سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] بنده را نسزد که به دو خصلت اطمینان کند : تندرستى و توانگرى . چه آنگاه که او را تندرست بینى ناگهان بیمار گردد و آنگاه که توانگرش بینى ناگهان درویش شود . [نهج البلاغه]
 
یکشنبه 95 تیر 6 , ساعت 2:8 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله ارتباط میان سبک‌های عشق و ویژگی‌های شخصیتی با word دارای 29 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله ارتباط میان سبک‌های عشق و ویژگی‌های شخصیتی با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله ارتباط میان سبک‌های عشق و ویژگی‌های شخصیتی با word

چکیده  
مقدمه  
رویکرد تاریخی به پژوهش‏های عشق  
رابین  
رابرت استرنبرگ  
اریک فروم  
جان لی  
سوزان هندریک و کلاید هندریک  
نظریه ‏های عشق  
الف.نظریه‏ های روان تحلیل‏گری  
ب. نظریه‏ های یادگیری اجتماعی  
ج. نظریه توسعه خود  
روش تحقیق  
ابزار پژوهش  
پرسش‏نامهNEO  
آزمون NEO-FFI  
پرسشنامه12MMPI  
پرسشنامهLAS  
اعتبار و روایی  
3 ـ 6 ـ روش تجزیه و تحلیل  
یافته‏های تحقیق  
مقایسه سبک‏های عشق مردان و زنان  
بحث و نتیجه‏گیری  
رابطه سبک عشق پرشور19 با شخصیت  
رابطه سبک عشق نمایشی با شخصیت  
رابطه سبک عشق دوستانه با شخصیت  
رابطه سبک عشق منطقی با شخصیت  
رابطه سبک عشق وابسته وسواسی باشخصیت  
الف. همبستگی مثبت با روان‌رنجوری  
ب. همبستگی منفی با توافق‌گرایی  
رابطه سبک عشق ایثارگرانه با شخصیت  
منابع  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله ارتباط میان سبک‌های عشق و ویژگی‌های شخصیتی با word

ازخوش، کاربرد آزمون‏های روانی و تشخیص بالینی، تهران، روان، 1379

دادستان، پریرخ، روان‏شناسی مرضی تحولی از کودکی تا بزرگسالی، تهران، سمت، 1380

راس، آلن، روان‏شناسی شخصیت، ترجمه سیاوش جمالفر، تهران، بعثت، 1375

فروم، اریک، هنر عشق ورزیدن، ترجمه پوری سلطانی، چاپ هیجدهم، تهران، مروارید، 1376

گروسی فرشی، میرتقی، «هنجاریابی شخصیتی NEO و بررسی تحلیلی ویژگی‏ها و ساختار عاملی آن بین دانشجویان دانشگاه‏های ایران»، پایان‌نامه دکتری دانشگاه تربیت مدرس، 1377

گلمن، دانیل، هوش هیجانى، ترجمه نسرین پارسا، تهران، رشد، 1380

لورنس ای. پروین، اولیور پی. جان، شخصیت (نظریه و پژوهش)، ترجمه محمدجعفر جوادی، تهران، آییژ، 1381

Aron, A, Love, Ensyclopedia of psychology, Oxford: OXFORD,

Arnold, Margery. E, Love style perception in Relation to personality function,,

Costa, P.T.Jr & McCrae, R.R., Revised NEO Personality Inventery (NEO – PI – R) & (NEO _ FFI):Professional manual. Odessa , FI: Psychological Assessment Resource,

Hatfield, E,.“The effect of selfesteem on romantic linking”, Journal of Experimintal Social Psychology,

Hatfield, E, The passionat love scale.Handbook of sexuality related measures: A Compendium Thousand Oaks.CA:Saga Pablication,

Hatfield, E., ea al., “Passionat love: How early it began” Journal of Psychology and Human sexuality,

Hatfield,E, Rapson, R., Love and Attachment Processes, Handbook of Emotions, New York, London: The Guilford press,

Hazan,C & Shaver,P.R., A biased overview of the study of love,Journal of Social and Relationship, vol. 5,

Hazan,C & Shaver, P., “Romantic Love Conceptualize as an Attachment Process”,Jornal of personality and Social psychology,

Hendrick,S & Hendrick,C, “A Theory and Method of love”Journal of personality and social Psychology,

Hendrick,S & Hendrick,C,Journal of personality and social Psychology Does it measure up:Research on Love

Hendrick, S & Hendrick, C, Rommantic love, Thousand Oaks,CA:Saga,

Hendrick, S & Hendrick, C, Love,Handbook of Positive Psychology, Oxford: Oxford,

Kanemasa, Yuji, Social Behavior and Personality, Love style and Romantic Love Experinces in japan,

Lee, J.A, Colours of lofe: An exploration of the ways of loving, Toronto, New perss,

Reik, T. Straus, Farrar: New York.love and lust Of Rubin, Z, Measurment of romantic Love.Journal of Personality & Social Psychology,

Sternberg, R. J. & Barnes, M. L (Eds), The psychology of love, New Haven, CT: Yale University Press,

Waller, N.G & shaver, P.R, The importante of nongenetic influences on romantic love style,Psychological science,

چکیده

مقاله حاضر به بررسی رابطه عشق و شخصیت می‌پردازد. هدف از این بررسی شناخت هر چه بیشتر عشق و مهار آن است. برای عملیاتی کردن مسئله از آزمون سبک‏های عشق هنریک استفاده شده است. این آزمون براساس تحقیقات جان لی شکل گرفته است. او برای عشق، شش سبک را طراحی کرد. این سبک‏ها عبارت‌اند از سبک عشق پرشور، نمایشی، دوستانه، منطقی، وابسته وسواسی(رمانتیک) و ایثارگرانه1 که هر یک از زاویه‏ای به مسئله عشق پرداخته‏اند. برای بررسی شخصیت نیز از دو آزمون NEO و MMPI استفاده و با طرح همبستگی اسپیرمن رابطه آنها بررسی شد. فرضیه مقاله ارتباط عشق و شخصیت و همچنین ارتباط سبک‏های عشق با صفات و اختلالات خاص است. پس از تحلیل آماری، فرضیه‏ اصلی یعنی رابطه عشق و شخصیت معنادار و ابعاد آسیب‌شناسانه عشق وابسته وسواسی(عشق رمانتیک) آشکار گشت.

کلید واژه‌ها: سبک‏های عشق پرشور، نمایشی، دوستی، منطقی، وابسته وسواسی، ایثارگرانه.

 

مقدمه

عشق برای اکثر افراد موضوعی جذاب می‏باشد. اما تحقیقات روان‌شناختی، به ویژه در دهه‏های قبل، متناسب با جذابیت این موضوع نبوده است. اگرچه در دو سه دهه قبل و مخصوصاً در سال‏های اخیر توجه نسبتاً خوبی به این موضوع شده است، برخی از محققان به تعریف و طبقه‌بندی عشق پرداخته­اند که از افرادی مانند اریک فروم، جان لی، استرنبرگ و‌هاتفیلد می‌توان نام برد. اما جالب توجه آن است که نسبت به اهمیت موضوع، تحقیقات زیادی درباره علت شناسی این پدیده صورت نگرفته است. استرنبرگ در مقدمه کتاب داستان‏های عشق می‏گوید: من اجزای عشق را کشف کردم، اما هنوز به علت عشق نپرداخته‏ام و لذا تحقیقات گسترده‏ای را شروع کردم تا به این مسئله مهم بپردازم. البته استرنبرگ در کتاب داستان‏های عشق با رویکرد شناختی و بررسی طرح واره‏های هر فرد در قالب یک داستان به علت عاشق شدن می‏پردازد، اما آن را تحقیقی ناقص می‏داند که باید کاستی‌های آن جبران شود. بسیاری از پژوهشگران دیگر نیز در جست‌وجوی پاسخ همین سؤال‌اند که چرا بعضی‌ها عاشق می‏شوند؟ آیا این به مسائل ارثی و ژنتیکی وابسته است؟ آیا سبک تربیتی در عاشق شدن و سبک عشق تأثیر دارد؟ آیا سطح عزت نفس می‏تواند در سبک عشق مؤثر واقع شود؟ در این میان مسئله مهم دیگر این است که رابطه عشق با سلامت روان چیست؟ آیا افراد عاشق از حیث سلامت روان دچار مشکل‌اند؟ آیا بین انواع عشق و بهزیستی ذهنی2 رابطه وجود دارد؟ بسیاری ازسؤالات پژوهشی مشابه در این میان هست که باید به آنها پاسخ داده شود، و پرسش آخر اینکه آیا عشق با ویژگی‏های شخصیتی رابطه دارد یا خیر؟ آیا اختلالات شخصیتی می‏تواند در سبک عشق تأثیر داشته باشد؟ پاسخ به این پرسش‏ها می‏تواند پرده از اسرار عشق بردارد؛ البته در تحقیق حاضر بیشتر بر رابطه شخصیت و عشق تأکید می‏شود. اصولاً پرسش‏های مرتبط با شخصیت را به دو صورت می‏توان پیگیری کرد. ابتدا به صورت عادی رابطه سبک عشق را با یک پرسش‌نامه مثل پرسش‌نامه شخصیت کتل یا پنج عاملی بررسی کنیم. شیوه دیگر آن است که رابطه سبک‏های عشق را با یک پرسش‌نامه شخصیت که ابعاد آسیب‌شناسانه شخصیت را ارزیابی می‏نمایند مقایسه کنیم تا در صورت وجود آسیب روانی آن نیز در کانون ارزیابی قرار گیرد. لذا برای پاسخ‌گویی کامل به این پرسش تحقیق حاضر طراحی شده است. به همین دلیل در تحقیق حاضر از هر دو روش و از دو تست NEO و MMPI استفاده شده است

