداللّه، فطرت در قرآن، قم، اسراء، 1378
ـ حسینزاده، محمّد، پژوهشی تطبیقی در معرفتشناسی معاصر، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1382، فصل سوم
ـ ـــــ ، «حواس باطنی از منظر معرفتشناسی»، معرفت فلسفی 12 (تابستان 1385)، ص 65ـ108
ـ ـــــ ، «طبقهبندی مفاهیم از منظر معرفتشناسان مسلمان»، معرفت 99 (اسفند 1384)، ص 28ـ36
ـ ـــــ ، فلسفه دین، قم، بوستان کتاب، 1376، فصل چهارم، اولین پاسخ به نقد هپ برن
ـ ـــــ ، مبانی معرفت دینی، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1380، فصل دوم و سوم
ـ ـــــ ، معرفتشناسی، چ یازدهم، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1385، فصلهای هفتم، هشتم و نهم
ـ حلّی، حسنبن یوسف، الجوهرالنضید فی شرح منطق التجرید، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، 1381
ـ رازی، قطبالدین، شرح المطالع فیالمنطق، قم، کتبی نجفی، بیتا
ـ ـــــ ، تحریر القواعدالمنطقیه، تحقیق محسن بیدارفر، قم، بیدار، 1382
ـ ـــــ ، تعلیقه در: ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغه، 1375، ج 2
ـ ـــــ ، شرح حکمهالاشراق، قم، بیدار، بیتا
ـ سبزواری، ملّاهادی، شرح المنظومه، قم، مصطفوی، بیتا
ـ شیخ اشراق، حکمهالاشراق، [در مجموعه مصنفات شیخ اشراق، تصحیح هانری کربن، تهران، انجمن حکمت و فلسفه، 1355، ج 2]
ـ شیرازی، قطبالدین، درّهالتاج، تصحیح سیدمحمّد مشکوه، تهران، حکمت، 1369
ـ طباطبائی، سید محمّدحسین، المیزان، قم، اسلامی، بیتا، ج 14
ـ ـــــ ، نهایهالحکمه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بیتا، المرحله السادسه، الفصل الخامس عشر
ـ طوسی، نصیرالدین، اساس الاقتباس، تصحیح مدرّس رضوی، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1355
ـ ـــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق حسن حسنزاده، قم، مرکز النشر التابع لمرکز الاعلام الاسلامی، 1383، ج 2
ـ ـــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات، ط. الثانیه، تهران، دفتر نشر الکتاب، 1403، ج 1
ـ ـــــ ، نقد المحصل، تهران، دانشگاه تهران، 1359
ـ عبودیت، عبدالرسول، درآمدی بر نظام حکمت صدرایی، ج 2، فصل 9، (در دست چاپ)
ـ فارابی، ابونصر، الالفاظ المستعمله فی المنطق، ترجمه و شرح حسن ملکشاهی، تهران، سروش، 1377
ـ مصباح، محمّدتقی، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1364، ج اول، درس هفدهم
ـ مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1380، ج 5 و 6
ـ مظفّر، محمّدرضا، المنطق، قم، دارالعلم، 1375
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازی)، المبدأ و المعاد، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1354
ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، تصحیح سید جلالالدین آشتیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1360
ـ ـــــ ، شرح اصول الکافی، تهران، مکتبه المحمودی، 1391ق
ـ ـــــ ، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیهالاربعه، قم، مصطفوی، بیتا، ج
ـ ـــــ ، مفاتیح الغیب، تصحیح محمّد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363
- Bonjoure Laurence, In Defence of Pure Reason, Cambridge, Cambridge University Press, 1998,
- Moser, Paul K. (ed.), Apriori Knowledge, Oxford, Oxford University Press,
چکیده
یکی از مهمترین منابع معرفت، عقل است. در این نوشتار، از منظر معرفتشناختی به بحث درباره آن پرداختهایم. عقل را از منظر دانش معرفتشناسی، به لحاظ اینکه منبع معرفت است، تعریف کردهایم. سپس اقسام عقل، اعم از عقل نظری و عملی، را مورد بحث قرار داده، زبه بررسی این مسائل پرداختهایم که در معرفتشناسی کدام قسم از آنها مطمحنظر است؟ آیا عقل نیز منبع معرفت است؟
در ادامه، به مبحث کارکردهای عقل پرداخته و فعالیت عقل را در هر یک از مفاهیم و گزارهها و نقشی که در هر یک میتواند ایفا کند مرور کردهایم و بدین نتیجه رهنمون شدهایم که انسان از راه فعالیتها و کارکردهای گوناگون عقل، همچون انتزاع مفاهیم کلی و ادراک آنها، تعریف یا تحلیل، حکم، قضیه، استدلال و مانند آنها، به شناخت عمیق و گستردهای از اشیا دست مییابد. در پایان نقش عقل را در قضایای پیشین و نقشی را که اینگونه قضایا در معرفتهای بشری دارند یادآور شدهایم
کلیدواژهها: ادراک کلی، حکم، قضیه، تعریف، استدلال، تفکر، قضایای پیشین و پسین، عقل نظری، عقل عملی، تجرید، تعمیم
مقدّمه
بحث از عقل و اعتبار آن سابقه دیرینی دارد و تا عصر یونانیان باستان قابل پیگیری است. در عصر یونان باستان، نیز این مبحث در میان فیلسوفان پیش از سقراط مطرح بوده است. از منظر فیلسوفان، متکلمان و دیگر اندیشمندان مسلمان، عقل یکی از عمدهترین راهها یا ابزارهای معرفت بشری است. جایگاه عقل در معرفت بشری آنقدر مستحکم است که تنها از راه خود عقل میتوان در اعتبار آن تردید کرد یا آن را انکار ورزید. اگر عقل راهی معتبر برای معرفت نیست، چگونه میتوان از این راه غیرمعتبر استدلالی عقلی و معتبر بر عدم اعتبار آن ارائه کرد؟ نفی اعتبار آن از راه عقل و استدلال عقلی، در واقع، اثباتکننده اعتبار آن است. به علاوه، حواس بر عقل مبتنی است؛ چنانکه معیار یا راه ارزیابی یا دستکم یکی از راههای ارزیابی تفسیرهای مکاشفات عرفانی عقل است و تمییز صدق آنها از کذب از راه عقل انجام میپذیرد. به علاوه، گرچه در معرفتشناسی و معرفتشناسی دینی، مرجعیت2 فی نفسه اعتبار ندارد، اعتبار آن دردینشناسی یا معرفتشناسی دینی، در صورت استناد به گفته و عمل معصوم7، با عقل محرز میگردد. با اعتبار مرجعیت در دین، باب وسیعی بهروی انسان گشوده میشود. در نتیجه، با کمک عقل و انضمام وحی و الهام به مرجعیتْ مجموعه گسترده و انبوهی از معارف یقینی و معتبر در دسترس وی قرار میگیرد، اعم از معرفتهایی که با دیگر ابزارها و راهها عادتا برای انسانهای متعارف فراهم نمیشوند یا حصول آنها با دیگر ابزارها و راهها ممکن نیست و معرفتهایی که با دیگر ابزارها و راهها هم برای وی حاصل میشوند
حقیقت عقل
واژه «عقل» در دانشهای متعددی همچون کلام، فلسفه یا هستیشناسی، منطق، فلسفه اخلاق و معرفتشناسی به کار میرود و در اصطلاح فلسفه و کلام معانی یا کاربردهای گوناگون دارد. گرچه شرح و بررسی کاربردها واصطلاحات آن مجال دیگری میطلبد، اجمالاً میتوان موارد زیر را برشمرد
1 عقل نظری یا قوّه تعقل و ادراک عقلی؛
2 عقل عملی یا قوّه تدبیر زندگی؛
3 مجرّد تام یا مجرّدی که در ذات و افعال از ماده و مادیات مجرّد است؛
4 صادر اول که معمولاً از آن به «عقل اول» تعبیر میکنند؛
5 معلومات و اندیشههای اولیه که مبادی تصورات و تصدیقاتاند؛
6 معلومات یا اندیشههای اکتسابی برگرفته از آن مبادی؛
7 مطلق مُدرِک، اعم از عقل یا نفس یا غیر آن دو؛
و;
بدینسان، عقل در فلسفه گاهی بر قوّه ادراکی اطلاق میشود و گاهی بر ادراکات حاصل از آن قوّه؛ گاهی تنها بر ادراکات بدیهی اطلاق میشود و گاهی فقط در مورد ادراکات نظری و کسبی به کار میرود و هکذا