ضرورت این تحقیق، و جوانه‏های فکر نخستین آن در اتاق درمان و مشاوره زده شد؛ زیرا بسیاری خواسته یا ناخواسته درگیر چنین علاقه‏هایی می‏شوند که رهایی از آن برای آنها به آسانی میسور نیست و در بسیاری از اوقات آسیب‏های سنگینی را به خود و خانواده‏شان وارد می‏نمایند. چه بسیار دانشجویانی که درگیر روابط عاشقانه شده و از ادامه تحصیل بازمانده‏اند و چه بسیار زنان و مردان متأهل که در دام عشق گرفتار شده‏اند و زندگی خانوادگی آنها دچار آسیب جدی شده است. لذا این افراد اگر متوجه شوند که رابطه آنها یک رابطه پاتولوژیک است برای خلاص شدن از آن یا از بین بردن آثار تخریبی شکست‏های ناشی از آن به مراکز مشاوره مراجعه می‌کنند و طالب درمان خواهند بود

این اطلاعات در آموزش‏های بهداشت روان، آموزش مهارت‏های ارتباطی و مهارت‏های مقابله‏ای نیز می‏تواند مفید باشد. اگر دانشجویان یک دانشگاه در بدو ورود به دانشگاه، از حیث شخصیتی طبقه‏بندی، و شخصیت‏هایی که زمینه مشکلات ارتباطی دارند شناسایی شوند، سپس آموزش‏های لازم برای ارتباط بین‌فردی مؤثر و صحیح به آنها داده شود و مشکلات احتمالی آنها در این دوره‏های آموزشی گوشزد گردد، بسیاری از مشکلات این گروه‏های هدف مرتفع خواهد شد. چنان‌که تحقیقات بسیاری آموزش‏های از این دست را مفید می‏دانند.3 البته تحقیق حاضر تنها به رابطه سبک‏های عشق و شخصیت می‏پردازد. موارد بالا تنها به این دلیل ذکر شد تا گستره این مسئله و ضروری‌بودن آن آشکار گردد

 

رویکرد تاریخی به پژوهش‏های عشق

برای آشکار شدن پدیده عشق بهتر است دیدگاه برخی از دانشمندان اثرگذار را با نظم تاریخی بیاوریم تا هم به پیشینه عشق و هم در میان تحقیقات آنها به مفهوم عشق و علل پیدایی آن اشاره کرده باشیم

رابین

به گفته رابین (1970) با وجود اینکه عشق جز عمیق‏ترین و با معناترین احساسات به شمار می‏رود، روان‌شناسان اجتماعی عملاً هیچ توجهی به آن نکرده‏اند. او مقیاسی ساخت با دو نوع اندازه‌گیری: یکی در مورد پیوند و ارتباط و دیگری در مورد عشق. عامل پیوند شامل مواردی مثل جذابیت، دیدگاه خوب، احترام و دوستی است و عشق شامل عواملی مثل اظهار وابستگی به معشوق، اظهار انحصارطلبی و مسئولیت در برابر او، اظهار علاقه و میل به بودن با او. در میان این عوامل، عامل جنسی یا جذابیت جنسی به چشم نمی‏خورد. عشق به عنوان یک نگرش به همراه عناصر رفتاری، شناختی و هیجانی توصیف شده است

البته کار رابین به عنوان یکی از تلاش‏های سرسختانه برای اندازه‏گیری تجربی عشق به شمار می‏رود. تحقیقات او به جای عشق شهوانی به عشق رمانتیک متمرکز شده است و تمرکز بر حالت غیر جنسی حکایت از آن دارد که این تحقیق از این حیث با تحقیقات کنونی مغایرت دارد

رابرت استرنبرگ

استرنبرگ (1988) گفت که برای تجربه عشق کامل ـ یعنی عشقی که تمام اوصاف عشق را در بر داشته باشد ـ عشق باید دارای سه مؤلفه باشد؛ یعنی صمیمیت، تعهد و شهوت

«صمیمیت» جزء عاطفی است و شامل احساس نزدیکی و اشتراک احساسات است. «شور، هیجان و شهوت» جزئی انگیزشی و شامل جاذبه جنسی و احساس شاعرانه «عاشق بودن» است. «تعهد» جزء شناختی و بازتابی است و از نیت شخص خبر می‌دهد که از رابطه پایدار حکایت دارد

او معتقد بود که اگر تعادل این سه عامل به هم بخورد مفهوم جدیدی از عشق شکل می‏گیرد که با مفهوم عشق کامل تفاوت دارد. مثلا اگر فردی نسبت به فرد دیگر فقط احساس صمیمیت داشته باشد، اینجا بین دو نفر تنها رابطه دوستی به وجود خواهد آمد و اگر تنها شور، هیجان و شهوت باشد، عشق خیابانی شکل می‏گیرد. اگر شور، هیجان و شهوت و صمیمیت باشد و تعهد نباشد، در آن صورت شاهد عشق رمانتیک هستیم و اگر رابطه صمیمیت و تعهد بالا و شور و هیجان ضعیف باشد، در آن صورت عشق مشفقانه شکل گرفته است

اریک فروم

اریک فروم جزء اولین کسانی است که در روان‏شناسی در باب عشق مطالبی نوشته‌اند. اما با وجود اهمیت و شهرت او، علمی نبودن و نداشتن پشتوانه پژوهشی یکی از انتقادات وارد بر اوست. البته به دلیل جایگاه و شهرت فروم در روان‏شناسی نمی‏توان دیدگاه‏های او را کاملاً نادیده انگاشت

جان لی

جان لی در دهه 1970 با اجرای تحقیقاتی در پی این بود که مردم چگونه عشق را با همه گونه‏هایی که دارد تجربه می‏کنند. او قصد داشت با این کار از جریان عشق در غرب افسانه‌زدایی کند. لی سبک‏های عشق را به رنگ تشبیه کرد. طیف گسترده‏ای، از رنگ‏های اصلی تا رنگ‌های ثانوی را تشکیل می‌دهند، رنگ‌های ثانوی از ترکیب رنگ‌های اولی تشکیل می‏شود. شبیه به همین مسئله در عشق نیز هست. عشق به دو طیف اولی و ثانوی تقسیم می‏شود. سبک‏های عشق اولی عبارت‌اند از

ـ عشق پرشور: جذابیت بدنی و عاطفی شدید؛

ـ عشق نمایشی: نمایش عشق را بازی کردن؛

ـ عشق دوستانه: عشق مبتنی بر دوستی

عشق‏های ثانوی که از ترکیب این سه عشق اولی تشکیل شده است به سه نوع تقسیم می‌شوند

1 عشق منطقی: ترکیبی از سبک عشق نمایشی و سبک عشق دوستانه است. این افراد ارزیابی معقول انجام می‏دهند؛ مثل اینکه صفاتی را که یک ازدواج خوب به آن احتیاج دارد مطالبه می‏کنند و معشوق خود را مطابق معیارهایشان

2 عشق وابسته وسواسی: ترکیبی از سبک عشق پرشور و سبک عشق نمایشی است و مستلزم انحصار، وسواس، اضطراب و رفتارهای پرشور است

مسائل جنسی بیمه این عشق است. آنها اغلب مضطرب یا ناایمن هستند و می‏توانند به صورت افراطی‏حسود باشند. عاشقان وابسته وسواسی به خوبی به درمان پاسخ می‌دهند و اغلب از این سبک رهایی پیدا می‏کنند

از ویژگی‌های عشق وابسته وسواسی، سختی کشیدن، حسادت، وسواس و سیری ناپذیری است. آنها اغلب عزت نفس پایین دارند و اهمیت زیادی به روابطشان می‏دهند. آنها در رابطه با معشوقشان از صفات ملکی و صفات تفضیلی استفاده می‏کنند، احساس می‏کنند که آنها به معشوقشان احتیاج دارند. آنان معشوقشان را اغلب به شیوه‏ای اتفاقی پیدا می‏کنند. این سبک از عشق از رایج‌ترین سبک‌های عشق است که معمولاً در نوجوانی و اوایل بزرگسالی بیشترین بسامد را دارد و تقریباً می‌توان گفت معادل همان عشق‌های آتشین دوران جوانی است که در دانشگاه‌ها، مدارس و در کل سطح جامعه شاهد آن هستیم و مقاله حاضر نیز عمدتا به همین نوع از عشق نظر دارد. لذا نباید با سبک‌های دیگر دوستی‌ها خلط شود

3 عشق ایثارگرانه: ترکیبی از سبک عشق پرشور و سبک عشق دوستانه می‏باشد که معمولاً بشر دوستانه، رفاقتی و البته شدید است. لی یاد آوری کرد که این نوع عشق با ایدئولوژی مسیحی هم آهنگ است، اما درجوامع سکولار امروز غربی بسیار نادر است؛ با وجود این ممکن است در جوامع دیگر یافت شود

عشق ایثارگرانه، قربانی و محاصره کردن تمام عیار خود است. عشاق ایثارگر، اغلب، گرایش‌های معنوی دارند. عاشقان ایثارگر، معشوقشان را به عنوان قدیس مشاهده و آرزو می‏کنند که در خدمتشان باشند. عاشقان ایثارگر سرانجام می‏توانند به این احساس برسند که از آنان سوء استفاده شده است. حالت پیشرفته عشق ایثارگرانه در بخشندگی آن است

سوزان هندریک و کلاید هندریک

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
یکشنبه 95 تیر 6 , ساعت 2:8 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله سیستم عامل با word دارای 45 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله سیستم عامل با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله سیستم عامل با word

مقدمه  
پیکر بندی  سیستم عامل                    
مدیریت حافظه در UNIX و SOLARIS              
سیستم صفحه بندی ساختمان داده ها              
جایگزینی صفحه                       
تخصیص دهنده حافظه هسته                    
مدیریت پرونده در یونیکس                    
گره های شاخص                       
تخصیص پرونده                       
راهکارهای همزمانی در یونیکس                 
لوله ها                             
پیامها                             
حافظه مشترک                       
راهنماها                          
علائم                             
اولیه های هنگام سازی نخ در SOLARIS              
قفل انحصار متقابل                       
راهنماها                          
مدیریت فرایند در UNIX SVR4                 
شرح فرایند                          
کنترل فرایند                          
خلاصه                          
منابع                             

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله سیستم عامل با word

 

1-   سیستم عامل استالینگ

2-   گود هارت، ب، و کوکس، شرحی بر باغ سحر آمیز، از سیستم عامل یونیکس 5 نسخه 4 1994

مقدمه

کوچک زیباست . این اساس یونیکس است. برای درک مفهوم این جمله باید سیستم عاملهای نسل سوم را ( که یونیکس نیز از آنهاست) به یاد آورید . سیستم های دایناسورواری بودند که برای انجام همه کار طراحی شده بودند . سیستم عامل ماشینهای IBM 360 نمونه خوبی در این مقوله است. سیستم عاملی که توان شبیه سازی تقریبا تمامی سیستم های عرضه شده تا قبل از خود را داشت و فهرست اشکالات آن یک دفتر به قطر دفتر راهنمای تلفن را تشکیل می داد! ساختارهای اطلاعاتی غول آسا سیستم های ذخیره سازی پرونده بسیار پیچیده زبانهای برنامه نویسیی چون پی ال وان و کوبول که کاربران را تنها در یک سو جهت می داد و در کل دیکتارتوری IBM که هر استفاده کننده ای را در شبکه ایغول آسا اسیر می کرد. تیم های برنامه نوسی IBM  که چون خدایان غیر قابل دسترسی بودند و همه جا با احترام درباره آنها صحبت می شد. چیزی که هیچ کس حتی جرات فکر کردن درباره آن را نمی کرد اصلاح در کاری بود که IBM و دیگر پیروان آن عرضه می کردند. دورانی که یک برنامه نوسی حرفه ای سیستم، مدت زمان درازی را فقط برای یادگیری سیستم عامل صرف می کرد و با احساس شرم اشکالات سیستم عامل را اگر از کم هوشی خود نمی دانست به IBM اطلاع می داد. چه بسیار برنامه های بزرگ تجاری که دوباره نویسی می شدند، زیرا سیست معامل امکان اتصال برنامههای دیگر را به آنها نمی داد

به هر حال یونیکس وارد بازار شد. سیستم عاملی که همه چیز در آن به هم شبیه بود، نحوه چاپ روی چاپگر نوشتن روی صفحه پایانی ویا ذخیره اطلاعات در پرونده ها همه و همه به یک صورت انجام می پذیرفت. و از همه مهمتر لیست برنامه سیستم عامل را در هر کتابخانه ای می شد پیدا کرد. برنام های یونیکس به راحتی می توانند ورودی و خروجی خود را به برنامه های دیگر بدهند و بدین صورت هیچگاه نیازی به برنامه های غول آسا پیدا نمی شود. هر سیستمی هر چقدر هم پیچیده باشد می تواند از مجموعه از برنامه های کوچک به وجود آید که ورودی و خروجی خود را به یکدیگر متصل نموده اند

برای به دست آوردن دیدی کلی از یونیکس، شناخت عوامل زیر ضروری است

1- پیکر بندی سیستم عامل: هسته مرکزی سیستم  عامل یونیکس جز کوچکی از آن را تشکیل می دهد ولی ای جز از اهمیت اساسی برخوردار استکه رابط کاربر و سیستم  عامل می باشد و در شکل 1 مشهود است

 این ساختار کلی شبیه به ساختار PC-DOS است. Kernal یا هسته مرکزی در آنجا از دو پرونده IBMBIO.sys و IBMDOS.sys تشکیل می شود و پیوست پرونده ای به نام command.com است. تفاوت در ویژگیهای هسته مرکزی و قدرت بسیار بیشتر پوسته های یونیکس است. اولا هر سیستم  یونیکس دارای چند پوسته است که کاربر می تواند هر کدام را که بخواهد انتخاب کند. (پوسته استاندارد، پوسته محدود، پوسته تصویری، پوسته C، پوسته UUCP) هر کدام از این پوسته ها قابلیت های متفاوتی دارند

یونیکس ار روش انتقال به دورن، و انتقال به بیرون نیز استفاده می کند. در این روش اگر حجم پرونده در حال اجرا بیش از ظرفیت حافظه ماشین باشد . مقداری از محتویات حافظه به دیسک سخت منتقل می شود و حافظه را در اختیار پرونده درحال اجرا قرار می دهد . پس از اتمام پرونده یا پایان نوبت آن محتویات منتقل شده دوباره به حافظه باز می گردند. این روش به یونیکس اجازه می دهد پرونده هایی بزرگتر از حجم حافظه اصلی سیستم  را در آن واحد اجرارکند

یونیکس برای برقراری ارتباط بین عملیات مختلف سیستم  روشهای بسیار جالبی را در اختیار کاربران قرار می دهد. استفاده از حافظه به اشتراک گذارده شده، خط لوله ها کنترل کنندههای خط و انتقال پیام از روشهایی هستند که دو یا چند برنامه درحال اجرا می توانند با هم ارتباط برقرار کنند

مدیریت حافظه در UNIX و SOLARIS

از آنجا که قرار است یونیکس مستقل از ماشین باشد، طرح مدیریت حافظه از سیستمی به سیستم  دیگر فرق می کند. گونه های اولیه یونیکس به طور ساده از بخش بندی پویا و بدون هیچ طرح حافظه مجازی استفاده می کردند. پیاده سازیهای کنونی، از جمله SVR4 و solaris 2x از حافظه مجازی صفحه بندی شده سود می برند

در svr4 و solaris در واقع دو طرح مدیریت حافظه مجزا وجود دارد. سیستم  صفحه بندی حافظه مجازی را ارائه می کند. قابلیتی که می تواند قاب صفحه های حافظه اصلی را به فرایندها و همچنین میانگین های بلوک دیسک تخصیص دهد اگر چه این طرح مدیریت حافظه مجازی برای فرایندهای کاربرد و ورودی / خروجی دیسک موثر است ولی برای مدیریت تخصیص حافظه به هسته سیستم  عامل چندان مناسب نیست. برای این از تخصیص دهنده حافظه هسته استفاده می شود. این دو راهکار را به نوبت بررسی می کنیم

سیستم  صفحه بندی

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
یکشنبه 95 تیر 6 , ساعت 2:8 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله ردّپاى یک پاسخ مدرن به پارادوکس دروغگو در سنّت فلسفه اسلامى با word دارای 23 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله ردّپاى یک پاسخ مدرن به پارادوکس دروغگو در سنّت فلسفه اسلامى با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله ردّپاى یک پاسخ مدرن به پارادوکس دروغگو در سنّت فلسفه اسلامى با word

چکیده  
مقدّمه  
بخش نخست: رویکرد کلّى متفکران سنّت عربى ـ اسلامى در مواجهه با پارادوکس دروغگو  
بخش دوم: نظریه‏هاى صدق تارسکى و رید  
بخش سوم: دیدگاه اثیرالدین ابهرى  
نتیجه‏گیرى  
منابع  
پی نوشت  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله ردّپاى یک پاسخ مدرن به پارادوکس دروغگو در سنّت فلسفه اسلامى با word

ـ ارسطو، مابعدالطبیعه (متافیزیک)، ترجمه محمّدحسن لطفى، تهران، طرح نو، 1378

ـ طوسى، خواجه نصیرالدین، تعدیل‏المعیار فى نقد تنزیل‏الافکار، به اهتمام عبداللّه نورانى، در منطق و مباحث الفاظ، به اهتمام مهدى محقّق و توشیهیکو ایزوتسو، تهران، دانشگاه تهران، 1353

ـ قراملکى، احد فرامرز، «معمّاى جذر اصم نزد متکلّمان»، خردنامه صدرا، ش 5ـ6، پاییز و زمستان 1375، ص 67ـ73

ـ ـــــ و طیّبه عارف‏نیا (مصححین)، دوازده رساله در پارادوکس دروغگو، تهران، مؤسسه پژوهشى حکمت و فلسفه ایران، 1386

ـ ناگل، ارنست و دیگران، برهان گودل و حقیقت و برهان، تهران، مولى، 1364

ـ هاک، سوزان، فلسفه منطق، ترجمه سید محمّدعلى حجّتى، قم، کتاب طه، 1382

- Alwishah, Ahmed & Sanson David, “The Early Arabic Liar: The Liar paradox in the Islamic World from the Mid-Ninth to the Mid-Thirteenth Centuries”, Vivarium 47, 2009, p. 97-

- Davidson, Donald, “True to the Facts”, Journal of Philosophy 66, 1969, p. 304-

- Dodd, Julian, “Is Truth Supervenient on Being”, Proceedings of the Aristotelian Society 102, 2002, p. 69-

- Hintikka, Jaakko, “A Counterexample to Tarski-Type Truth-Definitions as Applied to Natural Languages”, Philosophia 5, 1975, p. 207-

- Houben, Jan E. M., “Bhartrhari’s Soloution to the Liar and Some Other Paradoxes”, Journal of Indian Philosophy, v. 23, 1995, p. 381-

- Parsons, Terence, “Bhartrhari on What Cannot Be Said”, Philosophy: East and West, v 51, no. 4, 2001, p. 525-

- Rahman, Shahid & Tero Tulenheimo & Emmanuel Genot (eds), Unity, Truth and the Liar, Springer,

- Read, Stephen, “The Liar Paradox from John Buridan back to Thomas Bradwardine”, Vivarium 40, 2002, p. 189-

- —– , “The Truth Schema and the Liar”, in: Shahid Rahman eta al, Unity, Truth and the Liar, 2008, p. 3-