اما از نظر منظر متکلمان مسلمان، عقل به معنای آرای رایج و مشهوری است که همه یا بیشتر مردم میپذیرند و بدانها اذعان میکنند.5 چنانکه فیلسوفان مسلمان، در حکمت عملی، اخلاق و فلسفه اخلاق معنای دیگری از آن منظور دارند. آنچه در این نوشتار مهم است این است که ببینیم در معرفتشناسی از این واژه چه معنایی قصد میشود؟ به عبارت دیگر، حقیقت عقل از این نظر و با توجه به این کاربرد که یکی از راههای معرفتبخش انسان، بلکه مهمترین و عمدهترینِ آنهاست، چیست؟
به نظر میرسد در معرفتشناسی اصطلاح عقل بدین معناست: قوّه یا نیرویی ادراکی که با آن میتوان حقایق را به نحو کلی درک کرد و به شناخت آنها دست یافت. به تعبیر دیگر، انسان دارای نیروی ویژهای به نام «عقل» است که یکی از شئون یا کارکردهای آن، ادراک مفاهیم کلی است
تعریف مزبور، تعریفی بر اساس کارکردهای عقل است. از اینرو، برای ارائه تعریف دقیقی از این نیروی ادراکی، لازم است کارکردهای آن را بررسی کنیم. بر اساس آن مبحث، میتوان عقل را چنین تعریف کرد: عقل نیرویی ادراکی است که ـ با کمک قوای دیگر یا بدون کمک آنها ـ مفاهیم کلی را میسازد و آنها را ادراک میکند، به تحلیل یا تجزیه مفاهیم میپردازد و از این راه به تعریف آنها دست مییابد یا به ترکیب آنها پرداخته، از ترکیب آنها قضیه میسازد و با تألیف و چینش قضایا کنار یکدیگر بر حسب شرایطی ویژه به استنباط میپردازد و استدلال، که خودْ گونهای تفکر است، اقامه میکند. آشکار است که در چنین تعریفی، عقل در مورد قوّهای از قوای ادراکی نفس به کار میرود. اما بسیار اتفاق میافتد که در معرفتشناسی از آن واژه مفهوم دیگری منظور میگردد و آن اینکه عقل در مورد ادراکات عقلی، اعم از بدیهی و نظری، به کار میرود. بدینسان، طبق این اصطلاح عقل به معنای ادراک عقلی است
حاصل آنکه در معرفتشناسی، کاربرد عقل در دو معنا رایج و متداول است
1 نیروی ادراکی ویژه نفس ناطقه؛
2 نفس ادراک عقلی که محصول نیروی ادراکی است
آشکار است که تشخیص معنای اراده شده، از راه قراین و شواهد انجام میپذیرد. در هر صورت، میتوان ادعا کرد که در معرفتشناسی عقل به معنای ادراک عقلی بیشتر مطمحنظر قرار میگیرد تا عقل به معنای قوّه و نیروی ادراکی؛ زیرا از یکسو، بحث از عقل به معنای اخیر با علمالنفس مناسبتر است. در علمالنفس، آنجا که از قوای ادراکی و تحریکی نفس سخن به میان میآید، عمدتا به لحاظ وجودشناختی درباره قوّه یا نیروی ادراکی عقل بحث میشود. از سوی دیگر، در معرفتشناسی بحثی که درباره عقل و حس و مانند آنها مطرح میگردد درباره اعتبار ادراکات، به ویژه ادراکات عقلی، منشأ و طبقهبندی آنها و مباحثی از این قبیل است. بدینسان، در معرفتشناسی درباره خصوص یک قوّه یا نیروی ادراکی همچون عقل بحثی نیست. حتی آنگاه که از راهها و ابزارهای معرفت بحث میکنیم و از منظر معرفتشناختی به بحث درباره آنها میپردازیم، عمدتا نگاه ما به ادراکاتی است که از این راهها و ابزارها حاصل میشوند و نه به نفس قوا و نیروهای ادراکی. در این مبحث، توجه چندانی به نفس قوا و نیروهای ادراکی نداریم؛ گو اینکه بدون توجه به آنها هم نیستیم. بلکه میتوان گفت: در معرفتشناسی به جدّ حتی به سازوکار این ادراکات و چگونگی دستیابی ذهن به آنها نمیپردازیم و اینگونه مباحث را به روانشناسی ادراک و مانند آن ارجاع میدهیم
عقل نظری و عقل عملی