- Tarski, Alfred, Logic, Semantics, Mathematics, tr. J. H. Woodger, Oxford, Clarendon Press, 1956a

- —– , “The Concept of Truth in Formalized Languages”, in: Alfred Tarski, Logic, Semantics, Mathematics, 1956b, p. 152-

- —– , “The Establishment of Scientific Semantic”, in: Alfred Tarski, Logic, Semantics, Mathematics, 1956c, p. 401-

- —– , “The Semantic Conception of Truth: and the Foundations of Semantic”, Philosophy and Phenomenological Research, v. 4, no. 3, 1944, p. 341-

- —– , “Truth and Proof”, Scientific American 220, 1969, p. 63-

چکیده

در دهه اخیر استفان رید تلاش کرده است تا به واسطه ارائه یک نظریه صدق جدید، راه‏حلّ تازه‏اى براى پارادوکس دروغگو به دست دهد. او طرح صدق تارسکى را نقد، و به جاى آن طرح تازه‏اى پیشنهاد نموده است. رید با اعمال این طرح بر روى جمله دروغگو، نتیجه مى‏گیرد که این جمله بدون هیچ تناقضى کاذب است. در این مقاله، ضمن شرح نظریه رید، تلاش مى‏کنیم تا شباهت‏هاى رویکرد او را با رویکرد اثیرالدین ابهرى نشان دهیم

کلیدواژه‏ ها: استفان رید، پارادوکس دروغگو، اثیرالدین ابهرى، طرح تارسکى

 

مقدّمه

جمله «این جمله کاذب1 است» را در نظر بگیرید و آن را L بنامید. فرض کنید مرجع ضمیر«این» در جمله L خود جمله L باشد. حال، این جمله صادق2 است یا کاذب؟ اگر صادق باشد،پس آنچه مى‏گوید ـ یعنى اینکه L کاذب است ـ صادق است؛ پس L کاذب است. از سوى دیگر، اگر L کاذب باشد، پس آنچه مى‏گوید ـ یعنى اینکه L کاذب است ـ کاذب است؛ پس L صادق است. به بیان دیگر، L جمله‏اى است که صدق آن مستلزم کذبش است و بالعکس. در نگاه اوّل، به نظر مى‏رسد که این جمله نقیضین را در خود جمع کرده، و به همین دلیل، به عنوان متناقض‏نما یا پارادوکس مشهور شده است. این پارادوکس به صورت‏هاى مختلفى تقریر شده است؛ امّا قدیمى‏ترین صورتى که از آن به دست ما رسیده، منسوب به اپیمنیدس کرتى3 است. تقریر اواز این پارادوکس تقریبا چنین است: فرض کنید یکى از اهالى کرت مدّعى مى‏شود که «همه کرتى‏ها دروغگو هستند.» این جمله را Q بنامید. حال، سؤال این است که خود گویندهQ، که یکى از اهالى کرت است، راستگوست یا دروغگو؟ احتمالاً منظور اپیمنیدس از «دروغگو» کسى است که همه جملات خبرى4 او کاذب باشند؛ درست همان‏طور که «راستگو» از نظر وى کسىاست که همه جملات خبرى او صادق باشند. به نظر مى‏رسد، اپیمنیدس بر آن بوده است تا نشان دهد که راستگویى گوینده Q مستلزم دروغگویى اوست و بالعکس؛ یعنى اگر یک کرتى Qرا بگوید، دو صفت متناقض «راستگویى» و «دروغگویى» را در خود جمع کرده است. البته اپیمنیدس به مراد خود نمى‏رسد؛ چون راستگویى گوینده کرتى Q مستلزم دروغگویى اوست، امّا دروغگویى او مستلزم راستگویى او نیست، زیرا نقیض جمله کلّى مى‏شود جزئى، یعنى «بعضى از کرتى‏ها راستگو هستند»؛ امّا معلوم نیست که آن بعضى از کرتى‏ها همان گوینده جمله کلّى باشد.5 با این‏همه، از آنجایى که اولاً این روایت قدیمى‏ترین صورت این پارادوکس است و ثانیا با قدرى دخل و تصرّف در این روایت مى‏توان نقص آن را برطرف کرد (و دست‏کم در ظاهر، به جمع نقیضین رسید)،6 صورت‏هاى مختلف این پارادوکس، «پارادوکس دروغگو»7 نامیده مى‏شود

از زمان اپیمنیدس (قرن ششم پیش از میلاد مسیح) تاکنون، متفکرانى بسیار از مکاتب فکرى گوناگون در پى پاسخ‏گویى و رفع این شبهه برآمده‏اند. تا آنجا که ما مى‏دانیم، متفکران دست‏کم چهار سنّت فکرى متفاوت به این پارادوکس پرداخته‏اند: متفکران یونان باستان،8 متفکرانسنّت لاتینى قرون وسطى9 در اروپا، متفکران سنّت عربى ـ اسلامى10 و نیز برخى متفکرانسنّت‏هاى شرقى11 البته اطلاعات ما در مورد نحوه مواجهه متفکران دسته اخیر، یعنى متفکرانسنّت‏هاى شرقى، با پارادوکس دروغگو بسیار اندک است؛ با این‏همه، در آثار برخى از متفکران شرقى، اشاراتى به این پارادوکس وجود دارد

در خصوص نظریات متفکران یونان باستان و نیز متفکران سنّت لاتینى قرون وسطى، در کتب و مقالات متعدّد، به تفصیل بحث شده؛ امّا آراى متفکران سنّت عربى ـ اسلامى، در قیاس با آراى متفکران این دو سنّت، مهجور مانده است.13 ما در این مقاله، تلاش مى‏کنیم تا گامى در جهت معرفى بیشتر و دقیق‏تر آراى مسلمانان در خصوص این پارادوکس برداریم. البته، رویکرد ما تاریخى نیست و قصد نداریم تا بر سیر تاریخى آراى متفکران مسلمان تمرکز کنیم؛ بلکه بر آن هستیم تا در آثار متفکران مسلمان، ردّپاى رویکردى مدرن را براى پاسخ به پارادوکس دروغگو دنبال کنیم و نشان دهیم که راه‏حلّ یکى از این متفکران شباهت وثیقى به یکى از راه‏حل‏هاى مدرنى دارد که براى برطرف کردن این شبهه ارائه شده است

مقاله حاضر سه بخش دارد. در بخش نخست، به اجمال، چگونگى مواجهه متفکران مسلمان با این پارادوکس را مرور مى‏کنیم. در این بخش، به مهم‏ترین مکاتبى که به این مسئله پرداخته‏اند اشاره، و رویکرد آنها را در سه دسته کلّى تقسیم‏بندى مى‏کنیم. در بخش دوم، به شرح دو نظریه صدق مى‏پردازیم: نظریه صدق تارسکى14 و نظریه صدق استفان رید.15 در اینبخش، کوشش خواهیم کرد تا مفاهیم کلیدى هریک از این دو نظریه و وجوه افتراق آنها را تبیین کنیم و نحوه مواجهه هریک از این دو نظریه را با پارادوکس دروغگو توضیح دهیم. در بخش پایانى، به بررسى آراى اثیرالدین ابهرى (597ـ664ق) مى‏پردازیم و تلاش مى‏کنیم تا شباهت‏هاى مواضع او را به مواضع رید تبیین کنیم و بدین ترتیب، در آراى متفکران مسلمان ردّپاى رویکردى مدرن را براى مواجهه با پارادوکس دروغگو نشان دهیم. ناگفته نماند که آنچه مورد نظر ماست، همانا، بررسى مقایسه‏اى است و نه صرفا شرح برخى دیدگاه‏هاى گذشتگان

 

بخش نخست: رویکرد کلّى متفکران سنّت عربى ـ اسلامى در مواجهه با پارادوکس دروغگو

تا پیش از دوران معاصر، متفکران بسیارى از سنّت فلسفه عربى ـ اسلامى به پارادوکس دروغگو پرداخته‏اند. مهم‏ترین این افراد را مى‏توان در پنج گروه اصلى تقسیم‏بندى کرد: 1) متکلّمان قرون ابتدایى بعد از اسلام؛ 2) منطق‏دانان سده‏هاى هفتم و هشتم هجرى قمرى؛ 3) حکماى دوره رونق مکتب فلسفى شیراز؛ 4) حکماى دوره رونق مکتب فلسفى اصفهان؛ 5) عالمان دوره اصولیان.16 البته این تقسیم‏بندى همه متفکرانى را که به پارادوکس دروغگو پرداخته‏اند دربر نمى‏گیرد؛ براى مثال، ابونصر فارابى (260ـ339ق) که در المنطقیات خود اشاراتى به این پارادوکس داشته است، در هیچ‏یک از این پنج گروه قرار نمى‏گیرد. با این‏همه، مى‏توان گفت که تقریبا تمام متفکرانى که به تفصیل به این پارادوکس پرداخته و یا رویکرد قابل توجهى در مواجهه با آن داشته‏اند، در ذیل این پنج گروه قرار مى‏گیرند

غیر از تقدّم و تأخّر تاریخى، معیارهاى دیگرى هم براى تقسیم‏بندى آن دسته از متفکران اسلامى که به پارادوکس دروغگو پرداخته‏اند، وجود دارد. این متفکران برحسب رویکردى که در مواجهه با پارادوکس دروغگو داشته‏اند، به سه دسته اصلى قابل تقسیم هستند: دو گروه این پارادوکس را شبهه و مغالطه فلسفى ـ منطقى مى‏دانستند و درصدد ارائه راه‏حلّى براى آن بودند؛ امّا دسته سوم اساسا این پارادوکس را شبهه یا مغالطه نمى‏دانستند و آن را مى‏پذیرفتند. رویکرد کلّى این سه گروه بدین ترتیب است: 1) دسته‏اى از متفکران این پارادوکس را شبهه و مغالطه‏اى فلسفى ـ منطقى مى‏دانستند و براى حلّ آن، تلاش مى‏کردند تا نشان دهند که آن جمله شبهه‏برانگیز،17 که متفکران مختلف تقریرهاى متفاوتى از آن داشتند، اساسا نمى‏تواند متعلّق صدق یا کذب قرار بگیرد. 2) دسته دیگرى از متفکران هم این پارادوکس را شبهه و مغالطه فلسفى ـ منطقى مى‏دانستند؛ امّا برخلاف دسته اول، تلاش مى‏کردند تا نشان دهند که جمله دروغگو، کاذب است و پذیرش کذب آن مستلزم هیچ تناقضى نیست. به عبارت دیگر، این دسته از متفکران برخلاف دسته اوّل که جمله دروغگو را اساسا متعلّق صدق و کذب نمى‏دانند، این جمله را داراى ارزش و کاذب مى‏دانند. 3) دسته سوم متفکران عربى ـ اسلامى اساسا جمله دروغگو را متضمّن هیچ تناقض و تعارضى نمى‏دانستند؛ ایشان پارادوکس دروغگو را مى‏پذیرفتند و از آن براى نقد برخى نظریه‏هاى مقبول زمانه خویش استفاده مى‏کردند تا یک پارادایم فکرى را کنار بزنند

ناگفته نماند که روش تحلیل همه متفکرانى که در ذیل دسته‏اى از دسته‏بندى‏هاى سه‏گانه یادشده قرار مى‏گرفته‏اند، یکسان نبوده است. خواجه نصیرالدین طوسى (598ـ672 ق) و امیر صدرالدین دشتکى (829ـ903ق) از متفکران دسته اوّل، اثیرالدین ابهرى و نجم‏الدین عمر کاتبى قزوینى (617ـ675ق) از متفکران دسته دوم، و غالب متکلّمان سده‏هاى ابتدایى پس از ظهور اسلام (اعم از معتزله و اشاعره) از متفکران دسته سوم به شمار مى‏روند. در بخش‏هاى بعدى مقاله حاضر، دیدگاه یکى از متفکران دسته دوم، یعنى اثیرالدین ابهرى، مورد بحث قرار مى‏گیرد و بر رویکردهاى مدرن به پارادوکس دروغگو تطبیق داده مى‏شود. خوب است که یکى از تحلیل‏هاى متفکران دسته سوم را هم در اینجا شرح دهیم تا تصویرى کلّى از همه رویکردهاى متفکران مسلمان در مواجهه با پارادوکس دروغگو داشته باشیم

بیشتر متکلّمان سده‏هاى ابتدایى پس از اسلام پارادوکس دروغگو را خالى از هرگونه مغالطه و شبهه مى‏دانستند و از آن براى نقد نظریه‏هاى مقبول زمانه، و نیز مجادله با رقباى فکرى خود استفاده مى‏کردند؛ براى نمونه، برخى از این پارادوکس براى نقد نظریه ارسطویى صدق، و برخى از آن براى نقد مذهب ثنویت بهره مى‏بردند که در ایران باستان رایج بوده است. برخى از شارحان این متکلّمان هم از این پارادوکس در جهت نقد نظریه حُسن و قبح ذاتى و عقلى افعال استفاده کرده‏اند.18 از آنجایى که بسیارى از متفکران قدیم و جدید سنّت‏هاى فکرى غربى هم از پارادوکس دروغگو براى نقد نظریه‏هاى صدق استفاده کرده‏اند، شاید بررسى تطبیقى روش تحلیل ایشان با روش تحلیل متفکران مسلمان هم خالى از لطف نباشد؛ امّا این خود مجال دیگرى را مى‏طلبد. در اینجا ما به شرح روش نقد نظریه حُسن و قبح ذاتى اعمال با پارادوکس دروغگو بسنده مى‏کنیم

اشاعره در حوزه اخلاقیات، به نوعى نظریه امر الوهى19 قائل بودند: اگر چیزى خوباست، به این دلیل است که خدا خواسته و یا گفته است؛ هیچ فعلى ذاتا خوب یا بد نیست، بلکه این امر و نهى الهى است که برخى افعال را خوب و برخى افعال را بد کرده است. در حقیقت، براى ایشان، اخلاق مبنایى کاملاً شرعى دارد و اگر شرعى نباشد، خوب و بد وجود ندارد. در مقابل، معتزله بر این باور بودند که حُسن و قبح افعال، یا همان خوبى و بدى یک فعل، ذاتى است. ایشان اعتقاد داشتند که: عقل ما حکم مى‏کند که دروغ گفتن ذاتا بد، و وفادارى به عهد ذاتا خوب است. البته، خداوندْ جهان و عقل ما را چنان آفریده است که دروغ گفتن ذاتا بد باشد و عقل ما هم این بدى را فهم کند. برخى از اشاعره و شارحان ایشان، براى نقد معتزلیان، از برخى تقریرهاى پارادوکس دروغگو سود جسته‏اند. ادّعاى ایشان این است که اگر حُسن و قبحْ صفت ذاتى افعال باشد، افعالى وجود خواهند داشت که در ذات خود، هم قبح و هم حُسن را دارند؛ بدین ترتیب، نظریه حُسن و قبح ذاتى احاله به محال مى‏شود. معرفى چنین فعلى، از رویه کلّى ساختن و معرفى جمله‏هاى دروغگو تبعیت مى‏کند. فرض کنید شخص Sهمان جمله ابتداى مقاله یعنى جمله L را بر زبان آورد و بگوید: «این جمله دروغ است.» حال، آیا او دروغ گفته است یا خیر؟ اگر چنان‏که معتزله مى‏گفتند «دروغ گفتن» ذاتا بد، و «راست گفتن» ذاتا خوب باشد، آن‏گاه از آنجایى که راست‏گویى Sدر گفتن L مستلزم دروغگویى اوست و بالعکس، پس حُسن و قبحْ هر دو در فعل S به طور ذاتى جمع شده‏اند. بنابراین، اگر پارادوکس دروغگو را خالى از شبهه بدانیم، ابزار خوبى براى نقد نظریه اخلاقى معتزله داریم. سعدالدین تفتازانى (722ـ749ق) و ابن‏عبدالشکور (م 1119ق) در شرح آراى اشاعره از این رویکرد استفاده کرده‏اند

در بخش بعد، مى‏کوشیم تا دو نظریه صدق تارسکى و رید، و نیز وجوه شباهت و اختلاف آنها را توضیح دهیم تا مقدّمات لازم براى مقایسه رویکرد این نظریه‏ها درباره پارادوکس دروغگو با رویکرد ابهرى در همین‏باره فراهم شود

 

بخش دوم: نظریه‏ هاى صدق تارسکى و رید

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
یکشنبه 95 تیر 6 , ساعت 2:8 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان با word دارای 44 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان با word

چکیده  
مقدّمه  
واژه‌شناسی «قانون طبیعی»  
1 طبیعت  
2 قانون طبیعی133  
نظریه‌های قانون طبیعی در یونان باستان  
1 قانون طبیعی و پیش سقراطیان140  
2 قانون طبیعی و سوفسطاییان  
3 قانون طبیعی و فیلسوفان یونان باستان  
جمع‌بندی و نتیجه  
فهرست منابع  

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله قانون طبیعی و نقش آن در فلسفه حقوق یونان باستان با word

- Aristotle, Metaphysics [C. 335-323 B.C.], in J. Warrington trans., (London, Dent / New York, Dutton, Everyman’s Library, 1956)

- Aristotle, Nicomachean Ethics [C. 347-340 B.C.], in C. Rowe trans., (Oxford, Oxford University Press, 2002)

- Aristotle, Physics I, II [C. 335-323 B.C.], in W. Charlton trans., (Oxford, Clarendon Press, 1970)

- Aristotle, Politics [C. 347-340 B.C.], in T. A. Singlair trans., (Harmondsworth, Penguin Books, 1962)

- Aristotle, Rhetoric [c. 340-335 B.C.], in G. Kennedy trans., (Oxford, Oxford University Press, 1991)

- Arntz, O. P. “Natural Law and Its History”, in Concilium 1, Vol. 5,

- Benn, Alfred William, The Greek Philosophers, (London, Smith, Elder, 1914)

- Bonar, James, “Natural Law”, in J. M. Baldwin ed., Dictionary of Philosophy and Psychology, Vol. 2 (London, Macmillan, 1902)

- Cicero, The Natura Deorum Academica [C. 45 B.C.], in H. Rackham trans., (London, William Heinemann, 1933)

- Crowe, Michael, The Changing Profile of The Natural Law, (The Hauge, Martinus Nijhoff, 1977)

- D’Entreves, Alexander, Natural Law: An Introduction to Legal Philosophy, (New York, Hutchinson, 1951)

- Eterovich, Francis, Approaches to Natural Law from Plato to Kant, (New York, Exposition Press, 1972)

- Fears, J. Rufus, “Natural Law: The Legacy of Greece and Rome”, in E. McLean ed., Common Truths, New Perspectives on Natural Law, (Wilmington, DE, ISI Books, 2000)

- Friedrich, Carl Joachim, The Philosophy of Law in Historical Perspective, Chicago, The University of Chicago Press, 1958)

- Grant, Robert, “Patristic Philosophy”, in P. Edwards ed., The Encyclopedia of Philosophy, Vol. 6, (New York, Macmillan, 1967)

- Guthrie, W.K.C, “A History of Greek Philosophy”, Vol. 1, (Cambridge, Cambridge University Press, 1962)

- Guthrie, W.K.C, “A History of Greek Philosophy”, Vol. 2, (Cambridge, Cambridge University Press, 1965)

- Guthrie, W.K.C, Socrates, (Cambridge, Cambridge University Press, 1969)