از گذشته بسیار دوری تاکنون عقل به دو قسم شده است: عقل نظری و عقل عملی. در اینباره، با پرسشهای بسیاری مواجهیم که برخی از مهمترین آنها عبارت است از اینکه: «در مباحث معرفتشناختی کدام قسم از اقسام عقل مطمحنظر است؟» «آیا عقل عملی نیز راه یا ابزار معرفت است؟» برای یافتن پاسخی به این پرسشها، ابتدا لازم است عقل نظری و عملی را تعریف کنیم و نگاهی گذرا به حقیقت آنها بیفکنیم. اما آنها تعریف یا اصطلاحات متعددی دارند
1 عقل نظری نیرویی ادراکی است که انسان با آن هستها و نیستها را ادراک میکند. در مقابل، عقل عملی نیروی ادراکی است که انسان با آن بایدها و نبایدها را ادراک مینماید؛ اعم از باید و نبایدهای اخلاقی و حقوقی و مانند آنها
بدینسان، بر اساس این اصطلاح، عقل عملی همچون عقل نظری نیروی ادراکی است. از اینرو، در معرفتشناسی هر دو نیروی ادراکی یا به تعبیر دقیقتر، ادراکات هر دو نیروی ادراکی مورد بحث و ارزیابی قرار میگیرد. اما در میان حکمای متأخّر آیا میتوان چنین اصطلاحی را یافت یا اینکه آنها از این دو واژه معنای دیگری را قصد کردهاند؟
2 عقل نظری نیروی ادراکی است که مطلق هستها یا نیستها و بایدها یا نبایدها را درک میکند؛ در مقابل عقل عملی که از سنخ علم و ادراک نیست، بلکه نوعی کوشش و عمل بوده، کار آن تحریک است و نه ادراک. همه گرایشها و اعمال مربوط به عقل عملی است
چنین اصطلاحی را میتوان در کلام بهمنیار یافت. وی تصریح میکند که عقل عملی نیرویی عامله و غیرادراکی است که کار آن تصرف در قوای بدنی است
و لیس من شأنها ان تدرک شیئا بل هی عمّاله فقط; و القوّه التی تسمی عقلاً عملیا هی عامله لا مدرکه
بلکه میتوان گفت که قطب رازی نیز چنین مشی کرده، عقل عملی را نیرویی عامله و نه ادراکی میداند.8 اما آیا به غیر از ایندو، فیلسوف دیگری چنین اصطلاحی را از عقل عملی منظور داشته و آن را در این معنا به کار برده است؟ ممکن است به نظر برسد که حاجی سبزواری نیز از عقل عملی چنین معنایی را اراده کرده است آنجا که میگوید: نسبت عقل نظری به عملی در انسان به گونهای نسبت قوای ادراکی و تحریکی در حیوان است.9 اما این استظهار قابل مناقشه و مردوداست. در هرصورت، کمتر فیلسوفی را میتوان یافت که چنین اصطلاحی را بهکار برده باشد
گرچه درباره تفسیر عقل نظری و عملی، گفتههای حکمای مسلمان متفاوت است، معمولترین و رایجترین تعریف عقل عملی نزد آنها بدین شرح است
3 نفس انسان دو نیروی ویژه دارد که یکی از آنها ادراکی (عالمه) است و دیگری تحریکی (عامله). قوّه ادراکی آن نیرویی است که امور کلی را درک میکند. احکام کلی همواره با عقل نظری درک میشوند، اعم از اینکه این احکام مربوط به امور نظری باشند یا امور عملی. اما عقل عملی با به کارگیری قوّه شوقیه و محرکه صورتهای جزئی را که درک کرده است در خارج تحقق میبخشد
فالعقل النظری قوّه للنفس تقبل ماهیات الامور الکلیه من جهه ماهی کلیه و العقل العملی قوّه للنفس هی مبدأ التحریک للقوه الشوقیه الی ما یختار من الجزئیات من أجل غایه مظنونه او معلومه

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
دانلود مقاله پیش بینی دبی رودخانه با استفاده از روش نزدیک ترین
دانلود مقاله نکته ها (22) با word
دانلود مقاله طرح اعزام نیروهای واکنش سریع به مناطق بحران زده کش
دانلود مقاله بررسی تغییرات PH و اینورت و رنگ در فرایند تغلیظ شر
دانلود مقاله بررسی کارآیی آلوم بازیافتی در حذف رنگ و مواد آلی ا
دانلود مقاله بررسی روش تلفیقی(زراعی و شیمیایی) بر خصوصیات کمی و
[عناوین آرشیوشده]