- Guthrie, W.K.C, The Greek Philosophers from Thales to Aristotle, (London, Methuen, 1950)

- Guthrie, W.K.C, The Sophists, (Cambridge, Cambridge University Press, 1971)

- Haakonssen, Knud, “Natural Law”, in L. Becker and C. Becker eds., Encyclopedia of Ethics, Vol. 2, (London, Routledge, 2001)

- Haines, Charles, The Revival of Natural Law Concepts, (New York, Russell, 1965)

- Jaeger, Werner, Aristotle, Fundamentals of the History of His Development, in R. Robinson trans. (Oxford, Clarendon Press, 1934)

- Jaffa, Harry, “Aristotle”, in L. Strauss and J. Cropsey eds., History of Political Philosophy, (Chicago, Rand McNally, 1972)

- Kahn, Charles, The Art and Thought of Heraclitus, (Cambridge, Cambridge University Press, 1979)

- Kerferd, G.B, “Protagoras’ Doctrine of Justice and Virtue in the ‘Protagoras’ of Plato”, in Journal of Hellenic Studies, 73 (1953)

- Kidd, I.G, “Stoic Intermediates and the End for Man”, in A. A. Longed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Kirk, G.S., Raven, J.E, and Schofield, M, The Pre-Socratic Philosophers, (Cambridge, Cambridge University Press 1957)

- Laertius, Diogenes, Lives of Eminent Philosophers, Vol. 2, in R. D. Hicks trans., (London, William Heinemann / Cambridge, Mass., Harvard University Press, 1925)

- Long, A.A, “Freedom and Determinism in the Stoic Theory of Human Action”, in A. A. Long ed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Long, A.A, “Language and Thought in Stoicism”, in A. A. Long ed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Morrow, Glenn, Plato’s Cretan City: A Historical Interpretation of the Laws, (Princeton, Princeton University Press, 1960)

- Novak, David, Natural Law in Judaism, (Cambridge, Cambridge University Press, 1998)

- Philip, J.A., Pythagoras and Early Pythagoreanism, (Toronto, University of Toronto Press, 1966)

- Plato, Laws [C. 350 B.C.], in A.E. Taylor trans., in E. Hamilton and H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Plato, Phaedo [C. 398 B.C.], in H. Tredennick trans., in E. Hamilton and H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Plato, Statesman [C. 351 B.C.], in J. B. Skemp trans., in E. Hamilton and H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Plato, The Republic [C. 375 B.C.], in P. Shorey trans., in E. Hamilton & H. Cairns eds., The Collected Dialogues of Plato, Including the Letters, (Princeton, Princeton University Press, 1961)

- Rist, J. M, The Stoic Philosophy, (Cambridge, Cambridge University Press, 1969)

- Robson, William, Civilization and the Growth of Law, (London, Macmillan, 1935)

- Romilly, Jacqueline de, The Great Sophists in Periclean Athens, in J. Lloyd trans., (Oxford, Clarendon Press, 1992)

- Rommen, Heinrich, The Natural Law, in T. Hanley trans., (New York, Vail-Ballou Press, 1947)

- Sabine, George, A History of Political Theory, (London, Harrap, 1937)

- Sandbach, F. H., “Phantasia Kataleptike”, in A. A. Long ed., Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Santas, Gerasimos, “The Form of the Good in Plato’s Republic”, in G. Fine ed., Plato 1 Metaphysics and Epistemology, (Oxford, Oxford University Press, 1999)

- Sedley, David, “Stoicism”, in E. Craig ed., Routledge Encyclopedia of Philosophy, Vol. 9, (London, Routledge, 1998)

- Sinnige, Theo Gerard, Matter and Infinity in the Presocratic Schools and Plato, (Assen, Van Gorcum, 1968)

- Sophocles, Antigone [C. 442 B.C.], in M. Whitlock Blundell trans., (Newburyport, Focus Publishing, 1998)

- Sophocles, Oedipus Tyrannus [C. 429-425 B.C.], in R. Jebb trans., (Cambridge, Cambridge University Press, 1902)

- Stone, Isidor Feinstein, The Trial of Socrates, (London, Jonathan Cape, 1988)

- Untersteiner, Mario, The Sophists, in K. Freeman trans., (Oxford, Blackwell, 1954)

- Vlastos, Gregory, Socratic Studies, (Cambridge, Cambridge University Press, 1994)

- Walker, David, The Oxford Companion to Law, (Oxford, Clarendon Press, 1980)

- Waterfield, Robin, The First Philosophers: The Presocratics and Sophists, (Oxford, Oxford University Press, 2000)

- Watson, Gerard, “The Natural Law and Stoicism”, in A. A. Long ed., in Problems in Stoicism, (London, Athlone Press, 1971)

- Wedberg, A., “The Theory of Ideas”, in G Vlastos ed., in Modern Studies in Philosophy: Plato, A Colletion of Critical Essays, (New York, Anchor Books, 1971)

- Weinreb, Lloyd, Natural Law and Justice, (Cambridge, Mass., Harvard University Press, 1987)

- Wilbur, James and, Allen, Harold, The Worlds of the Early Greek Philosophers, (New York, Prometheus, 1979)

- Wild, John, Plato’s Modern Enemies and The Theory of Natural Law, (Chicago, The University of Chicago Press, 1953)

- Xenophon, Memorabilia and Oeconomicus [C. 390 B.C.], in E. Marchant trans., (London, Heinemann, 1923)

چکیده

آموزه «قانون طبیعی» در حوزه تفکر بشر، دارای سابقه‌ای دیرینه است. این آموزه مشتمل بر گستره پهناوری از نظریه‌هاست که از زمان تمدن یونان باستان، در حوزه‌های علوم اجتماعی نقش محوری ایفا کرده است. با وجود اینکه آموزه «قانون طبیعی» در خلال قرن‌های متمادی به گونه‌هایی متفاوت تفسیر شده است، اما همه این قرائت‌ها در چند اصل ثابت اتفاق‌نظر دارند: این اصول واقعی‌اند، نه اعتباری؛ وابسته به طبیعت جهان یا طبیعت بشرند؛ در ذات خود مبانی عقلی برای قواعد اخلاقی محسوب می‌شوند و می‌توانند بنیاد همه شاخه‌های علوم اجتماعی قرار گیرند

قانون طبیعی با قانون بشری تفاوت بسیار دارد؛ قانون زندگی است که طبیعت بشر یا طبیعت جهان آن را الهام می‌کند. نظریه‌های مربوط به «قانون طبیعی» به دو دسته سنّتی و جدید تقسیم می‌شوند: نظریه‌های سنّتی مشتمل بر سه دوره طولانی است: دوره یونان باستان، دوره روم باستان و دوره مسیحیت (قرون میانه)

این نوشتار به شرح مختصری درباره «قانون طبیعی» در دوره یونان باستان همراه با ذکر نکاتی انتقادی نسبت به آن می‌پردازد

کلید واژه‌ها

قانون طبیعی، طبیعت، پیش سقراطیان، عدالت، سوفسطاییان، فیلسوفان یونان باستان

 

مقدّمه

«قانون طبیعی» در مغرب زمین، دارای سابقه‌ای طولانی در میان مباحث فلسفه علوم اجتماعی (فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست) است. آموزه «قانون طبیعی» مشتمل بر نظریه‌هایی متنوّع بوده و با شروع تمدن یونان باستان، در مباحث مربوط به حوزه‌های علوم و فلسفه کاربردی، نقش محوری ایفا کرده است. همچنین به هیچوجه نمی‌توان در شاخه‌های علوم توصیفی اجتماعی از قبیل جامعه‌شناسی، انسان‌شناسی ـ از منظر اجتماعیـ119 و مطالعات نقدهای تاریخی،120 نقش قانون طبیعی را از نظر دور داشت.121 در برخی از دوره‌های تمدن غرب، قانون طبیعی رویکردی مذهبی داشته و در برخی از زمان‌ها، مستندی برای راه‌کارهای مهم حقوقی و سیاسی به شمار آمده است

بر خلاف اهمیت زیاد و سابقه طولانی قانون طبیعی در مجامع علمی مغرب زمین، بحث از این مسئله با حفظ عنوان «قانون طبیعی»، هیچ سابقه‌ای در میان مباحث علمی اندیشوران مسلمان ندارد، هرچند محاورات علمی ایشان درباره حکم عقل، به ویژه در باب «حسن و قبح عقلی»، با برخی از مباحث مربوط به قانون طبیعی همپوشی دارد. با کمال تأسّف، برخی از نویسندگان پارسی زبان، که در آثار خود در مقام گزارش‌نویسی از ماجرای مکتب «حقوق طبیعی»122برآمده‌اند، آن را با «قانون طبیعی» خلط کرده و عبارت «Natural law» را به جای «قانون طبیعی» به معنای «حقوق طبیعی» دانسته‌اند. آنها مکتب «حقوق طبیعی» را پرسابقه معرفی نموده و حتی آن را به افلاطون و ارسطو نیز نسبت داده‌اند، در حالی که عمر مباحث مربوط به حقوق طبیعی از بیش از سه و نیم قرن (اواسط قرن هفدهم) فراتر نمی‌رود. علت اصلی وجود اشتباه در ترجمه «Natural law» به «حقوق طبیعی»، استفاده از واژه «حقوق» به جای «قانون» در ترجمه کلمه «Law» است

به سبب وجود قانون طبیعی بود که مسئله حقوق طبیعی در دوره جدید نزد اندیشوران توجیه‌پذیر گردید و به عنوان یگانه حقوق بشری، که هرگز انسان‌ها در ایجاد آن نقشی نداشته‌اند، مورد اهتمام قرار گرفت. طرح مسئله حقوق طبیعی و نیز توجیه عقلانی آن، برای اولین بار در تاریخ فلسفه، در زمان توماس هابز و پس از آن به وسیله جان لاک اتفاق افتاد. لاک قانون طبیعی را به منزله سنگ زیربنای توجیه عقلانی حقوق طبیعی بشر می‌دانست

بر خلاف تنوّع زیاد در نظریه‌های مربوط به آموزه «قانون طبیعی»، برخی اصول مشترک زیربنایی اساس این طرح عظیم را تشکیل داده است که عبارتند از: این اصول بنیادین اولا، عینی است، نه ذهنی. ثانیاً، همان‌گونه که از واژه «قانون طبیعی» پیداست، این قانون مربوط به طبیعت جهان یا طبیعت انسان و یا آمیزه‌ای از این دو است. ثالثاً، قانون طبیعی ساخته دست بشر نیست تا قابل تغییر باشد، بلکه برنامه‌ای است که عقل بشر بر اساس فطرت انسان یا طبیعت جهان، برای زندگی بهتر ارائه می‌کند

نظریه‌های قانون طبیعی در فلسفه غرب را می‌توان به دو دسته کلی تقسیم نمود: 1 نظریه‌های سنّتی؛ 2 نظریه‌های جدید

نظریه‌های سنّتی در سه گروه عمده دسته‌بندی می‌شود: 1 نظریه‌های مربوط به یونان باستان؛ 2 نظریه‌های مربوط به روم باستان؛ 3 نظریه‌های مربوط به دین مسیحیت

تاریخ نظریه‌های سنّتی قانون طبیعی در فلسفه غرب، گستره‌ای زمانی به طول تقریباً 2500 سال را به خود اختصاص داده است. همراه با شروع مباحث عقلی در یونان باستان، در سده ششم پیش از میلاد مسیح، بحث از قانون طبیعی آغاز گردید و با سیطره فلسفه اثبات‌گرایی (پوزیتیویسم) در حوزه علوم فلسفی در مغرب زمین، در قرن نوزدهم میلادی، این مقطع از مطالعات مربوط به قانون طبیعی پایان پذیرفت

با احیای اندیشه قانون طبیعی در نیمه دوم قرن بیستم، نظریه‌های جدید و متنوّعِ قانون طبیعی مطرح گردید که عمدتاً رویکردی غیردینی (سکولار) دارد

نوشته حاضر، تنها یک مقاله در باب تحلیل و نقد قانون طبیعی است که این موضوع نیازمند تلاش‌های بیشتری است و نقد تفصیلی آن نیازمند مجال دیگری است. پس از بررسی و تبیین مفهوم «قانون طبیعی»، به ریشه‌های مباحث مربوط به آن در مغرب زمین از ابتدای دوره تفکّر فلسفی یونان باستان پرداخته و تطوّرات این موضوع را در یونان باستان، از قرن ششم پیش از میلاد مسیح تا قرن دوم میلادی، نقد و بررسی کرده است

واژه‌شناسی «قانون طبیعی»

واژه «قانون طبیعی» واژه‌ای است که در طول تاریخ محاورات علمی اندیشمندان، در معانی گوناگونی به کار رفته و تنوّع این مفاهیم بر ابهام مراد از این واژه افزوده است. هرچند واژگان «قانون» و «طبیعت» به تنهایی دارای معانی متعددی است؛124 اما ترکیب لفظ مشترک «قانون» با مفهوم مبهم «طبیعت»، این ابهام را در فهم معنای واژه «قانون طبیعی» دو چندان کرده است

1 طبیعت

کلمه «طبیعت» در ادبیات فلسفی یونان باستان، معانی متفاوتی داشته است. فیلسوفان پیش از سقراط آن را مکرّر در معنای «ذات موجودات» به کار می‌بردند. همچنین ایشان «طبیعت» را به معنای نیروی ذاتی موجود در اشیا و گاهی نیز به معنای اصل و ریشه (منشأ پیدایش) موجودات می‌دانستند

افلاطون در کتاب جمهوری127، واژه «طبیعی» را در معنای «عادی و سالم»128 به کاربرده است. به نظر او، آنچه عادلانه و خوب باشد موجودی طبیعی است

ارسطو در کتاب فیزیک،130 چهار معنا برای واژه «طبیعت» برشمرده و در کتاب متافیزیک،131 دو معنای دیگر بر آن افزوده است. این شش معنا عبارت است از

1 اثر موجودات نامی؛ یعنی موجودات زنده؛

2 جزء ذاتی هر موجود نامی که موجب رشد آن موجود می‌شود؛

3 منشأ ذاتی اولین اثر هر موجود نامی از حیث نموّ؛

4 عناصر اولیه هر چیز؛

5 ذات موجودات طبیعی؛

6 هر نوع جوهر، به گونه‌ای که طبیعت نیز نوعی جوهر محسوب گردد

اپیکور طبیعت جهان را به معنای اجسام توخالی می‌دانست. او واژه «طبیعت» را از ذی‌مقراطیس (Democritus) اخذ نمود. ذی‌مقراطیس این واژه را مترادف با «اتم» معرفی می‌کرد. وی همچنین واژه «طبیعت» را بر وجود و نیز همانند افلاطون، بر هر چیز عادی اطلاق می‌نمود

رواقیان بیش از سایر فیلسوفان یونانی، از واژه «طبیعت» استفاده می‌کردند. آنها این کلمه را در معانی متفاوتی به کار می‌بردند. گاهی آن را مساوی وجود می‌دانستند؛ گاهی آن را در مفهوم خدا استعمال می‌کردند؛ در برخی عبارت‌های رواقیان به معنای «زئوس» (Zeus)، یعنی خدای خدایان؛ و در برخی دیگر، در معنای اصول عقلی حاکم بر جهان به کار رفته است. ایشان «طبیعت» را به معنای علّت نخستین، اراده ازلی، روح و یا آتش نیز می‌دانستند

گاه مراد از این واژه در «قانون طبیعی»، فطرت بشر و گاهی نیز عقل بشر بوده است. این دو نوع کاربرد را می‌توان در آثار فیلسوفان غربی معتقد به خدا، به ویژه فیلسوفان مسیحی، جستوجو نمود

2 قانون طبیعی

وجه تسمیه قانون طبیعی چیست؟ چرا آن را «طبیعی» می‌گویند؟ آیا ممکن است به خاطر اشتقاق آن از طبیعت انسان باشد؟ اگر چنین است، آیا مراد از «طبیعت انسان»، وجود اوست یا هدف او؟ به بیان دیگر، آیا «قانون طبیعی» یعنی قانونی که مطابق مقتضیات وجود آدمی است، یا مراد از آن قانونی است که انسان را در رسیدن به هدف‌هایش کمک می‌کند؟ آیا طبیعی بودن قانون طبیعی به این دلیل است که می‌توان آن را از قوای طبیعی بشر، یعنی از عقل یا وجدان او به دست آورد؟ یا اینکه می‌توان قانونی را «طبیعی» نامید که از جهان طبیعت اشتقاق یافته باشد؟ آیا ممکن است دلیل طبیعی بودن یک قانون این باشد که بگوییم: هرچند این قانون درباره انسان است، اما در طبیعت جهان، وجود دارد؟ آیا ممکن است دلیل طبیعی بودن یک قانون، ترکیبی از چند یا تمام وجوه مزبور باشد؟

به دلیل آنکه مفهوم واژه «طبیعت» نزد یونانیان باستان کاملا واضح نبود، این ابهام به مفهوم «قانون طبیعی» نیز سرایت نمود. نقطه آغازین تاریخ به کارگیری واژه «قانون طبیعی» در فلسفه یونان، به درستی معلوم نیست؛ اما قدر مسلّم این است که رواقیان از این واژه در آثار خود استفاده کرده‌اند.134 پیش از دوره رواقیان، فیلسوفان یونانی واژه «عدالت طبیعی» را به جای «قانون طبیعی» به کار می‌بردند؛135 مثلا، ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس چنین آورده است: عدالت طبیعی چیزی است که همه جا قدرت یکسان دارد و (اعتبار آن) وابسته به اراده پذیرش آن نیست

رواقیان در برخی از آثار خود، طبیعت یا جهان را بسان موجود زنده‌ای معرفی می‌کردند که جهان مادی جسم آن بود و عقل ربّانی یا عقل کلی، روح مدبّری بود که در تمام آن بدن حضور داشت. عقل بشر نقش فرمانده هدایت‌کننده در حیات او را ایفا می‌کرد. علت غایی و هدف نهایی این جهان در نظر رواقیان عبارت بود از: زیستن سازگار با این جهان انداموار که نوع بشر نیز بخشی از آن به شمار می‌آمد. به بیان دیگر، رواقیان برترین فضیلت را، که چکیده تمام فضیلت‌ها بود و راه رسیدن به سعادت محسوب می‌شد، زیستن مطابق با طبیعت می‌دانستند.137 این امر مفاد قانون طبیعی در نظر رواقیان بود

قانون طبیعی در اندیشه یونانیان باستان، قانونی جهان‌شمول، ابدی و بی‌بدیل بوده و بنیادی‌ترین منبع برای اخذ بهترین معیارهای زندگی بشر معرفی می‌شد

نظریه‌های قانون طبیعی در یونان باستان

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
یکشنبه 95 تیر 6 , ساعت 2:7 صبح

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید

 دانلود مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن با word دارای 17 صفحه می باشد و دارای تنظیمات و فهرست کامل در microsoft word می باشد و آماده پرینت یا چاپ است

فایل ورد دانلود مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن با word  کاملا فرمت بندی و تنظیم شده در استاندارد دانشگاه  و مراکز دولتی می باشد.

این پروژه توسط مرکز مرکز پروژه های دانشجویی آماده و تنظیم شده است

توجه : توضیحات زیر بخشی از متن اصلی می باشد که بدون قالب و فرمت بندی کپی شده است

 

بخشی از فهرست مطالب پروژه دانلود مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن با word

چکیده  
مقدّمه  
سؤال اول: آیا اصالت ملازم با وجوب ذاتی آن است یا نه؟  
سؤال دوم: اگر اصالت لابشرطی وجود ملازم با وجوب ذاتی آن است، آیا مجالی برای کثرت تباینی و یا تشکیکی وجود باقی می‌گذارد یا نه؟  
پاسخ به پرسش اول  
دلیل اول  
دلیل دوم  
پاسخ به پرسش دوم  
پاسخ به انتقادات  
برهان پنجم بر دعوی تلازم چنین بود:  
منابع  
پی‌نوشت‌ها  

بخشی از منابع و مراجع پروژه دانلود مقاله ملازمت اصالت با وجوب ذاتی آن با word

ـ سلیمانی امیری، عسکری، «اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکی»، معرفت فلسفی 6 (زمستان 1383): 166ـ147

ـ شیرازی، صدرالدین، الاسفارالاربعه، (قم، المکتبه المصطفویه، 1386 هـ. ق)، ج 1;

ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، (تهران، انجمن فلسفه ایران، 1354);

ـ ـــــ ، الشواهد الربوبیه، (مشهد، دانشگاه مشهد، 1346);

ـ عشّاقی، حسین، «ملازمت وجود با وجوب ذاتی آن»، معرفت فلسفی 6 (زمستان 1383): 146ـ135

چکیده

حقیقت لابشرطی وجود، اصیل است و به ادلّه‌ای که خواهد آمد اصالت او با وجوب ذاتی آن ملازمت دارد. بنابراین، ، واجب‌الوجود بالذات است و چون واجب‌الوجود هیچ‌گونه کثرتی را نمی‌پذیرد پس این حقیقت از هرگونه کثرت عزلی یا تشکیکی به دور است. در این مقاله، انتقادات وارد بر ملازمه اصالت وجود با وجوب ذاتی آن طرح، سپس به آن‌ها پاسخ داده شده است

کلید واژه‌ها

حقیقت لابشرطی وجود، وجوب ذاتی، موجود بالذات، اصالت وجود

 

مقدّمه

وجود اصیل است; یعنی در موجود بودن وجود، به هیچ واسطه‌ای در عروض نیازی نیست; بنابراین، به داشتن هیچ چیزی جز ذات وجود نیازی نیست، بلکه داشتن وجود تنها، داشتن واقعیت و موجودیت است. این همان مسئله‌ای است که در فلسفه صدرایی با عنوان «اصالت وجود» از آن تعبیر می‌شود. در اینجا سؤال این است که آیا «اصالت وجود» ملازم با وجوب ذاتی آن است و یا با وجوب ذاتی ملازمه‌ای ندارد و می‌توان وجود غیر واجب‌الوجود داشت؟

پاسخ به این پرسش را در مقاله «ملازمت اصالت وجود با وجوب ذاتی آن» بررسی کردیم.1اکنون به این مسئله از زاویه‌ای دیگر توجه می‌شود تا علاوه بر طرح نکاتی دیگر در این باب، به انتقاداتی که به مطالب مذکور شده است2 نیز پاسخ داده شود

صدرالمتألهین اصالت وجود را در دو مورد طرح نموده است: یکی در مورد وجودات خاصه و دیگر (به تبع عرفا) در مورد .3 حال دو سؤال مطرح است

 

سؤال اول: آیا اصالت ملازم با وجوب ذاتی آن است یا نه؟

سؤال دوم: اگر اصالت لابشرطی وجود ملازم با وجوب ذاتی آن است، آیا مجالی برای کثرت تباینی و یا تشکیکی وجود باقی می‌گذارد یا نه؟

 

پاسخ به پرسش اول

پاسخ پرسش اول مثبت است و ما می‌توانیم آن را با ادلّه ذیل به اثبات برسانیم

دلیل اول

مقدّمه اول: وقتی فرض بر این باشد که حقیقت وجود اصیل است باید بر اساس معنایی که برای اصالت وجود مطرح شد این حقیقت به ملاک ذاتش بدون نیاز به هیچ واسطه در عروضی و بدون وابستگی به هرگونه حیثیت تقییدی موجود باشد. بر این اساس، موجودیت با حقیقت وجود یگانگی دارد; یعنی موجودیت عین حقیقت وجود است، نه جزء و بخشی از آن و نه چیزی زاید بر ذات آن. در غیر این صورت، داشتن حقیقت وجود تنها، داشتن موجودیت نیست و این حقیقت به ملاک ذات خود، موجود نخواهد بود، بلکه در موجود بودن او، به چیزی ورای ذات وجود نیاز است تا به آن افزوده شود و این ملازم با آن است که حقیقت وجود اصالت نداشته باشد و موجود بالذات نباشد. اما این خلف فرض است. بنابراین، با فرض و قبول اصالت حقیقت وجود، باید موجودیت را عین حقیقت وجود دانست که تمام هویّت آن را پر می‌کند و این خود نتیجه می‌دهد که حقیقت وجود حقیقتی است ناب و صرف که هیچ حیثیتی در ذات او جز موجودیت و واقعیت راه ندارد; زیرا اگر چیزی بیگانه با موجودیت، در هویّتش راه یابد، در این صورت، حقیقت وجود که اینجا هویّتی مرکب از موجودیت و غیر موجودیت است، همان موجودیت نخواهد بود و بنابراین، موجویت هویّتی است و وجود هویّتی دیگر که موجودیت فقط بخشی از آن است. پس یگانگی وجود و موجودیت محفوظ نخواهد ماند و این خلف فرض است. برای اینکه موجودیت عیناً همان وجود باشد باید او موجودی ناب باشد و هیچ حیثیتی بیگانه با موجودیت در آن نباشد. تا اینجا ثابت شد که حقیقت وجود، موجود ناب و واقعیت صرف است که هیچ آمیزه دیگری در هویّتش راه ندارد

مقدّمه دوم: «هیچ موجود نابی، معلول هیچ علتی نیست»; زیرا وجود هر معلولی نسبت به علت خود ناقص است، بر این اساس اگر موجود ناب، معلول علتی باشد هویّت او مرکّب از کمال و نقص خواهد بود و ذاتش آمیزه‌ای از هستی و نیستی می‌شود و بنابراین، دیگر موجود ناب نخواهد بود; چون حیثیت عدم و نیستی، که در هویّت او محقق است، ملاک موجودیت نیست، بلکه ملاک نفی موجودیت است. بنابراین، اگر موجود ناب وابسته به علتی باشد صرافت ذات او و ناب بودن هویّت او محفوظ نخواهد ماند و به تبع آن، طبق مقدّمه اول، اصالت او محفوظ نخواهد ماند، که این هر دو خلاف فرض است. پس در این مقدّمه نیز ثابت شد که موجود ناب، معلول هیچ علتی نیست و در تحققش واسطه در ثبوت ندارد

از ضمیمه کردن دو مقدّمه مزبور به یکدیگر، یک قیاس اقترانی شکل اول تشکیل می‌شود که نتیجه می‌دهد: حقیقت لابشرطی وجود، معلول هیچ علتی نیست. بنابراین، اصالت حقیقت وجود نتیجه داد که او در موجودیتش واسطه در ثبوت ندارد. همچنان که واسطه در عروض هم نداشت و این همان ملازمه‌ای است که در این مقاله ادعا شده است

دلیل دوم

اگر حقیقت لابشرطی وجود در موجود بودن خود، وابسته به علتی باشد، در این صورت، اگر آن علت، موجود باشد به تبع آن «حقیقت لابشرطی وجود، موجود است» و اگر آن علت موجود نباشد «حقیقت لابشرطی وجود، موجود نیست.» پس در فرض مذکور، دو گزاره تشکیل می‌شود که در یکی «موجود» به نحو ایجابی حمل می‌شود و در دیگری همین محمول سلب می‌گردد و این نشان می‌دهد که در فرض مذکور، نسبت «موجود» به حقیقت وجود، نسبت امکانی است، نه ضروری; چون این محمول برای این موضوع می‌تواند محقق باشد و می‌تواند محقق نباشد و این با اصالت وجود، که بر اساس آن «موجود» عین حقیقت وجود است و بنابراین، نسبت آن به این حقیقت، نسبت ضروری است، ناسازگار است. پس برای آنکه اصالت حقیقت وجود ـ که فرض ماست ـ محفوظ بماند، باید پذیرفت که حقیقت وجود در موجود بودنش، وابسته به علتی نیست و این همان ملازمه اصالت حقیقت لابشرطی وجود است با وجوب ذاتی که مطلوب ماست; زیرا چیزی که در موجود بودنش وابسته به علت نیست، «واجب‌الوجود بالذات» است

پاسخ به پرسش دوم

اکنون که روشن شد اصالت حقیقت لابشرطی وجود، ملازم با وجوب ذاتی آن است، پاسخ بخش دوم پرسش مزبور هم روشن می‌شود و آن اینکه اصالت این حقیقت مجالی برای کثرت وجود، چه تباینی و چه تشکیکی، باقی نمی‌گذارد; زیرا اگر وجود، افرادی داشته باشد هر یک از این افراد، فرد همان حقیقت لابشرطی وجود است که ثابت شد حقیقتی است واجب‌الوجود بالذات و روشن شد فرد حقیقت واجب‌الوجود، واجب‌الوجود است. بنابراین، تحقق هرگونه کثرت در وجود مستلزم تحقق کثرت برای حقیقت واجب‌الوجود است که این البته طبق ادلّه توحید ذاتی محال و ناممکن است. بنابراین، در وجود هیچ کثرتی، چه تباینی و چه تشکیکی، راه ندارد

پاسخ به انتقادات

 

برای دریافت پروژه اینجا کلیک کنید
<   <<   26   27   28   29   30   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